Mass Communication

Friday, September 02, 2005

پاسخ به یک سوال

در جواب مهدی باید بگویم که:
نيكولو ماكياولی (1469-1527 (
كتاب گفتارها و شهريار ماكياولی باعث شد به اين ديپلومات،نمايشنامه نويس، و متفكر سياسی فلورانسی لقب ضد اخلاق (ويا حداقل بی توجه به اخلاق) و معلم اهريمنی داده شود.استدلال ماكياولی در كتاب شهريار بر پايه رابطه پيچيده بين اخلاق و سياست استوار است كه فضيلت شهرياری را با قدرت درك، و عمل در جهان سياست همانگونه كه «هست»و توانايی های سبعانه جهت اعمال خشونت و فريبكاری در هم می آميزد.در ورای اين استدلال ، نگرش متفاوت ماكياول خوابيده است كه معتقد است :سياست حوزه ای است كه انجام اخلاقيات يا فضايل مسيحيت اغلب منجر به نابودی شهريار می شود.در حاليكه اين مطلب كه« چگونه می توان خوب رفتار نكرد» منجر به امنيت بيشتر و سعادت مردم و شهريار می شود . ماكياولی يادآور می شود امكان موفقيت شهريار در راه ، همواره به بخت و اقبال(fortune )بستگی دارد و لذا شهريار محتاط كسی است كه خود را برای مقابله با بخت و اقبال از طريق سازشِ آمورش با زمانه و هماهنگ نمودن طبيعتش با «ضروريات موضوع» آماده می‌‌‌‌‌‌ كند.
كتابی كه شهرت كمتری داشته ولی به اندازه شهريار تاثيرگذار بوده است «كتاب گفتارهايی در باب ده كتاب اول تيطس ليوی» است كه ماكياولی در آن از آزادی مردم و حكومت جمهوری دفاع می‌‌‌‌ كند و جمهوری باستانی روم را به عنوان الگو انتخاب كرده و بر نقش مردم در «اداره امور عمومی شهر» تاكيد دارد.با اين وجود ماكياولی استدلال می كند كه جمهوری در حكومت های خودگردانی موفق است كه فضيلت مدنی به شهروندان آن القا شده باشد و در نتيجه فاسد نباشد.از اين رو، او كارهای مبدعان سياسی كه قوانين و نهادهای جمهوريت را بنا نهاده اند،و مبدعان مذهبی كه خدا و كشور را در قلوب مردم به عنوان يك امر واحد در هم آميختند ، ستايش می كند. منازعه آشكار بين جمهوری خواهی ماكياولی در گفتارها و گرايش های نخبه گرايی او در شهريار به تفاسير گسترده در مورد آرای سياسی ،تئوری سياسی او و ماهيت و معنای ماكياوليسم در انديشه سياسی غرب كمك نموده است.
1- ماكياولی در سياست
زندگی ماكياولی از ابتدا همانند شهر فلورانس، در كشاكش قدرتی بود كه خاندان حاكم و ثروتمند مديچی بود. ماكياولی در زمان فلورانس لورنزو يكی از شاهان مديچی كه تا زمان مرگ خود در 1492 بر شهر حكومت می كرد ،به دنيا آمد . با فرار پيرو مديچی از فلورانس به دليل نزديك شدن ارتش فرانسه در 1494 به اين شهر ، به طور موقت قدرت خاندان مديچی از هم گسيخت . در دوران حكومت كوتاه مدت ساونارولا(Savonarola) , جمهوری به فلورانس بازگشت .و ماكياولی به منصبی رسيد تا كار سياسی خود را آغاز كرده باشد .او كار خود را در امور حكومتی با منشيگری آغاز كرد و با هيات های ديپلوماتيك سفرهای متعددی به دربارهای سكولار و مذهبی و نيز به دربار سزار بورژوا نمود.در نتيجه ماكياولی به طور اساسی با استراتژی هايی كه بخشی از هنر فرمانرواست ، آشنا شد.
عمر جمهوری فلورانس نسبتا كوتاه بود.خاندان مديچی با ارتش اسپانيا در سال 1512 كنترل شهر را مجددا به دست گرفت.ماكياولی به اتهام كمك به توطئه جهت ترور برادان مديچی دستگير شد، به زندان افتاد، و مورد شكنجه قرارگرفت.در سال 1513 ،وی از زندان آزاد شد و به مزرعه اش در توسكان تبعيد شد.«سعادتمند امروز وبد فرجام فردا » جمله ای است كه به طور خلاصه زندگی ماكياولی را توصيف می كند.او ديگر مشاركت فعالی در امور سياسی فلورانس انجام نداد.مانند بسياری از بازيگران سياسی ورشكسته وی به نوشتن روی آورد. در اولين سال تبعيد او كتابچه ای در مورد هنر كشورداری نوشت كه در آن به دوستش فرانسيسكو وتوری نوشت :« من تا حد امكان در مطالعه اين موضوع عميق شدم و به بحث در مورد ماهيت شهرياری ،انواع آن ، نحوه رسيدن به آن و نحوه نگهداری آن وعلت سقوط آن پرداختم».اين كتاب به ظاهر پيش پا افتاده توصيفی ، انفجاری از هتاكی ها را در قرن شانزدهم بوجود آوردو همچنان يكی از متون بحث برانگيز تاريخ انديشه سياسی غرب به حساب می آيد.
2- شهريار
از لحاظ ساختار شكلی كتاب شهريار به لورنزو پيرو مديچی تقديم شده است و شامل 26 باب است كه می توان آنها را در پنج بخش كلی تقسيم بندی نمود: فصول 1-11 : نوع شناسی حكومت ها و نحوه بدست آوردن آنها ؛ فصول 12-14: بررسی نيروهای شبه نظامی و فرماندهی نظامی ؛ فصول 15-19 : نصايحی به شهريار درباره منش و رفتار ؛ فصول 20-25 : نصايحی به شهريار در باب كيفيت و اوضاع (استحكامات، رفتار،صاحب منصبان و بخت و اقبال) و فصل 26: اندرزهايی به ايتاليا جهت اتخاذ آيين پاپ ژوليوس دوم مبنی بر اخراج بربرها .با اين وجود ، ساختار ظاهری كتاب پيچيدگی اساسی و اهميت تفاسير رقيب آن را چندان نشان نمی دهد. (در حال حاضر بيش از 3000 تفسير از آن وجود دارد).
عمده شهرت شهريار به علت ماهيت توصيه های ماكياولی در مورد شيوه و قوانينی است كه حاكم جهت نمايش قدرت (فضيلت) ، بدست آوردن و حفظ موقعيت خود كشور بايد از آنها تبعيت كند.در اين رابطه ماكياولی ديدگاهی را بنا می نهد كه سياست و جنگاوری را در يك راستا قرار می دهدو استفاده از زور ، ظلم و فريبكاری و ظاهربينی را در خدمت توانايی های سياسی قرار می دهد كه اين امر به سياست، قابليت تغيير آنی و انجام شرور می دهد.در پاراگراف آغازين فصل 15 كه در آن اين نگرش به سياست تبلور يافته است ,ماكياولی فوايدی كه نويسندگان در مورد«جمهوری واصولی كه هيچگاه در واقعيت ديده نشده است» ، متصور می شوند،رد می كندو اعلام می دارد او به «جنبه حقيقی امور» اشاره دارد. حقيقت واقعی آنست كه در سياست ، حاكم بايد آماده دروغگويی وظاهرفريبی بوده و خود را جهت حفظ كشور ملتزم به نقض بيعت ، انصاف وانسانيت و مذهب نمايد.بر اين اساس ، حاكم بايد «بياموزد كه چگونه رفتار خوبی نداشته باشدو اين علم خود را همواره و نه بر اساس شرايط ، مورد استفاده قرار دهد».
در ايجاد چنين نگرشی شهريار ، به شدت از تمامی كتب اندرزنامه رنسانس كه به طور سنتی فضيلت شهرياری (آندسته از توانايی هايی كه حاكم را قادر می سازد به سربلندی ، شكوه و شهرت برسد) را با فضايل افلاطونی و سيسرونی كاردينالی همانند خرد , عدالت ، شجاعت واعتدال وبا اخلاق مسيحی ، خوبی و درستكاری پبوند می زند , منحرف گشته است.
كتاب ماكياولی چنانكه سكينر ((Skinnerمعتقد است نوع كتب اندرزنامه نويسی را متحول نكرد ولی مسلما چالش بی سابقه ای در به فلسفه اخلاق وبه مسيحيت به عنوان مبنای هنجاری تئوری سياست بود. اين چالش به حكومت ضد فلسفه فلورانس و افراد ضد مسيح (كه نيچه معروفترين آنهاست) كمك نمود ولی بلافاصله موجب شد دستگاه پاپ نوشته های ماكياولی را در فهرست كتب ضاله قرار دهد، امری كه 300 سال طول كشيد.شهريار موجب دوام شهرت طولانی نويسنده اش به عنوان ملحد ، شيطان و اهريمن و فردی شد كه تحت تاثير شيطان موجب شقاوت انسانهای نيكوكار می گرديد . در ادبيات معاصر واژه ماكياولی و ماكياوليسم به حوزه ای از سياست اشاره دارد كه شامل منافع شخصی محض ، حفظ حكومت به هر قيمتی ، رفتار غير اخلاقی و قدرت محوری به عنوان هدفی كه وسيله را توجيه می كند ، می باشد.
3- سياست شهريار
علی‌ رغم دوام اين منش نمايی در شهريار ، ماكياولی رابطه پيچيده بين ارزش (يا اخلاق)و سياست در شهريار را مبنا قرارمی دهد تا جنبه های غير اخلاقی ،تعليم شر، بی اعتنايی به اخلاقيات ، سياست قدرت را كه از نظراتش استنباط می شود.بر خلاف ساير نويسندگان اومانيست ، او آشكارا فضيلت شهريارانه را نه به قانون (كه او اغلب آن را جهت مبارزه ، كه جزء لاينفك سياست است، ناكافی می داند) بلكه به توانايی انجام خشونت يا تقليد از رفتار شير و فريبكاری يا تقليد از رفتار روباه مرتبط می داند. در ورای اين استدلال اين نگرش وجود دارد كه در رابطه با كشور آنچه كه ممكن است فضيلت به نظر آيد ، می تواندمنجر به تباهی فرد گرددو آنچه پليدی به نظر آيد ممكن است باعث سعادت وامنيت گردد.نيكی در سعادت فاجعه انگيز است وظلم كمتر از ملايمت تباه كننده می باشد.از اين رو آگاهی از رفتار سبعانه وچگونگی استفاده از آن ضروری است.واين امر از دو راه بدست می آيد: از طريق عمل واز طريق مطالعه تاريخی خوش و بد اقبالی «انسان های بزرگ» .انسان هايی كه ماكياولی می ستايد وبه مطالعه احوالشان توصيه می كند، افرادی هستند كه توانايی اعمال قدرت و فريب ديگران را در راستای خواسته های خود دارندو لذا بخت و اقبال را در كنترل خود دارند؛ از جمله : پاپ الكساندر ششم خونخوار ، پاپ ژوليوس دوم ، سزار بورژوای سنگدل ، سوروس امپراطور حقه باز روم ماركوس ، فرانسيسكو سفورتزا و واسپيچيو، سيروس واسكندر كبير.
با وجود اين حكام تاثيرگذاری نيز هستند كه ماكياولی آنها را معرفی و محكوم می‌كند : آگاتوسلز، اوليور تودا فرمو و بسياری از امپراطوران بدكار روم. در ارائه اين مثالها ، به نظر می‌رسد كتاب معياری از درستی ويا حداقل احتياط و رفتار را كه مناسب فضيلت است ، تدوين می‌نمايد. ازاين رو، اين امر معياری را كه معتقد است ماكياولی سياست را به عنوان حوزه شر نامحدود و قدرت اعمال خشونت بی‌وقفه می‌داند، زير سؤال می‌برد. نكوهش عمده ماكياولی از آگاتوسلز می‌باشد كه از طريق كشتار سناتورها و ثروتمندان شهر سيراكوز به حكومت رسيد.ماكياولی عنوان می‌دارد :« اينكه فردی همشهريانش را بكشد، دوستش را فريب دهد ، صداقت نداشته باشد، دلسوزی نداشته باشد وبی‌اعتقاد به مذهب باشد، ممكن است به قدرت برسد ولی افتخار(glory) نمی‌توان بدست آورد».اظهار نظر در مورد افتخار وعزت بيانگر قيدی حياتی است چراكه اين امر فضيلت واقعی را برای شهرياری می‌داندكه صرفاً قدرت خود را برای افزايش قدرت خودبه كار نمی‌برد بلكه جهت ايجاد چيزی به كار می‌رود كه باعث دوام او و تقديس نامش می‌شود.
با اين وجود ، حتی در مسايل سياسی كه اعمال افتخار آميز نامحتمل است و قدرت محض حكومت دارد، ماكياولی بين رفتار وحشيانه وتحقيرآميز تمايز قايل می‌شود ورهبرانی را كه مردم از آنها می‌هراسند اما مورد نفرت مردم نيستند، می‌ستايد.اين مسايل وبه تمايز مهم تری داردكه منازعه وظلم را به عنوان جنبه های لاينفك عمل سياسی برطرف نمی‌سازد اما بين ظلمی كه به خوبی اعمال شده با نوع بد اعمال شده آن ،كه در نتيجه باگذشت زمان می‌تواند افزايش يابد، تمايز قايل می‌شود.دقيقاً امتناع ماكياولی از مشخص نمودن منازعه(conflict) وظلم(cruelty) از سياست ، باعث شده است برخی از منتقدان او را معلم شرارتی كه بين سياست و اخلاق تمايز قايل شده است ،بشناسند.اما برای سايرين ، افكارش بيانگر بازسازی قدرتمندانه مفهوم عمل (هرچند كه او سياست را از حوزه اخلاق محض يا قضاوت مسيحيت جدا نمود)و مزين كردن آن به عنوان حوزه ارزش با صورتبندی خاص و دشوارِ نيكی و شر ، ولذا هنجارهاو معيارهای ارزيابی اخلاقی می‌باشد.
4- فضيلت و اقبال
هر گونه برداشت اخلاقی يا مفهوم عمل ماكياولی از سياست يا منظور وی از فضيلت شهريار بدون در نظر گرفتن نقشی كه او برای اقبال در امور انسانی در نظر می‌‌‌‌‌‌‌گيرد، به طور كامل قابل فهم نيست. تصوير متافيزيك ورای توصيف او به دليل ضرورت همه گيری است كه ساختار جهان را شكل می‌دهد اما در اين ميان آزادی به عنوان اِعمال كنترل آدمی بر شرايط حداقل امكان واقعی نصف ونيمه ای است . بنابراين فضيلت شهريار ،توانايی تسلط بر بخت واقبال و هدايت وی در جريان ذاتاً آشفته امور سياسی را در خود به عنوان پيش فرض دارد.شايد به دليل اين توانايی دشوار باشد كه ماكياولی در پاسخ به معمای پديدارشناسی در مورد عمل، شخصيت ،شرايط و روش ، به شدت درآن مبارزه می‌‌كند .به نحو خردمندانه ای ،وی راه حل اين مشكل را در توانايی محتاط بودن ودر نتيجه در‌ك شرايط ، پيش بينی احتمالات وتسلط بر حوادث می‌داند.درمورد شخصيت ، او اين عامل را توانايی انعطاف پذيری ذاتی ، تمايل به انحراف از آنچه به طور طبيعی رخ می‌دهد و اراده جهت كنترل پولادين بر نفس می‌داند. ازاين رو ،ماكياولی می‌نويسد:«شهرياری خرسند است كه شيوه منشش با زمانه مطابقت داشته باشد و به همين ترتيب شهرياری بد اقبال است كه شيوه رفتارش مخالف زمانه باشد.»
خوانندگان چنانكه پتكين(Pitkin) بيان می‌دارد بايد توجه داشته باشند كه متافيزيك ماكياولی بدون ترديد خاصيتی جنسيتی دارد. چراكه او نه تنها بخت واقبال را به رودخانه ای تشبيه می‌‌‌كند بلكه آن را به زن يا قدرت زنانه جذابی همانند می‌‌كند كه تهديد به تحت تأثير قرار دادن و شكست ِ فضيلت آدمی می‌كند. بخت و اقبال ، آدمی را تغيير می‌دهد و بر او استيلا می‌يابد و او را تحت يوغ خود در می‌آورد ولی اگر شهريار قدرتمند بوده و با زور خواهان تسلط بر آن باشد می‌تواند بخت را تسليم خود نمايد و در نتيجه از آن به سود خود بهره جويد.جنسيتی نمودن نمادين عمل ، شانس و شرايط، كه ماكياولی در سطح دولت در شهريار به آن می‌پردازد، در سطح خانوادگی در نمايش نامه ماندراگولا(Mandragola) كه در آن خشونت ابزاری ِتضادهای شهوانی درقالب طنز ،بيان شده است .شهريار به عنوان سياست و ماندراگولا به عنوان نمونه خانواده ،به ما امكان می‌دهد محدوديت های جهانی كه در تضاد بين فضيلت و بخت ساخته شده ، جهانی كه عاری از همياری انسانی ،رابطه متقابل و زندگی مدنی اصيل است ، دريابيم.
5- گفتارها
به نظر می‌رسد كتاب«گفتارهايی در باب ده كتاب اول تيطس لوی» در صدد جبران اگر نگوييم ردِ جهت گيری غير مدنی كتاب شهريار وهمتای كمدی خود ماندراگولا ، از طريق كشاندن توجه سياسی به نقطه‌ای ديگر ، می‌باشد. در اين كتاب (كه احتمالاً در 1518 كامل ولی تا 1531 منتشر نشد ) ماكياولی از نوشته كسانيكه آثارخود را به شاهان تقديم می‌كردند ، فاصله گرفت و عزم به انجام عملی خطرناك يعنی ارائه اصول و نظام هايی جديد همانند اكتشاف درياها وكشورهای ناشناخته به منظور گشودن راههايی جديد كه تا كنون كسی آنها را نپيموده بود ، كرد. راه جديد تنها از طريق بازگشت به گذشته يا بازگشت به نمونه های باستانی دست ‌يافتنی بود . هر چند او ابتدا عنوان می‌كند كه موضوع كتابش شامل مجموعه گسترده‌ای از موضوعات تاريخی و سياسی می‌باشد ولی در واقع گفتارها بر يك موضوع واحدِ تاريخی يعنی جمهوری روم و يك نوع حاكم خاص تمركز می‌كند:«قوه قانونگزاری خردمندِ جمهوری ... ،كه هدفش ارتقای خير عمومی و نه منافع شخصی است و كسانيكه كشورشان را بر جانشينان خود ترجيح می‌دهند». لذا گفتارها روشنگر گذشته است تا به ارزيابی آنچه برای شكوفايی و دوام جمهوری مدرن همانند روم باستان ، لازم است ، بپردازد. گفتارها به طور غير مستقيم ولی قاطعی ، نكوهش كنايه آميزی از فساد فلورانس می‌باشد.موضوعی كه ماكياولی با ظرافت بيشتری در كتاب تاريخ فلورانس كه در 1520 به دستور دربار جديد مديچی تكميل (ولی تا 1532 منتشر نشد ) و به علت متن ادبی آن و نه قريحه ديپلوماتيك آن، مورد تمجيد قرار گرفت .
گفتارها به سه كتاب تقسيم شده است (فصول 49و33و60 ) كه در برگيرنده مجموعه با شكوهی از موضوعات سياسی راجع به تاريخ اوليه روم و روميان می‌باشد: ريشه‌ها و بنيان‌گزاران ، مذهب، ارتش‌ها، فتوحات و مستعمرات، قانون ، سازمان‌های حكومتی، آداب ، قوانين( مدنی و كشاورزی) ، شخصيت ، جنگ و ديپلوماسی، رهبران برجسته (شامل خراجگيران سين سيناتوس)و شهروندان .با نگاهی دقيق به عناوين فصول روشن می‌شود كه سؤال اساسی تحقيقات ماكياولی در مورد روم عبارت است از : چه عواملی باعث دوام وبقای رژيم های جمهوری می‌شود؟ پوكاك (1975) معنقد است ماكياولی در گفتارها روابط بين جمهوری انسانی و نيروهای ثابت «زمان» به عنوان منازعه تاريخی كه قابل تعويق نيست ، ترسيم می‌كند.اما ماكياولی سعی دارد دراين منازعه از طريق مطالعه دقيق شرايط و ويژگيهای مدنی لازم جهت مبارزه مؤثر با مشيتِ بخت و اقبال ورسيدن به عظمتی همانند روم ، ميانجيگری كند.مطالعه ماكياولی درمورد فضيلت مدنی درقلب تئوری جمهوريت شهروندی او قرار دارد.
6- سياست جمهوری
اگر به تئوری جمهوريت ماكياولی از ديده مجموعه عوامل بنگريم، 4 عامل، بنيادين می‌نمايد. اولين عامل كه مايه حفظ اصول، وجمهوری است عبارت است از آزادی يا شرايطی كه از قيد قدرت خارجی رها بوده و توسط قوانين خويش حكومت كنند.اهميتی كه ماكياولی به آزادی داده است را نمی‌توان گزافه‌گويی پنداشت چرا كه وی معتقد است شهر عاری از بندگی ، قابليت رسيدن به عظمت در قدرت يا ثروت ويا هر دو را دارد. از اين‌رو او درمورد تلاش‌هايی جهت ايجاد جمهوری در كشورهايی كه آمادگی آن را ندارند، هشدار می‌دهد و معتقد است كشورهايی كه تناسب كمتری با جمهوری دارند ، دوام كمتری خواهند داشت.با اين وجود و به طور كلی ، نهادهايی كه برای آزادی مدنی لازم است در جمهوری نسبت به حكومت مطلقه ، كاملتر است.
اگر جمهوری بهتر ضامن آزادی است تا حكومت مطلقه ، پس جمهوری هايی كه آزادی خود را به مردم واگذار كرده‌اند‌, بهتر می‌توانند آزادی را حفظ كنند تا حكومت‌هايی كه طرفدار اشرافيت هستند. دومين عامل جمهوری ماكياولی شامل دفاع از مردم ، به عنوان حاميان فعال جمهوری است . همانند هميشه استدلال ماكياولی در اين زمينه پيچيده و مرتبط با متن بوده و قانون كلی بيان نمی‌كند. در اسپارت و ونيز كه قدرت به اشراف واگذار شده بود آزادی ها بيش از روم دوام داشت. با اين وجود ، جمهوری كه خواهان گسترش امپراطوری خود است تا حفظ خود ، بهتر است همانند روم آزادی را به مردم واگذارد. جمهوری كه روم را سرمشق خود قرارمی‌ دهد،ميداند كه آزادی‌اش بستگی به پذيرش مردمش به سهيم شدن در عظمت وجلال او دارند چرا كه مردم در حفظ نهادها ، قوانين و مقررات كه آزادی جمهوری منوط به آن است ، اولی‌ترند.
با اين وجود ، ماكياولی تصديق می‌كند كه جمهوری‌های خود‌گردانی كه مردم آن را می‌گردانند تا آنجا فضيلتمند هستند كه قوانين و نهادهای آن اجازه می‌دهند. بنابراين ، سومين عامل تئوری جمهوريت او ، تأكيد زيادی بر توانايی بنيانگزاران جمهوری مانند رمولوس(Romulus) دارد وحتی تأكيد بيشتری بر بنيانگزارانی كه خدا و مذهب را به عنوان امری ضروری تصديق می‌كنند و حمايت از هر گونه جامه مدنی را تضمين می‌نمايدو از آنها برای الهی كردن قوانين و نهادهای جمهوری برای مردم استفاده كنند كاری كه نوما(Noma) در روم انجام داد. رفاه جمهوری منوط به وجود شهرياری نيست كه خردمندانه در دوران حياتش حكومت كند بلكه منوط به فردی است كه چنين قوانينی تعبيه كند كه حتی پس از مر‌گش حافظ خود باشند. از نهادهای خاصی كه ماكياولی برای آزادی جمهوری مفيد می‌داند ،حكومتی است كه شهريار ،اشرافيت و قدرت مردم را تحت يك قانون تركيب نمايد. اين امر در روم باستان كه دادرس كل، سنا ،وقضات تعادل راحفظ می‌كردند وبر هم نظارت داشتند،ديده می‌شود. اهميت توصيه ماكياولی دراين مورد چندان ارتباطی با دكترين تفكيك قوا كه بعداً مطرح شد، ندارد چراكه اصرار وی بر وجود قوانينی كه در خدمت آزادی باشند از نزاع بين اشرافيت و مردم منتج می‌شود.
تأكيد بر منازعه كه شاهد آن بوديم، يكی از جنبه‌های لاينفك سياست ماكياولی است كه ما را به چهارمين و متهورانه‌ترين عامل جمهوری‌خواهی ماكياولی رهنمون می‌شود. اين عامل بيانگر مشاركت مدنی به عنوان نزاع غيرقابل اجتناب ِ منافع درون وبين نيروهای سياسی مختلف بوده و شامل نگاهی به جمهوری به عنوان صحنه آشوب می‌باشد. از اين منظر ، رفاه جمهوری منوط به سر‌كوب آشوبها يا تفرقه‌ها نيست بلكه وابسته به يافتن راه ِ به چالش كشيدن نيروها و آشفتگی‌های درون كشور به منظور رسيدن به فعاليت مؤثر است. اين امر خصوصاً با توجه به مردم صحيح می‌باشد. از اين رو ماكياولی تأكيد دارد:« هر كشور آزادی بايد مفری برای مردمش برای رسيدن به خواسته‌هاشان قرار دهد». در ورای اين سخن اعتقاد عميق‌تری نهفته است: وقتی ناآرامی مدنی قوانين ونهادهايی را بوجود می‌آورد كه به مردم سهمی در اداره امور می‌دهند ، اين امر همچنين آزادی را چنانكه قضات در روم باستان تأمين می‌كردند، تضمين می‌كند.
از اين عوامل چهارگانه (آزادی، دفاع مدنی ، قانون و نهادها و مشار‌كت ) كه جهت گيری جمهوریِ گفتارها را تشكيل می‌دهد ،مجموعه مسايل ثانويه‌ای كه در تحليل ماكياولی اهميت كمتری ندارند ،مبنی بر چگونگی دوام جمهوری در گذر زمان و بخت واقبال مطرح می‌شود. اولين مسأله در اين ميان ، آسيب‌پذيری يا آنچه كه ثبات جمهوری را از درون و برون تهديد می‌كند، است. از آنجا كه ماكياولی از آسيب‌پذيری درونی جمهوری آگاه است نسبت به فساد (متلاشی شدن فضيلت مدنی ) خصوصاً چنانكه وی ابراز می‌دارد جاه‌طلبی و تبديل منازعات مؤثر به جنگ مخرب هشدار می‌دهد. درفصل ششم از كتاب گفتارها ، وی در باب توطئه‌ها ، از انگيزه‌ها و روش‌هايی كه محرك افراد وگروهها جهت ورود به چنين جنگ‌ها و توطئه عليه شهريار و جمهوری است ، پرده برمی‌دارد. به شيوه ثابت خود ، ماكياولی توطئه‌گران بالقوه را در مورد آنچه عملی وآنچه غير عملی است،آموزش می‌دهد.
همچنين ماكياولی از آسيب‌هايی كه جمهوری را از برون تهديد می‌كند ، آگاه است. و بدين منظور هشدارهايی را تكرار می‌كند كه در شهريار يافت می‌شود و به طور مفصلتری در هنر جنگ (1521) تشريح شده است: « اگر بايد به شكوه وعزت رسيد،كشور بايد بر ارتش خود تكيه كند وشهروندانش رافضيلت نظامی بياموزد، چنانكه روم چنين كرد». لذا « هر جمهوری كه سازمان و نظم نظامی همانند روم اتخاذ كند ، همواره و در هر شرايطی مانند روميان می‌تواند شجاعت و عظمت خود را نشان دهد». بدون سازماندهی مناسب نظامی نه قانون خوبی می‌توان داشت و نه چيز ديگر. و جمهوری طعمه بی ثباتی ِ بخت و اقبال می‌گردد. گرچه ماكياولی در اين مرحله سازمان بسيار بد نظامی ونيز را با روم مقايسه می‌كند ولی ديدن وضعيت فلورانس در اين توصيف چندان مشكل نيست.خواندن گفتارها به اين لحن به وضعيت فلورانس اشاره دارد هر چند در ظاهر ستايش از حكومت روم است.
7- انگيزه‌های ماكياولی
مقايسه موضوع شهريار و گفتارها برانگيزنده سؤال درمورد انگيزه‌های نگرش سياسی ماكياولی است. قرنها مفسرين ناديده گرفتن تضاد آشكار بين همدردی به خاندان مديچی در شهريار كه ماكياولی در آن شهرياران را می‌ستايد، و تأكيد دارد كه همه خواسته ‌های مردم را نبايد برآورد ، و اين اعتقاد در گفتارها كه مردم را تا نگهبان آزادی بالا می‌برد، و دوام شهرياران را كوتاه می‌داند، مشكل يافته‌اند.در واقع سؤال تفسيری چنين است: چگونه ممكن است ماكياولی را به عنوان مدافع جمهوری شهروندی و آزادی ، حكومتِ خودگردان و فضيلت مدنی ستود درحاليكه او به مديچی عكس اين مطلب را می‌آموزد؟
برخی از منتقدان ( مانند هافمن بارون و جی.ار. هيل) در پاسخ معتقدند : ماكياولی در واقع كمتر يك جمهوری‌خواه و بيشتر يك واقعگراست كه اندرزهای خود را بر اساس مقتضيات ِشرايط سياسی تعديل كرده است.لذا شهريار را بايد تلاشی روشن‌بينانه ، هرچند فرصت‌طلبانه جهت كسب حمايت رژيم حاكم دانست.ساير منتقدان بر تعهد خستگی‌ناپذير ماكياولی به جمهوری تأكيد دارند وسعی درتفسير اندرزنامه مشهور وی به طرق زير دارند:
الف) كتاب راهنمای براندازی برای جمهوری‌خواهان (تفسيری كه روسو از آن حمايت می‌كرد)
ب) هجو‌نامه‌ای برای حكومت شهرياران (تفسير گريت ماتينگلی)
ج) سياست‌نامه استادانه‌ای كه له و عليه مديچی نوشته شده بود.(تفسير مری ديتز)
برخی ديگر همانند شلدون ولين معتقدند هيچ شباهت واقعی بين اين دو اثر وجود ندارد ، لذا جمهوری ‌خواهی گفتارها نتيجه منطقی عمل سياسیِ شهريار با فضيلت و محتاط می‌باشد. هر تصور ديگری كه در اين رابطه داشته باشيم، ماكياولی اين تئورسين سياست به دنبال ِ و شايد استادِ آن بود كه همزمان فريبكار و درستكار، واقعگرا و اخلاقی ، ظالم و انسانی باشد.