Mass Communication

Wednesday, May 25, 2005

علم؛ روش ها و پيامدها

فلسفه علم در كشور ما رشته اي تقريباً نوپاست. با اين كه سالها قبل با ترجمه آثاري از راسل، پوپر و حتي كوهن اين رشته به دانشگاهيان وعلاقه مندان به فلسفه و همين طور علوم پايه معرفي شد، بيش از ده سال از تأسيس اولين دانشكده فلسفه علم در ايران نمي گذرد. با اين وجود در حال حاضر هم اين رشته آن قدرها گسترش نيافته است و بعد از دانشگاه شريف، فقط دانشگاه آزاد آن هم در دو سه سال اخير رشته فلسفه علم را راه اندازي كرد؛ اما اين دو گروه تنها در مقطع كارشناسي ارشد دانشجو مي پذيرند و هنوز از دوره هاي دكتري در فلسفه علم خبري نيست. گروه فلسفه علم دانشگاه آزاد، واحد علوم تحقيقات، در روزهاي ۴ و ۵ خرداد امسال ميزبان سميناري با موضوع فلسفه علم خواهد بود. در اين سمينار كه اساتيد و دانشجويان متخصص در زمينه هاي متفاوت فلسفه، علم سخنرانان آن خواهند بود موضوعاتي چون فلسفه كيهان شناسي، تاريخ و فلسفه علم، فلسفه زيست شناسي، فلسفه رياضيات و فلسفه طب ارائه مي شود. مقاله زير به انگيزه برپايي اين سمينار به معرفي و بررسي موضوعات مختلف در فلسفه علم مي پردازد.فلسفه علم چيست؟فلسفه علم يكي از شاخه هاي فلسفه است كه با رويكردي انتقادي به علم، روشها و نتايج آن مي پردازد. همانطور كه از عنوان فلسفه علم بر مي آيد، اين رشته يكي از فلسفه هاي مضاف مانند فلسفه دين يا فلسفه ذهن يا فلسفه زبان است. در واقع اين شاخه از فلسفه با پيش فرض گرفتن علم به بررسي نظريه هاي علمي مي پردازد و آنها را نقد و بررسي مي كند؛ اما در اين زمينه كه تعريف دقيق فلسفه علم چيست و چه حد و مرزي دارد، بين فيلسوفان علم اختلاف نظر وجود دارد.يكي از ديدگاه هاي رايج نسبت به فلسفه علم اين است كه فيلسوف علم به بررسي و نقد جامعه دانشمندان به عنوان يك جامعه علمي مي پردازد كه نظريه هاي علمي حاصل فعاليت هاي انساني آنهاست و طبيعتاً ازاحساسات و عواطف انساني آنها نيز تأثير مي گيرد. در يك چنين ديدگاهي فلسفه علم بسيار به جامعه شناسي و جامعه شناسي علم نزديك مي شود.در ديدگاهي ديگر، فيلسوف علم به خود نظريه ها به عنوان يكي از نمودهاي معرفت مي پردازد و اعتبار آنها و همچنين رابطه آنها را با جهان خارج مطالعه مي كند. در اين رويكرد ميان فعاليت علمي و تفكر درباره فعاليت علمي تفاوت وجود دارد و اين دو مقوله در دو سطح كاملاً متفاوت قرار مي گيرند. در واقع تحليل روش علمي، يك رشته پژوهشي مرتبه دوم است. در اين ديدگاه فيلسوف علم پاسخ پرسشهايي از اين قبيل را جست وجو مي كند: چه ويژگي هايي تحقيق علمي را از ساير انواع پژوهش متمايز مي كند؟ دانشمندان در مطالعه و بررسي طبيعت چه روش هايي را بايد در پيش بگيرند؟ براي آن كه يك تبيين علمي صحيح باشد چه شرايطي بايد احراز شود؟ قوانين و اصول علمي از نظر معرفتي چه شأني دارند؟(۱)يكي از شاخه هاي فلسفه علم روش شناسي است كه رابطه نزديكي با تئوري شناخت دارد. تحليل روش علمي، رابطه بين نظريه ها و شواهد تجربي، ابطال شدن ادعاها به وسيله داده هاي مشاهدتي از موضوعات مورد توجه روش شناسي و فلسفه علم است. همچنين در فلسفه علم درباره معنا ومحتواي نتايج علمي مطالعه مي شود كه در رابطه نزديكي با متافيزيك و فلسفه زبان هستند. طبيعت قوانين علمي، محتواي شناختي نظريه هاي علمي و همچنين ساختار توضيح علمي از موضوعات مورد مطالعه در آن بخش هستند.(۲) علاوه بر اينها فلسفه علم سؤال هاي خاص بنياديني را جست وجو مي كند كه از نتايج علوم خاص به دست آمده اند. فلسفه فيزيك، فلسفه رياضي ومنطق، فلسفه زيست شناسي و حتي گاهي قسمتهايي از فلسفه علوم شناختي و فلسفه ذهن از شاخه هاي فلسفه علم در زمينه هاي پژوهشي خاص در رشته هاي علمي مختلف هستند.براي اين كه بدانيم فلسفه علم در جغرافياي فلسفه معاصر چه جايگاهي دارد بايد به سراغ فلسفه تحليلي برويم. فلسفه علم استاندارد به دليل روش ها و رويكردي كه به فلسفه و موضوعات مورد بحث خود دارد و همچنين بحث هايي كه در فلسفه زبان، معناشناسي، منطق و همچنين متافيزيك پوشش مي دهد زير عنوان فلسفه انگليسي زبان يا همان فلسفه تحليلي قرار مي گيرد. اگر چه فلاسفه قاره اي (اروپاي قاره) فرانسوي و آلماني نيز به علم پرداخته اند اما آنها را بيشتر منتقدان ديدگاه استاندارد در فلسفه علم و حتي گاهي منتقد خود علم مي توان به حساب آورد.فلسفه علم در تاريخدرست از زماني كه پايه هاي علم جديد به شكل امروزي اش در قرن هفدهم ساخته مي شد، فلسفه علم نيز متولد شد، اما بسياري از فلاسفه معتقدند كه در آثار افلاطون و ارسطو و حتي فيلسوفان پيش سقراطي مي توان ردپايي از فلسفه علم را پيگيري كرد و رد آن را تا قرون وسطي و متون عربي و لاتين نيز شناسايي كرد.(۳) اما بهتر است براي دنبال كردن موضوعات اساسي فلسفه علم قرن هفده گاليله و نيوتن را نيز رها كنيم و به آغاز قرن بيستم برويم.فلسفه علم در قرن بيستم با انقلاب هاي بزرگي در فيزيك جان تازه اي گرفت. نظريه نسبيت و بعد از آن فيزيك كوانتومي فيزيكدان ها و فلاسفه را بر آن داشت كه در مقابل اين كشفيات تازه از طبيعت يا به زبان بهتر دانش انسان از طبيعت موضع گيري كنند. با اين توصيف رويكرد فلسفه علم به اين موضوعات يك رويكرد معرفت شناسانه بود و به اين ترتيب معرفت شناسي علمي گسترش يافت. علاوه بر آن با كارهاي راسل و فرگه در منطق و رياضيات، منطق گزاره ها و منطق محمولات به عنوان يكي از راههاي فهم توضيح بنيان هاي رياضي در آمد. فلسفه علم هم از اين تحولات بي بهره نماند و منطق به يكي از ملزومات فيلسوفان علم تبديل شد، اما آنچه در فلسفه علم آن زمان مي گذشت متأثر از سنت فيلسوفان تجربه گراي انگليسي بود، يعني مبتني بودن علم بر تجربه يا مشاهده. اين رويكرد، پوزيتيويستها(اثبات گرايان) را بر آن داشت كه براي حل مسأله معنا يا به طور خاص معناي تجربي از نظر تجربه گرايان استفاده كنند. سؤال پوزيتيويست هاي منطقي اين بود كه چه چيزي باعث معنادار بودن گزاره اي در مورد عالم خارج مي شود؟ اكثر پوزيتيويست هاي منطقي كه در گروهي معروف به حلقه وين گرد هم آمده بودند دانشمنداني بودند كه به بنيادهاي علم علاقه مند بودند و به سرپرستي موريس شليك «رساله منطقي فلسفي» ويتگنشتاين را كه تازگي منتشر شده بود مي خواندند و درباره اش بحث مي كردند. رودلف كارنپ، اتونويرات، فيليپ فرانك و بعدها رايشنباخ و همپل از اعضاي حلقه وين بودند. آنها با مطالعه در اين زمينه «اصل تحقيق پذيري» را ارائه دادند كه معنادار بودن يك گزاره تجربي را به قابليت تحقيق درست يا غلط بودن آن گزاره تحويل مي دهد. اگر نتوان راهي براي تشخيص صدق يا كذب يك گزاره ارائه داد، آن گزاره بي معناست. آنها مابعدالطبيعه، اخلاق و مهمتر از همه نظريه هاي شبه علم را از جمله گزاره هاي بي معنا از لحاظ تجربي مي دانستند. اين بخش آخر، يعني تميز علم از شبه علم بعدها به عنوان يكي از موضوعات اساسي فلسفه علم (با مطالعات كارل پوپر) درآمد. پوزيتيويست ها كه هر كدام در يكي از رشته هاي علمي درس خوانده بودند مي خواستند فلسفه را نيز به شكل علم در آورند. از ديدگاه آنها تنها فلسفه اي كه مي شد از آن صحبت كرد فلسفه علم بود؛ اما حلقه وين خيلي زود از هم پاشيد و ظهور هيتلر در اروپا باعث شد هر كدام از اعضاي حلقه به جايي ديگر از دنيا مهاجرت كند. با اين جابه جايي ها نظريات آنها نيز در معرض انتقاد قرار گرفت. كارل پوپر در انگلستان يكي از منتقدان اصلي آنها بود وهمچنين برخورد با پراگماتيست هاي آمريكايي باعث بروز انتقادهاي ديگري به فلسفه پوزيتيويست منطقي شد.در سالهاي نيمه دوم قرن بيستم، وقتي ديگر رويكرد به شدت منطقي تجربه گرايان از سكه افتاده بود، فيلسوفان علم به تاريخ علم علاقه بيشتري نشان دادند. آنها با مطالعه تاريخ علم از عهد باستان تا قرون وسطي و رنسانس و عصر جديد مي خواستند روش علم را بازسازي كنندو بفهمند علم چگونه كار مي كند. اين فلاسفه عقيده داشتند براي مطالعه در فلسفه علم بايد نمونه اي از علم واقعي در دست داشته باشند و نه نمونه اي كه خودشان در ذهن از علم ساخته اند. در اين دوران و در سالهاي دهه ۶۰ بود كه تامس كوهن «ساختار انقلاب هاي علمي» خود را منتشر كرد. سؤال او اين بود كه آيا واقعاً در علم انقلابي اتفاق افتاده است و آيا مي توان تغييرات علم را انقلاب نام نهاد يا اين كه علم به طور تدريجي و پيوسته در طول تاريخ خود تغيير كرده است. كوهن با معرفي مفهوم پارادايم علمي به عنوان نظريه يا ديدگاه علمي كه در يك دوره متداول است، تغييرات علم را ناگهاني مي دانست. پس از كوهن فلسفه علم به سمت جامعه شناسي پيش رفت و كساني چون پل فايرابند آنقدر پيش رفتند كه در علم نيز هر چيزي را ممكن مي دانستند و از نظر آنها علم با هنر هيچ تفاوتي نداشت. اين نظر، ديدگاهي نسبي گرايانه نسبت به علم بود. فيلسوفان بعدي اين ديدگاه را در پيش نگرفتند و در همان زمان كارهاي افرادي چون كواين مطرح شد كه مورد توجه فلاسفه علم قرار گرفت. كواين عقيده داشت كه ديگر براي فلسفه بافي جايي نمانده است و معرفت شناسي بايد طبيعي شود و روشي مانند علوم طبيعي را در پيش بگيرد. امروزه فلسفه علم راهي را در پيش گرفته است كه كاملاً مبتني بر علوم خاص است. فيلسوف علم بايد يكي از علوم پايه را خوانده باشد يا در يكي از مسائل علمي كار كرده باشد. امروز فيلسوفان علم دانشمنداني هستند كه در شاخه هاي تخصصي- علمي و گاهي حتي در دانشكده هاي علوم پايه به همراه دانشمندان ديگر به درك مباني آن علم كمك مي كنند. فيلسوف علم ديگر مزاحمي براي دانشمندان به حساب نمي آيد كه برايش تجويز كند چگونه بايد علم را به پيش برد. فيلسوف علم به جست وجوي مفاهيم مسأله برانگيز در علم مي پردازد. براي مثال فيلسوفان علم در زيست شناسي به ژنتيك و تكامل، در فيزيك به مباني فيزيك كوانتومي و مكانيك آماري، در علوم كامپيوتر و روانشناسي به فلسفه هوش مصنوعي و فلسفه ذهن مي پردازند. امروزه رشته هايي چون فلسفه طب، فلسفه اقتصاد بر مبناي نظريه بازي ها و فلسفه شيمي از موضوعات داغ در شاخه هاي متفاوت فلسفه علم هستند.فلسفه علم آكادميكاگر بخواهيم فلسفه علم را به طور آكادميك در طول اين قرن پيگيري كنيم، دانشگاه كالج لندن (UC) اولين جايي بود كه به اين رشته پرداخت. ابتدا با دوره اي با نام «نظريه ها، روش ها وتاريخ علم» در سال ۱۹۲۲ و بعد در سال ۱۹۲۴ دوره كارشناسي ارشد اين رشته راه اندازي شد. سپس در سال ۱۹۴۵ وقتي كارل پوپر براي تدريس در منطق و روش هاي علمي به مدرسه اقتصاد لندن (LSE) رفت، اين دانشگاه نيز رشته فلسفه علم را تأسيس كرد. دانشگاه ملبورن نيز در سال ۱۹۴۶ از اولين دانشگاههايي بود كه تدريس در تاريخ و فلسفه علم را شروع كرد. تاريخ علم نيز رشته اي بود كه با تحولات پيش آمده در علم و فلسفه علم به دانشگاههاي دنيا راه يافت. دانشگاه ويسكانسين رشته تاريخ علم خود را در سال ۱۹۴۲ تأسيس كرد و دانشگاه هاروارد نيز در سال ۱۹۶۶ به تأسيس رشته تاريخ علم رضايت داد؛ اما امروزه در بيشتر دانشگاههاي دنيا رشته تاريخ و فلسفه علم ارائه مي شود كه در بعضي جاها دانشكده اي مستقل دارد و در بعضي دانشگاههاي ديگر زيرمجموعه دانشكده علم يا دانشكده فلسفه است.در مورد مجلات تخصصي در فلسفه علم نيز وضع به همين منوال است. اركنتنيس ، مجله اي كه حلقه وين يا بهتر است بگوييم جامعه علمي ماكس پلانك از سال ۱۹۳۰ آن را منتشر كرد؛ اولين مجله تخصصي فلسفه علم است كه درحال حاضر نيز منتشر مي شود. در سال ۱۹۳۴ مجله «فلسفه علم» اولين شماره خود را منتشر كرد و در همان سال انجمن فلسفه علم با ۱۵۳ عضو تأسيس شد كه فيليپ فرانك از اعضاي حلقه وين سرپرستي آن را برعهده داشت. اولين سمينار در فلسفه علم نيز با موضوع «معرفت شناسي علوم خاص» در سال ۱۹۲۹ در پراگ برگزار شد. امروزه مجله هاي تخصصي متنوعي در اين زمينه منتشر مي شود و سمينارهاي زيادي حتي در شاخه هاي بسيار تخصصي فلسفه علم برگزار مي شود كه نشان از آكادميك شدن فلسفه علم در طول زمان دارد.پي نوشت ها: ۱- درآمدي تاريخي به فلسفه علم/ جان لازي/علي پايا / انتشارات سمت۲- The Cambridge Dictionart of Philosophy/edited by R.Audi/ Cambridge University Press ۳- The Blackwell Guide to the Philosophy of Science/ edited by P.Machmer & M.Silberstein/ Blackwell Publishers Ltd ۲۰۰۲.