Mass Communication

Saturday, April 15, 2006

کتاب «ايران در چهار کهکشان»

کتاب «ايران در چهار کهکشان» ارتباطي به تاليف دكتر مهدي محسنيان راد ازسوي انتشارات سروش منتشر شد.
به گزارش ايسنا، محسنيان راد، در اين اثر جديد سه‌جلدي خود، کوشش کرده است که تاريخ ارتباطات ايران را با الهام از نظريه‌ي سه ‌کهکشان مارشال مک لوهان (Marshal McLuhan) مرور کند.
او در مسير همين کوشش، به اين نتيجه رسيده است که تمدن کهني چون ايران، به‌جاي سه کهکشان - شفاهي، گوتنبرگ و مارکني - چهار کهکشان ارتباطي را طي کرده است.
كتاب كه گويا حاصل تلاش هفت‌ساله‌ي مولف آن است، در سه جلد و با حدود دوهزار صفحه منتشر شده است. در انتهاي جلد سوم، خلاصه‌اي از محتواي سه جلد، به زبان انگليسي آمده كه معرفي حاضر، از متن يادشده اقتباس شده است:
در فصل اول، بحث درباره نخستين کهکشان را با آثار بازمانده از دوردست‌هاي پيش از تاريخ آغاز کرده و از تصاوير عجيبي سخن گفته که انسان ساکن ايران، بر ديواره غارها و پهنه‌ي کوه‌ها از خود به جاي گذاشته است.
روايت ايران از دومين کهکشان ارتباطي، طولاني‌ترين بخش کتاب است که حدود 41 درصد حجم کتاب را شامل و از پنج فصل تشکيل شده است.
سبک نگارش کتاب از اين به بعد تغيير کرده و زمينه تاريخي - اجتماعي و حاشيه فرهنگي حاکم بر هر مقطع از زمان به‌کارگيري ابزارها و شيوه‌هاي ارتباطي، مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال، در نخستين فصل کهکشان دوم، ابداع فن‌آوري انتقال پيام‌هاي نوري و همچنين ايجاد بيل‌بورد بسيار بزرگ سنگي که بيشتر شبيه روزنامه‌هاي امروزي است، محصول زمينه تاريخي – اجتماعي آن عصر معرفي شده است.
نويسنده كتاب ايران در چهار كهكشان ارتباطي معتقد است که آن رويداد تاريخي، انگيزه اختراع هوشمندانه‌اي در زمينه فن‌آوري‌هاي ارتباطات شده که در عصر خود، مي‌توانسته است همانقدر اهميت داشته باشد که اختراعات پيچيده امروزي در حوزه اطلاعات - ارتباطات (ICT).
دكتر محسنيان راد، به تقليد از مک لوهان که دو کهکشان خود را به نام دو مخترع فن‌آوري ارتباطات (گوتنبرگ و مارکني) نامگذاري کرده است، با در نظر گرفتن سهم داريوش در به‌کارگيري برج‌هاي انتقال پيام نوري و سهم ماني در تکثير پيام، نام کهکشان جديد را داريوش + ماني يا کوتاه شده آن، «دارماني»، انتخاب کرده است.
سومين فصل کهکشان دارماني، با توصيف عصر بعثت پيامبر اسلام (ص) آغاز شده و نويسنده نشان مي‌دهد که چگونه يكي از كم‌نظيرترين اقناع‌هاي عميق و وسيع به وقوع پيوسته است. او در ادامه، از دوراني صحبت مي‌كند که نوعي مردم‌سالاري ديني در ايران به‌وجود آمده که يکي از شاخصه‌هاي آن، مصرف بالاي کاغذ در جامعه بوده است.
در همين فصل، به يکي از پر راز و رمز‌ترين ارتباطات ميان فردي توجه مي‌شود که در سال 1244 ميلادي، در بخشي از ايران که هنوز مغولان به آنجا نرسيده بودند، ميان مولوي و شمس تبريزي برقرار مي‌شود. حاصل اين مراودات، کتاب‌هاي مولوي و شمس تبريزي است که نه‌تنها ميراث فرهنگي ايرانيان، بلکه اثري ماندگار براي همه جهانيان است.
آخرين فصل کهکشان دارماني، با عنوان «واقعيت مجازي» به توضيح جزييات يکي از عظيم‌ترين پروژه‌هاي پروپاگاندا در طول تاريخ پرداخته است؛ پروژه‌اي که هدف آن ايجاد اختلاف ميان جوامع مسلمان بوده است.
اما مباحث مربوط به کهکشان گوتنبرگ، 23 درصد صفحات کتاب را شامل شده است. اولين فصل اين بخش با عنوان «فرصت از دست رفته» به ماجراي اختراع دوباره ماشين چاپ حروف مجزاي گوتنبرگ در ايران پرداخته و نشان مي‌دهد که چگونه در سال 1639 ميلادي، يکي از کشيشان کليسايي در جلفا - که امروزه يکي از محلات شهر اصفهان در مرکز ايران است - صرفاً با ديدن يک انجيل چاپي، به کمک تخيل فن‌آوران بازار حکاکان اصفهان، ماشين چاپي را مي‌سازد.
دومين فصل از بخش کهکشان گوتنبرگ عنوان نمادين «تأخير» را دارد؛ اگرچه مقصود از تأخير، فاصله انتشار کاغذ اخبار به‌عنوان اولين روزنامه فارسي ايراني در سال 1837 نسبت به 200 سال قبل از آن، يعني ساخت ماشين چاپ جلفاي اصفهان است. اما خواننده به‌وضوح آثار تأخير در حوزه‌هاي ديگر، بويژه دوري از استبداد حکومت و رهايي از سلطه سانسور را که در جوامع غربي آغاز شده بود، در عصر ورود اولين رسانه مدرن به ايران مي‌بيند و تلخي مفهوم کشور عقب مانده را حس مي‌کند. البته همين رسانه‌هاي نوپا، شمشير دولبه‌اي مي شوند که اگرچه استبداد از طريق آن‌ها سلطه بر افکار عمومي را توسعه مي‌دهد، ولي به عواقب افزايش ماهيت «رؤيت‌پذيري» خود نيز دچار مي‌شود.
ورود سينما به ايران، با نام مظفرالدين‌شاه همراه است. او همان است که به فرمان پدربزرگش، نخستين روزنامه در ايران منتشر شد. وي تابستان سال 1899 ميلادي، همراه با عده‌اي از درباريان، براي بازديد نمايشگاه بين‌المللي پاريس و برج ايفل، با وام دريافتي از روس‌ها راهي اروپا شد. در همين سفر بود که شاه، شيفته سينما شد و با خريد يک دوربين فيلمبرداري، سينما را به ايران آورد.
مظفرالدين‌شاه، سواي آنکه تصويري متحرک از خود باقي گذارد، با ضبط صدا بر روي دستگاه سيلندر اختراعي اديسون، قديمي‌ترين صداي ضبط شده در ايران را نيز به نام خود ثبت کرد. او در بستر مرگ بود که سند پيروزي انقلاب مشروطيت را امضا کرد. اين سند، عملاً آغاز دوره‌اي است که نويسنده، از منظر تاريخ ارتباطات ايران، آن‌را شروع عصر جدل ميان سنت و تجددناميده است.
آخرين فصل کهکشان گوتنبرگ با عنوان «سنت يا تجدد» به نقش منبر و شبنامه‌ها در پاسداري از سنت و نقش حمايت روزنامه‌هاي متکثر سال‌هاي آغازين پيروزي انقلاب مشروطيت از تجدد پرداخته است.
محسنيان راد با ارايه اسنادي از اين اختراع ساده و هم كمتر شناخته شده ايرانيان، نشان مي‌دهد كه چگونه صدها چاپخانه دست‌ساز در اين‌سو و آن‌سوي کشور به‌وسيله طبقات مختلف مردم ساخته شد. به‌عنوان مثال، نشان مي‌دهد كه در شهر شيراز که روزگاري تعداد درخواست براي روزنامه دولتي منتشر شده، در پايتخت فقط 66 نسخه بود، حداقل 26 چاپخانه مردمي تأسيس شد و آن‌ها توانستند در دوره حكومت احمدشاه قاجار، ظرف يكسال، 199 کتاب منتشر کنند. به اين ترتيب، انحصار رسانه‌يي دولت به‌شدت شکسته شد و در مقابل تجددخواهي رسانه‌هاي دولتي، تکثر وسيعي از ديدگاه‌ها منتشر شد. اما اين دوران بسيار کوتاه بود و کودتاي رضا ميرپنج، به زوال تمام چاپخانه‌هاي چرخ چاهي منتهي شد. او با حکومتي غيرمشروطه، آرزوي‌هاي سلطنت مشروطيت را که ميوه به‌بار نشسته درخت انقلاب مشروطيت بود، از بين برد و در سال‌هاي آخر سلطنت خود با تأسيس فرستنده راديو، به عنوان يک رسانه ملي و سراسري که مي‌توانست کار يکسان‌سازي جامعه را تسهيل بخشد، ايران را وارد کهکشان مارکني کرد. در همين دوران بود که نمايندگان گوبلز در ايران بي‌طرف در جنگ جهاني دوم، تبليغات گسترده مطبوعاتي را براي رايش و هيتلر دنبال کردند. اما به‌زودي با برکناري رضاشاه از سلطنت و تعيين فرزند کم سن و سال و متجدد او به پادشاهي، نوبت تبليغات گسترده متفقين آغاز شد که در پايگاهي واقع در دهلي، محصولات مطبوعاتي و راديويي را توليد و روانه ايران مي‌کردند.
در عصر راديو، آگاهي سريع از رويدادهاي مهم براي ايرانيان نيز فراهم شد. اگرچه خبر پايان جنگ جهاني دوم، مي‌توانست مهم‌ترين خبر آن عصر باشد، اما آنچه که رسانه‌ها درباره ملي شدن نفت ايران و متعاقباً درگيري دکتر مصدق، نخست وزير باتجربه و ملي‌گرا با پادشاه جوان منتشر مي‌کردند، از مهم‌ترين اخبار آن عصر بود؛ عصري که راديو در کنار مطبوعات توانست در شکل‌گيري افکار عمومي در طرفداري يکپارچه از ملي شدن نفت ايفاي نقش کند.
در فصل «عصر راديو» گفته شده که روز 19 اوت سال 1953، پس از قطع يکباره برنامه‌هاي راديو و مدتي سکوت، پخش خبر سقوط دکتر مصدق از راديو، چگونه عقده حقارتي را موجب شد که تا 25 سال بعد نيز دوام آورد. (بعدها معلوم شد که سقوط مصدق در سال 1953، دستاورد طرح تبليغاتي ـ نظامي مشترک آمريکا و انگليسي بوده که رسانه‌هاي امروز ايران، از آن با عنوان کودتاي آمريکايي ياد مي‌کنند.) پيروزي کودتا، رويدادي بود که در خط مشي عصر پس از راديو در ايران نيز مؤثر بود.
دومين فصل کهکشان مارکني، با عنوان «عصر تلويزيون» با موضوع تأسيس اولين فرستنده تلويزيوني در ايران در سال 1958 آغاز مي‌شود. اين براي اولين‌بار بود که تولد يک رسانه در ايران ازسوي بخش خصوصي انجام مي‌شد. به‌زودي فرستنده ارتش آمريکا در تهران نيز به‌کار افتاد. در همين سال‌ها بود که تظاهرات و درگيري‌هاي خونين نظاميان شاه با طرفداران آيت‌الله خميني [قدس سره الشريف]، حکومت شاه را با کينه‌هاي کهن و تقابل ديرينه سنت و تجدد مواجه کرد. رهبري اين تظاهرات را مردي به عهده داشت که از نفوذ مذهبي والايي برخوردار بود.
سال 1963 پس از سرکوب تظاهرات مذهبيون، آيت‌الله خميني [قدس سره الشريف]. سه سال بعد فرستنده پرقدرت و متعاقباً رنگي تلويزيون دولتي به‌کار افتاد. به‌تدريج بار تجددجويي رسانه‌ها به آنجا رسيد که جلال آل احمد، جامعه‌شناس خودساخته ايراني، واژه «غرب‌زدگي» را خلق کرد و مطبوعات ايران را «‌رنگين‌نامه» ناميد.
سومين فصل کهکشان مارکني، اگرچه عنوان «انقلاب اسلامي» را دارد، اما عملاً مروري است بر عملکرد رسانه‌ها در جريان و سال‌هاي اوليه پس از پيروزي انقلاب؛ انقلابي که به‌خلاف انقلاب‌هاي مهم قرون اخير، بيشتر در تلاش دگرگوني نظام فرهنگي جامعه بود؛ تا تغيير نظام اقتصادي. نيروي جلوبرنده اين تغيير، در دست منبر، شعارهاي راهپيمايي، ديوارنوشته‌ها، نوار کاست، اعلاميه‌هاي زيراکسي، مطبوعات نوپاي کم‌تيراژ و رها از سانسور و راديوهاي خارجي بود.
حمله ارتش صدام حسين، همسايه غربي به ايران، دوران هشت‌اله‌اي را پديد آورد که تقريباً، هر 10 روز، يک خبرنگار ايراني جان خود را از دست داد. ضمن آنکه در آن جنگ، سواي کشته‌شدگان، 54 خبرنگار نيز معلول و زمين‌گير شدند.
آخرين فصل کتاب با عنوان «دهکده جهاني و تهاجم فرهنگي، بازار پيام و تداخل فرهنگي» عملاً فصلي است که نگاه به آينده ارتباطات در جهان، بويژه کشورهاي در حال توسعه، ازجمله ايران، دارد.
اگرچه تمرکز اوليه اين فصل بر پيشگويي‌هاي سال 1964 مارشال مک‌لوهان درباره جهاني شدن و دهکده جهاني است، اما با نگاه او به گذشته، آغاز و با استناد به مقدمه‌اي که بر کتاب امپراتوري‌ها و ارتباطات هارولد اي. اينس (Harold A. Innis) نوشته، اين نتيجه ارايه مي‌شود که علت نگاه سه کهکشاني او، (به‌جاي چهار کهکشان) غفلت از تاريخ ارتباطات در آسيا، بويژه در ايران، بوده است.
ادامه فصل چهارده، به روزهايي مي پردازد که ايرانيان براي نخستين‌بار حضور در دهکده جهاني را حس کردند و آن هنگامي بود که در سال 1990، پوشش امواج پخش مستقيم برنامه‌هاي تلويزيوني ماهواره (Direct Broadcasting Satellite) بر فراز آسيا، ازجمله ايران، آغاز شد و پديده‌اي را به وجود آورد که بيش از ساير کشورهاي جهان، بحث انگيز شد. علت اين بود که محتواي برنامه‌هاي فرستنده‌هاي ماهواره‌يي بيگانه با معيارهاي انقلاب اسلامي نه تنها همخواني نداشت، بلکه در مواردي نيز در تعارض بود. همين امر سبب شد که از همان آغاز، راديو تلويزيون ايران، اين نتيجه را به نقل از دولت‌مردان مطرح کند که پديده جديد، پروژه تازه‌اي است عليه کشورهاي تحت سلطه و عملاً نوعي تهاجم است که بايد آن‌را «تهاجم فرهنگي» ناميد. در مقابل، عده‌اي بر اين نکته پا فشردند که آنچه اتفاق افتاده يک پروسه تاريخي است ـ نه يک پروژه ـ و اين ما هستيم که بايد جايگاه خود را در اين پروسه بيابيم.
نويسنده در ادامه‌ي فصل، ضمن مقايسه تهاجم نظامي با تهاجم فرهنگي، نشان داده که تفاوت اين دو، به‌مراتب بيش از شباهت‌هاي آن‌هاست. ازجمله آنکه تهاجم نظامي يک پديده دو عنصري و تهاجم فرهنگي يک مقوله سه عنصري است. ازسوي ديگر، به اين نکته پرداخته که پروسه‌اي شکل گرفته که مرحله اول آن مشابه دهکده‌اي است با همان ويژگي‌هايي که مک‌لوهان آن‌را توصيف کرده است. اما اين وضيعت در دهه‌هاي آينده تغيير خواهد کرد و شرايطي به‌وجود خواهد آمد که بيشتر شبيه بازارهاي سنتي قرن نهم ميلادي مشرق‌زمين خواهد بود؛ تا دهکده جهاني. شرايطي که محسنيان راد آن‌را «بازار پيام» (Message Bazaar) ناميده است.
محسنيان راد در آخرين فصل كتاب، در انتهاي جلد سوم، مي‌گويد: خصلت دهکده جهاني، نوعي نابرابري ارتباطي را به دنبال داشت که اجراي پروژه‌هاي تهاجم فرهنگي را در پروسه مورد بحث ممکن مي‌کرد. براي اثبات اين نظر از پروژه نگارش کتاب و متعاقباً توليد فيلم «بدون دخترم هرگز» ( Not Without my Daughter) ياد کرده که تلاشي براي منفي نشان دادن باورها و فرهنگ ايران معاصر در چشم جهانيان بود.
اين چهره دانشگاهي مي‌افزايد: «به‌نظر من در آينده، فن‌آوري‌هاي ذخيره و پردازش اطلاعات به‌نحو بي‌نظيري افزايش خواهد يافت و به کمک هوش مصنوعي، ضمن آنکه ترجمه همزمان زبان‌هاي گوناگون براي انسان‌هاي ساکن سياره زمين عملي خواهد شد، امکان ايفاي نقش فرستنده و گيرنده پيام نيز ازسوي انسان آينده به نحو شگفت‌انگيزي افزايش خواهد يافت و سپهر ارتباطي جهان در اختيار انسان‌هايي قرار خواهد گرفت که بتوانند هر دو نقش ارتباط گر (Communicator) و ارتباط گير (Communicatee) را ايفا کنند. در آن شرايط، عصر انحصار رسانه‌ها پايان خواهد يافت و انسان به انسان گزينشگر پيام تبديل خواهد شد. اين پديده سبب مي‌شود که مخاطبان رسانه‌ها که با عنوان توده (Mass) شناخته مي‌شدند، حسب نيازهاي ارتباطي و سلايق گوناگون خود، شبيه شيشه‌هاي متداخل رنگين، گزينشگر پيام‌هاي هم‌رنگ منطبق با نيازهاي متکثر خود شوند؛ پديده‌اي که او آن‌را «همپوشاني چندرنگ» ناميده است.