Mass Communication

Tuesday, August 09, 2005

مرورى بر شكل گيرى تركيه

اخيراً مقامات دولت تركيه در خلال يكى از كنفرانس هاى كشور هاى عضو اتحاديه اروپا پيشنهاد كرده اند كه تركيه به عضويت اتحاديه اروپا (European Union=EU) درآيد ولى با مخالفت كشور هاى اروپايى روبه رو شد كه جهت تولد اتحاديه اروپا، پيمان ماستريخت را امضا نموده اند. اعضاى اتحاديه اروپا در اجلاس بروكسل اعلام كردند كه لااقل دولت تركيه بين ده تا پانزده سال بايد براى عضويت در اتحاديه اروپايى صبر كند، زيرا وضع اقتصادى و سياسى تركيه با ساير اعضاى اتحاديه اروپا همگن نيست. ترك ها از زمان مصطفى كمال پاشا ادعا كردند كه كشورشان مى تواند به يك كشور اروپايى تبديل شود. اقدام آتاتورك در غربى كردن تركيه يك اقدام جهشى بود كه پاره اى از سياسيون بر اين باور هستند كه اولين اقدام براى اروپايى شدن تركيه توسط ژنرال مصطفى كمال انجام شده ولى مورخين و آگاهان به مسائل تاريخ عثمانى بر اين عقيده هستند كه گرايش به سوى اروپايى شدن از زمان فتح قسطنطنيه توسط سلطان محمد دوم ملقب به فاتح به صورت گام به گام و به تدريج آغاز شده و در زمان سلطان محمود دوم در ابتداى قرن نوزدهم و بعد از او سلطان عبدالعزيز با فرستادن محصل به اروپا گام هاى بلندى در غربى نمودن عثمانى برداشته شد و مصطفى كمال در واقع با اقدامات جهشى خويش دنباله اصلاحات محمود دوم و عبدالعزيز را گرفت. مصطفى كمال طى پانزده سال حكومت خويش در آرزوى اروپايى كردن تركيه بود و جانشينان او از عصمت اينونو تا احمد نجدت سزر تلاش هايى در اين روند نموده اند كه پاره اى از آنها را متذكر مى شويم. دولت تركيه بعد از پايان جنگ جهانى دوم با اكثر كشور هاى عضو بازار مشترك اروپا به طور جداگانه قرارداد هاى سياسى و اقتصادى منعقد كرده است و در بيشتر كنوانسيون ها و قرارداد هاى اقتصادى و سياسى كه كشور هاى سازمان همكارى اقتصادى اروپا آنها را امضا كرده اند عضويت دارد به طورى كه پس از تشكيل شوراى اروپا (CE) به عضويت آن پذيرفته شد و در بزرگترين پيمان همكارى نظامى كه اروپاى غربى را به آمريكا متصل مى كند (ناتو NATO) در ۱۹۵۲ شركت نمود. بعد از روى كار آمدن نظاميان در تركيه به رهبرى ژنرال گورسل در ۱۹۶۰ تا پايان اقتدار آنها يعنى كناره گيرى ژنرال «كنعان اورن» در ۱۹۸۹ تركيه توانست، در سازمان همكارى و توسعه اروپا (OECD) و جامعه اقتصادى اروپا (EEC) (در سطح همكارى و به عنوان ناظر و عضو غيررسمى) پذيرفته شود. ضمناً در سازمان امنيت و همكارى اروپا (OESC) به عنوان همكار رسمى است.
اين كشور در سازمان تعرفه و تجارت سابق (GATT) گات و سازمان تجارت جهانى (WTO) نيز پذيرفته شده است ولى عضويت تركيه در اتحاديه اروپا در وضعيت فعلى تركيه رد شده است. دولت تركيه در زمان حكومت «بولنت اجويت» (۱۹۹۹) براى جلب نظر كشور هاى اروپايى حكم اعدام «عبدالله اوجالان» رهبر حزب كارگران كردستان تركيه (PKK) را لغو نمود تا به اين وسيله از نظر قضايى با ساير كشور هاى عضو اتحاديه اروپا كه حكم اعدام در آنها لغو شده همخوانى داشته باشد و بتواند نظر اعضاى اتحاديه اروپا را براى قبول تركيه در اين اتحاديه فراهم سازد. ولى اين اقدام نيز موثر واقع نشد و درخواست تركيه جهت عضويت در اين اتحاديه مورد قبول واقع نگرديد. بدشانسى اى كه ترك ها در اين زمينه در سال ۲۰۰۵ آوردند آن بود كه در چند كشور اروپايى مانند هلند و فرانسه مردم به قانون اساسى اتحاديه اروپايى راى منفى دادند و يكى از علل واكنش منفى اروپاييان به عضويت كشور هاى ديگر در اتحاديه اروپا به ويژه تركيه در اين است كه مردم اروپا به ويژه آلمانى ها، اسپانيايى ها، هلندى ها و فرانسوى ها از مهاجرت بى رويه كارگران تركيه به اروپا اظهار نارضايتى مى نمايند و معتقدند كه كارگران خارجى از نظر اجتماعى قابل انطباق با كارگران اروپايى نيستند، از جانب ديگر موسسات سنجش افكار در اروپا به اين نتيجه رسيده اند كه همه اروپاييان نمى توانند با پول واحد اروپايى (يورو) زندگى اقتصادى همسانى داشته باشند و وجود چنين چالشى در اتحاديه اروپا عملاً باعث شده كه اعضاى آن با عضويت كشور هاى ديگر نظير تركيه موافقت نكنند. با توجه به اهميت موضوع، روند تاريخى اروپايى شدن را در تاريخ عثمانى تا تركيه جديد مورد بررسى قرار مى دهيم.
•ظهور امپراتورى عثمانى
عنوان «عثمانى» گرفته شده از نام «عثمان» يكى از روساى قبايل ترك ساكن در آسياى صغير بود. اين قبايل از جمله تركانى بودند كه در هنگام حمله چنگيزخان مغول به تركستان غربى از پيش سپاه او گريخته و روانه آسياى صغير شدند و در جوار آن دسته از تركان سلجوقى مسكن گزيدند كه در آناتولى ساكن شده و به سلاجقه روم معروف بودند. آنان ايجادكننده سلسله سلاطينى تحت نام «عثمانى» گرديدند. يكى از آنان به نام «محمد دوم» كه هفتمين فرمانرواى عثمانى بود، در آن سوى تنگه بسفور يعنى در مجاورت «خليج شاخ زرين» (قرن الذهب) (Golden horn) مشرف بر درياى مرمره، قلعه نظامى ايجاد كرد. او به سال ۱۴۵۳ ميلادى توانست كنستانتين يازدهم (Constantin XI) آخرين امپراتور روم شرقى (بيزانس) را شكست داده و قسطنطنيه را فتح نموده و به عمر هزار ساله «روم شرقى» (بيزانتن، Byzantine يا بيزانس) پايان دهد. محمد دوم با اين اقدام به فاتح معروف شد. اولين اقدام محمد دوم براى نزديكى با اروپاييان اين بود كه براى خنثى كردن روابط دولت آق قويونلو در ايران با ايتاليا، با ونيزى ها كه يكى از دولت هاى نيرومند شبه جزيره ايتاليا بود، سفيرانى مبادله نمايد. محمد دوم كليساى «سنت سوفى» (St-sophie) را به مسجد تبديل كرد و قسطنطنيه به استانبول (اسلامبول) (شهر اسلام) تغيير نام داد. فتح قسطنطنيه در ۱۴۵۳ را مورخين، پايان قرون وسطى و آغاز قرون جديد ثبت نموده اند. از آن پس در ساختن مساجد اسلامى نفوذ فرهنگ رومى و اروپايى كه در ساختن كليساها رعايت مى شد به خوبى نمايان است. بعد از او نوه اش «سليم اول» معروف به سلطان مهيب (مخوف) (معاصر شاه اسماعيل صفوى) توانست شبه جزيره عربستان، مصر و شمال آفريقا تا الجزاير را تسخير نموده، خود را خليفه اسلام ناميد. بعد از او فرزندش «سليمان باشكوه» (قانونى ) (Suleiman the Manificent) در ،۱۵۲۱ بلگراد (شهر سفيد) را تصرف كرد و از اين طريق دروازه هاى اروپا تا مجارستان را تسخير كرد و حتى در اواسط قرن شانزدهم ميلادى چندين بار شهر وين پايتخت اتريش را محاصره كرد. در زمان او تمام شبه جزيره بالكان، مجارستان و شرق ايتاليا به تصرف عثمانى درآمد. سلاطين عثمانى مانند خلفاى بنى اميه و بنى عباس به رغم آن كه خود را خليفه اسلام مى دانستند، همواره دائم الخمر بودند.
آنها بيشتر از شراب هاى يونان و قبرس كه از نظر آنها مرغوب تر بود استفاده مى كردند و مانند معاويه خود را به دروغ امير المومنين مى دانستند. دومين حركت براى اروپايى شدن در زمان سليمان باشكوه انجام شد. ازدواج با دختران چشم آبى و مو بور اروپايى از اين زمان آغاز گرديد. سوگلى حرم اين سلطان يك دختر روسى به نام «روكسالانه» بود كه بر مقدرات كشور و هم بر دربار طورى نفوذ داشت كه به اغواى اين زن روسى، سليمان، يكى از بهترين فرزندان و چند تن از دوستانش را كشت. از نظر فرهنگى، فلسفه اروپايى و ادبيات ارسطو و فلسفه او مورد علاقه اش بود و اسكندر مقدونى قهرمانى بود كه سعى مى كرد از او الگو بگيرد. در زمان سلطنت اين پادشاه، واسيلى ايوانويچ شاهزاده مسكويى پايه يك امپراتورى را در روسيه بنا كرد، هانرى هشتم پادشاه انگلستان بود و شارل پنجم (شارلكن) از اسپانيا تا آلمان را زير نظر خود داشت. فرانسواى اول بر فرانسه حكومت مى كرد. دربار پاپ لئون دهم در شهر روم به صورت «باغ روشنفكران» درآمده بود. از آنجا كه بخشى از اين روشنفكران پس از فتح قسطنطنيه به ايتاليا رفته بودند، علاقه مند بود كه آنها را به عثمانى برگرداند. اما ظلم و آدم كشى سپاه ينى چرى (سپاه جديد) كه به دستور سلطان دست به همه جنايتى مى زدند، امپراتورى عثمانى را به امپراتورى وحشت تبديل كرده بود. اين وحشت وقتى شدت گرفت كه غلامان كر و لال به دستور سلطان حتى وليعهد ها و برادران او را در قفس زندانى مى كردند و گاهى آنها را طناب انداخته و خفه مى كردند.
زمانى كه سلطان مراد سوم در ۱۵۷۶ قصد حمله به ايتاليا داشت، ونيزى ها يك دختر زيباى ونيزى به نام «بوفو» را در مسير او قراردادند و اين معشوقه مانع حمله عثمانى به ايتاليا به ويژه به ونيز شد و علاوه بر آن سوگلى و محرم اسرار سلطان گرديد و براى دولت هاى اروپايى جاسوسى مى كرد. مراد سوم به تحريك همين سوگلى بود كه پنج تن از برادرانش را به وسيله غلامان كر و لال در درون قفس ها خفه كرد. از اين به بعد با آن كه به ظاهر سلاطين خود را حامى حرمين (خادم الحرمين) (خادم مكه و مدينه) مى دانستند ولى قبله اميد آنها كشورها و شهر هاى اروپايى بود. از ايتاليا گرفته تا قبرس، وين، پاريس و ساير شهر هاى اروپا بهترين لباس ها و مشروبات الكلى براى آنان فرستاده مى شد. مراد سوم از معشوقه ونيزى خود بافو (بوفو) پسرى به دنيا آورد كه به نام محمد سوم به سلطنت عثمانى رسيد. اين سلطان وقتى كه يك حركت مشكوك از زنان حرم خود مشاهده كرد، دستور داد كه ۲۸۰ نفر از آنان را درون گونى هاى بزرگ سربسته قرار دادند و در آب هاى تنگه هاى بسفور و داردانل غرق كرده و به هلاكت رسانيدند. فقط يكى از زنان به طور تصادفى سر گونى را با فشار باز كرد و شنا كنان خود را به يك كشتى فرانسوى رسانيد و نجات يافت و شرح واقعه را به آنان گفت. در اروپا به محض شنيدن اين خبر، خشم آنان نسبت به دربار عثمانى بسيار شدت گرفت، چون بسيارى از اين زنان به وسيله دريا زنان بربر كه اهل شمال آفريقا بودند، پس از تصرف كشتى هاى اروپايى ربوده شده و به دربار عثمانى فروخته مى شدند.اما محمد سوم براى حفظ موقعيت خويش ضمن فرستادن سفيرى با هداياى گرانبها براى ملكه اليزابت طى پيامى او را نجيب ترين زن روى زمين خواند و ملكه انگليس نيز پيامى كه حاكى از پشتيبانى از محمد سوم بود براى دربار عثمانى فرستاد. بافو براى حفظ موقعيت فرزند خويش با حكومت ونيز روابط حسنه برقرار كرد. روند اروپايى شدن عثمانى از جهات گوناگون بود. سيل جراحان ايتاليايى روانه دربار عثمانى شدند، به طورى كه ختنه سوران شاهزادگان به وسيله جراحان ايتاليايى انجام مى شد. در زمان سلطان احمد اول به سال ۱۶۰۳ (معاصر شاه عباس اول در ايران)، توتون و تنباكويى كه از آمريكا وارد اروپا مى شد به بازار قسطنطنيه سرازير شد و مصرف آنها نشانه ترقى محسوب مى شد. با آن كه مفتيان و روحانيون استعمال توتون و تنباكو را تحريم كرده بودند، سلطان احمد اول به عنوان خليفه مسلمين آن را آزاد كرد و اين حركت، نشانه بزرگى از فساد در دربار بود زيرا فقط به اين مسئله ختم نمى شد چون مصرف مشروبات الكلى از دربار به جامعه رسوخ كرد و همه مردم لطيفه اى در قسطنطنيه براى يكديگر نقل مى كردند كه «امروز چه كسى پول مشروب ما را خواهد داد؟ مفتى، قاضى يا خليفه؟»
•دوران شدت گرفتن ضعف عثمانى
وجود فساد بى حد در دربار و جامعه عثمانى از يك طرف و وسعت خاك عثمانى و ظلم و تعدى بيش از حد سربازان ينى چرى كه از بين كودكان و جوانان تازه مسلمان شده مسيحى مستعمرات انتخاب و در شرايط سختى تربيت شده و اصلاً از رحم و شفقت بويى نبرده بودند، باعث قيام هايى در شبه جزيره بالكان گرديد، يونانى ها، صرب ها، رومانى ها و... برضد سلطه عثمانى قيام نمودند به طورى كه دربار عثمانى با آن ارتش بى رحم قادر به كنترل مستعمرات خود نبود. به طورى كه در زمان سلطنت مصطفى اول (معاصر شاه عباس اول) در ،۱۶۲۲ عثمانى از درون در حال پوسيدن و فساد گرديد به طورى كه سفير انگليس، امپراتورى عثمانى را تشبيه به انسان فرتوتى نمود كه بر اثر بيمارى دچار جنون شده و قدرت جوانى خود را از دست داده است. از اين پس ديگر اروپائيان از عثمانى هيچ ترسى نداشتند. از جهت اين ضعف بود كه سلطان مصطفى دوم (معاصر شاه سلطان حسين صفوى) مجبور شد كه در نوامبر ۱۶۹۸ بخشى از مجارستان را به اتريش و نواحى شمالى درياى آنروف را به روسيه بدهد. ادامه اين وضعيت براى عثمانى باعث انحطاط كلى اين كشور مى شد.
• اصلاحات در عثمانى و گام هاى بلند به سوى اروپا
زمانى كه در ۱۷۷۴ عبدالحميد اول (معاصر كريم خان زند) سلطان عثمانى گرديد، براى جبران كمبودها و ضعف اوضاع داخلى و قدرت بخشيدن به روابط خارجى به ويژه روسيه، مجبور شد كه گام هاى سريع به سوى كشور هاى اروپايى به ويژه فرانسه بردارد، زيرا ملكه او «دوبوك دور يورى» ملقب به «امه» يك فرانسوى بود كه دخترعموى او «ژوزفين» بعداً ملكه فرانسه شد. «امه»، عبدالحميد اول را وادار به اصلاحات كرد، آموزش زبان فرانسه در مدارس عثمانى رايج شد، مهم تر اين كه سلطان را وادار كرد كه از زندانى كردن شاهزادگان و مدعيان سلطنت در قفس ممانعت به عمل آيد. در نتيجه ازدواج عبدالحميد اول با دختر عموى ژوزفين، محمود دوم به دنيا آمد كه وليعهد شد. به دستور مادرش، محمود دوم زير نظر معلمين فرانسوى تربيت شد. عبدالحميد دستور داد تا محصلين با استعداد ترك به كشور هاى اروپايى به ويژه فرانسه فرستاده شوند. محمود دوم (معاصر فتحعلى شاه و محمد شاه) در ۱۸۰۸ به سلطنت رسيد و «امه» به عنوان ملكه مادر (سلطان بانو)، محمود دوم را تشويق به اصلاحات بيشترى كرد. در فاصله سال هاى ۱۸۰۸ تا ۱۸۳۹ در مدت ۳۱ سال محمود دوم در داخل كشور اصلاحاتى به اين شرح به عمل آورد. اولاً: با فرستادن محصل به اروپا و ايجاد دانشگاه به سبك اروپائيان در اسلامبول، گام بزرگ فرهنگى در عثمانى برداشت. ثانياً: از آنجا كه وجود سپاه ينى چرى را مضر به حال كشور مى دانست و بيشتر توطئه هاى داخل دربار به وسيله آنها تحقق يافته بود و كودتاى خانگى در داخل دولت عثمانى به وسيله آنها انجام گرفته بود، محمود دوم تصميم گرفت كه براى ارضاى خواسته هاى ملت عثمانى و ملل تابعه آن را منحل و به جاى آن ارتش جديدى به سبك فرانسه ايجاد نمايد.
محمود دوم طى فرمان ۱۷ ژوئن ۱۸۲۶ اين ارتش ياغى را منحل كرد و چون عده اى از سران آن حاضر به تسليم سلاح خويش نشدند، همه آنها را كشت و با استخدام مستشاران فرانسوى، ارتش جديدى با انضباط معمول در ارتش هاى اروپايى تاسيس كرد. ثالثاً: مردم را در لباس پوشيدن آزاد گذاشت. گذاشتن دستار تركى را ممنوع و به جاى آن كلاه فينه قرمزرنگ مراكشى را به مردم توصيه كرد. او يك صد سال قبل از مصطفى كمال شكل لباس مردم را طى فرمانى تغيير داد و شلوارهاى تنگ اروپايى را در عثمانى متداول ساخت. ضمناً دستور داد كه پلى روى خليج شاخ زرين نصب كنند. اما اين روند اروپايى شدن با منافع دولت تزارى روسيه برخورد شديد داشت، زيرا با قدرت گرفتن عثمانى، تنگه هاى بسفور و داردانل دربست در اختيار ترك ها قرار مى گرفت و نيروى دريايى روسيه در درياى سياه محبوس مى گرديد، لذا روسيه و انگلستان درصدد برآمدند كه وضع عثمانى را دچار بحران هاى قبل از سلطنت محمود دوم كنند. ابتدا روس ها به بهانه حمايت از حقوق مسيحيان از ارامنه گرفته تا ارتدوكس هاى ملل تابعه عثمانى، در متصرفات اين كشور مداخله و آنان را به شورش ترغيب كردند. طغيان مردم صربستان، يونان و اراضى اطراف درياى سياه و منطقه بالكان و شكست ارتش عثمانى از شورشيانى كه از حمايت تزاران روسيه برخوردار بودند، كشور عثمانى را به سوى سراشيبى سقوط نزديك كرد. به طورى كه در ۱۸۱۵ صرب ها خودمختارى داخلى گرفتند و سپس به طور كلى از عثمانى جدا شدند و يونانى ها نيز در ۱۸۲۸ داراى قدرت حاكميت شدند و سپس اهالى رومانى نيز در ۱۸۲۹ توانستند دولت عثمانى را وادار كنند كه خودمختارى آنان را بشناسد. در اين دوره عثمانى به حالت بيمارگونه اى افتاده بود. اين وضعيت به طورى گريبانگير آن دولت شد كه وقتى نيكلاى اول در روسيه به سلطنت رسيد، به سفير انگليس يعنى «سر هاميلتون سيمور» گفت كه: [امپراتورى عثمانى در چنان فقر و ضعف وحشتناكى به سر مى برد كه بد نيست روس ها و انگليسى ها متصرفات اروپايى او را بگيرند و ميان خود تقسيم كنند و اضافه كرد كه عثمانى مانند يك بيمار در حال احتضار روى دست ما مانده است. اگر يكى از اين روزها اين بيمار قبل از آنكه ترتيبى براى كارهايش بدهيم جان بسپارد، بسيار باعث تاسف خواهد بود و مشكلات فراوانى ايجاد خواهد كرد. چند روز بعد سفر انگليس تاكيد كرد كه مرد بيمار در حال احتضار است و من به هيچ وجه اجازه نمى دهم اين واقعه ما را غافلگير كند. ما بايد در اين خصوص با يكديگر توافق كنيم. چون انگلستان حاضر به توافق با روسيه نشد، نيكلا، شروع به بدگويى از نخست وزير انگليس «پالمرستون بى ادب» و «سگ هاى ترك» نمود.]


سرانجام روسيه، مسئله قيمومت خود را بر پيروان مسيحى ارتدوكس و ارامنه ساكن در سراسر متصرفات اروپايى عثمانى تكرار كرد. در ۱۸۵۴ قواى روسيه به رهبرى نيكلاى اول براى تصرف دو ايالت «مولداوى» و «والاشى» كه هسته اصلى كشور رومانى را تشكيل مى داد و بر سر تصرف آن بين روسيه و عثمانى اختلاف بود، به اين دو منطقه لشكر كشيد. دولت هاى فرانسه و انگلستان براى آنكه تنگه هاى استراتژيك عثمانى (بسفور و داردانل) به دست روسيه نيفتد به هوادارى از عثمانى عليه روسيه وارد جنگ شدند. دو سال جنگ خونين در شبه جزيره كريمه برقرار بود.
نيكلا از غصه شكست دق كرد و جانشين او «الكساندر دوم» در ۳۰ مارس ۱۸۵۶ در پاريس با ترك ها و متحدانش مانند انگلستان و فرانسه قراردادى امضا كرد كه طبق آن راه هاى آبى تنگه بسفور و داردانل جلوى روسيه بسته شد و ناوگان روسى واقع در درياى سياه در آن منطقه محبوس شدند ولى در عوض استقلال صربستان به رسميت شناخته شد و پيروزى در جنگ كريمه، موفقيتى براى سلطان عبدالمجيد اول (۱۸۶۱- ۱۸۳۹) (معاصر ناصرالدين شاه) فرزند محمود دوم محسوب مى شد و چون اين پيروزى را مديون انگلستان و فرانسه مى دانست، به كشورهاى اروپايى به ويژه انگلستان و فرانسه بسيار نزديك شد. سپس اين سلطان دست به اصلاحاتى زد كه مقبول كشورهاى اروپايى بود. از جمله آنكه او براى اولين بار فرمان آزادى زنان حرم را براى رفتن به بازار جهت خريد صادر كرد. او طبق فرمانى، تساوى بين تمام اتباع تحت حكومت عثمانى اعم از ارمنى، يهودى و ارتدوكس را با مسلمانان اعلان كرد. در زمان او ارامنه عثمانى بخش اعظم تجارت و صنعت را در كشور در دست داشتند.
در دوره سلطنت ۲۲ ساله سلطان عبدالمجيد اول، علاوه بر آنكه او از عهده انجام اصلاحاتى برآمد كه مورد درخواست اروپائيان بود، بازار استانبول و شهرهاى معروف عثمانى مملو از كالاهاى اروپايى از جمله مشروبات الكلى شده بود. با آنكه مشروباتى كه در بازار عرضه مى شد ويژه خارجيان مقيم استانبول بود ولى شركت هاى تجارتى اين گونه محصولات را به اتباع ترك نيز مى فروختند. عبدالمجيد در زمان سلطنت خود ساختن بزرگترين قصر سلطنتى به نام «دلمه باغچه» را به يك معمار ارمنى يونانى الاصل سفارش داد كه يكى از چلچراغ هاى سالن هاى آن چهل تن وزن داشت. تزئينات اين قصر به وسيله هنرمندان ونيزى، فرانسوى انجام شد. حتى مساجدى كه در عثمانى از زمان سلطان احمد به بعد ساخته شد در ساخت آنها فرهنگ بيزانسى و رومى (اروپايى) به چشم مى خورد و همه الهام گرفته از سبك كليساى اياصوفيه بود، مانند مسجد سليمانيه و مسجد سليميه، كه گنبدهاى آن به سبك باروك و گلدسته هاى آن به شيوه گوتيك ساخته شده بودند.
• زوال امپراتورى عثمانى و تشكيل تركيه
بعد از عبدالمجيد، سلطان عبدالعزيز اول (معاصر ناصرالدين شاه) از ۱۸۶۱ به مدت ۲۵ سال سلطنت كرد ولى نتوانست كه اقدامات اصلاحى و مشروطه خواهانه مدحت پاشا را درك كند، لذا اصلاحات دچار وقفه شد و جانشين او سلطان مراد پنجم نيز به علت اختلال مشاعر بركنار شد و سلطان عبدالحميد دوم (معاصر ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه) به مدت ۳۳ سال حكومت (۱۹۰۹- ۱۸۷۶) شاه مرتجعى بود و در مدت ۳۳ سال حكومت، ديكتاتورى عملاً اصلاحات محمود دوم را لغو كرد. اما مدحت پاشا نخست وزير مشروطه طلب و رهبر نهضت جوانان ترك كه خواهان اتحاد و ترقى همه ترك ها بودند، سلطان را وادار كرد كه فرمان مشروطيت را در ۲۳ دسامبر ۱۸۷۶ امضا كند. پارلمان در مارس ۱۸۷۷ تشكيل شد ولى در فوريه ۱۸۷۸ به طور كلى بسته شد و تا مدت ۳۰ سال تا قيام جوانان ترك كه كانون اتحاد و ترقى را تشكيل داده بودند، مشروطيت تعطيل شده بود. عبدالحميد بعد از تعطيل مجلس مدحت پاشا را از كشور تبعيد كرد و برخلاف فرمان عبدالمجيد (Abdul- Mejid) كه همه اتباع عثمانى از جمله ارامنه را با ديگران از نظر حقوق مدنى مساوى اعلام كرده بود، سلطان عبدالحميد دوم (Abdul- Hamid II) به بهانه اينكه روس ها، مشغول تحريك ارامنه عثمانى هستند، فعاليت آنها را زيرنظر گرفت. ارامنه از آنجايى كه از ناحيه سلطان عبدالحميد دوم احساس خطر مى كردند در ۱۸۸۵ يك انجمن انقلابى به نام «هونچاك» را به منظور تعليم نظامى و بيدارى فرهنگى تاسيس كردند و در ۱۸۹۰ انجمنى به نام ارتش سرى ارامنه (داشناك) در تفليس ايجاد كردند. در ۱۸۹۵ عبدالحميد دوم به بهانه آنكه ارامنه در تفليس واقع در خاك دشمن يعنى روسيه براى خرابكارى در عثمانى تعليم مى بينند دستور كشتار ارامنه را صادر كرد به طورى كه از آن سال تا ۱۸۹۶ در حدود ۲۵۰ هزار نفر از ارامنه از خردسال تا سالخورده را به قتل رسانيدند. اين واقعه قتل عام ارامنه باعث اعتراض جهانيان به ويژه دولت هاى اروپايى شد. نهضت ترك هاى جوان كه هدف خود را پياده كردن مجدد مشروطيت و پيشرفت عثمانى اعلام كرده بودند براى اعاده حيثيت بين المللى عثمانى سلطان عبدالحميد دوم را در ۲۷ آوريل ۱۹۰۹ از سلطنت خلع كرده و برادرش محمد خامس (پنجم) را سلطان خواندند و دولت عثمانى از آن به بعد در ظاهر در شمار كشورهاى مشروطه جهان درآمد.


محمد پنجم چون طبق قانون مشروطيت فاقد اختيار بود سه تن از رهبران نهضت ترك هاى جوان به نام هاى جمال پاشا، انور پاشا و طلعت پاشا عملاً همه اختيارات حكومتى را به دست گرفتند. عده اى از افسران جوان از جمله عصمت پاشا و مصطفى كمال نيز به جمعيت ترك هاى جوان پيوستند. زمامداران جديد به ويژه بعد از شكست ۱۹۱۳ در جنگ هاى بالكان همه متصرفات خود را در اين منطقه از دست داده و در اين شكست روسيه را مقصر اصلى مى دانستند، سياست نزديكى به آلمان را در پيش گرفته و در دسته بندى هاى بين المللى متحد آلمان شدند. در خلال جنگ اول جهانى به علت آنكه متحدين شكست خوردند همه متصرفات عربى عثمانى در نتيجه اين شكست از دست عثمانى خارج و تحت قيمومت انگليس و فرانسه درآمد. در خلال جنگ انور پاشا به بهانه اينكه ارامنه تركيه (عثمانى) با ارامنه ارمنستان و تفليس كه در خاك دشمن با روسيه ارتباطاتى دارند در ۱۵ آوريل ۱۹۱۵ كشتار وسيعى از آنان به عمل آورد. دو ماه قبل از پايان جنگ جهانى اول سلطان محمد خامس درگذشت و محمد ششم به سلطنت رسيد. در زمان او نمايندگان عثمانى در كنفرانس «سور» (Severe) قبول كردند كه همه متصرفات عثمانى در بالكان و شبه جزيره عربستان از اين كشور جدا شود. (۱۰ اوت ۱۹۲۰) با اين حال متفقين عثمانى را رها نكرده و قواى آنها از جمله قواى يونان ازمير را اشغال كرد. در ۳۰ اكتبر ۱۹۲۲ ژنرال مصطفى كمال كه به اتفاق ژنرال عصمت پاشا در بيرون كردن متفقين از تركيه سهم بسزايى داشت مجلس ملى را وادار كرد كه محمد ششم را از سلطنت خلع كند و در ۲۹ اكتبر ۱۹۲۳ مجلس ملى كبير ژنرال مصطفى كمال را به رياست جمهورى انتخاب و طبق قانونى سيستم خلافت عثمانى را در ۳ مارس ۱۹۲۴ لغو كرد و نام كشور عثمانى را به تركيه تغيير داد. در اين زمان ترك ها ادعا كردند كه آنان بايد فرهنگ اروپايى داشته باشند. چون آنها در حدود پنج قرن در اين خاك در جوار اروپائيان زندگى كرده اند همچنان كه مجارها و بلغارها كه اجدادشان هون ها و قبايل ترك بوده اند اروپايى شده اند. از طرف ديگر پاره اى از ايدئولوگ هاى ترك ادعاى رهبرى ترك هاى آسيا را تحت عنوان پان تركيسم داشتند. آنان تز الحاق سرزمين هاى ترك نژاد روسيه مانند قفقاز و تركستان را عنوان كردند ولى وقتى كه انور پاشا در راه تحقق اين هدف به تركستان رفته بود و به دست بلشويك ها كشته شد موضوع پان تركيسم را كنار گذارده و متوجه اروپايى شدن شدند، پايتخت به آنكارا منتقل شد و قانون جديد اساسى كه مغاير با قوانين دوره عثمانى بود وضع شد.
• جهش سريع به سوى اروپايى شدن
مصطفى كمال از ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۸ به مدت ۱۵ سال اقداماتى كرد كه ترك ها در كليه شئون زندگى خويش احساس كنند كه اروپايى و غربى هستند. در برنامه اصلاحات تركيه اولين قدمى كه برداشته شد لغو خلافت در ۳ مارس ۱۹۲۴ بود. يك ماه بعد كليه محاكم شرعى از حق مداخله در امور مدنى منع و منحل شدند، حجاب زنان برداشته شد و كلاه فينه قرمز رنگ مردان ممنوع شد. دستور جديدى براى لباس مردم تنظيم شد و در ۱۹۲۶ تقويم اروپايى به جاى تقويم هجرى قمرى معمول شد. تغيير پايتخت كه مقر قديمى خلفاى عثمانى بود به آنكارا نيز يكى از اقداماتى بود كه به منظور تفكيك مذهب از سياست صورت گرفت. در پايتخت جديد در محلات نوساز هيچ گونه مسجدى ساخته نشد. از ۱۹۳۵ به بعد به جاى جمعه، يكشنبه را تعطيل رسمى قرار دادند و ضمناً آزادى مذهب را نيز اعلام كرده و كليه قوانين شرعى وضع شده در دوره خلافت عثمانى را لغو كردند. قوانين جزايى و مدنى كلاً از قوانين اروپايى به ويژه سوئيس، ايتاليا و فرانسه اقتباس شد. كليه اتباع ترك از جمله زنان از نظر قانونى با مردان مساوى شدند. تعدد زوجات به طور كلى ممنوع شد. رسم الخط عربى منسوخ و الفباى لاتين انتخاب شد. تغيير خط لطمه بزرگى به فرهنگ تركيه وارد ساخت زيرا نسل هاى بعدى قادر به استفاده از كتب و كتابخانه ها نگرديدند. در ۱۹۳۴ القاب پاشا و بيك به طور كلى لغو و همه موظف شدند كه براى خود نام فاميلى انتخاب كنند. از اين جهت مجلس ملى كبير در ۲۶ نوامبر ۱۹۳۵ مصطفى كمال را به آتاتورك يعنى پدر ترك ها و نام خانوادگى عصمت پاشا را به ياد پيروزى وى بر يونانى ها در محل اينونو به عصمت اينونو تغيير داد. در ۱۰ نوامبر ۱۹۳۸ آتاتورك از فرط نوشيدن مشروبات الكلى دچار بيمارى سيروز كبدى شد و به حالت اغما افتاد و فوت كرد. بعد از مرگ او عصمت اينونو رئيس جمهور شد و چهار مرتبه اين پست را اشغال كرد. مورخين تاريخ تركيه از دوره جمهورى (۱۹۲۳) را تاكنون به سه بخش تقسيم كرده اند.
۱- از ۱۹۲۳ تا ۱۹۶۰ را جمهورى اول تركيه مى گويند. اين دوره با كودتاى ژنرال جمال گورسل پايان مى يابد.
۲- از كودتاى ژنرال جمال گورسل در مه ۱۹۶۰ تا پايان دوره رياست جمهورى ژنرال كنعان اورن را جمهورى دوم (۱۹۸۹). از آغاز رياست جمهورى تورگوت اوزال را به بعد جمهورى سوم مى نامند. در زمان جنگ جهانى دوم دولت تركيه به رهبرى عصمت اينونو سياست بى طرفى در پيش گرفت و با تمام دولت هاى اروپايى روابط حسنه داشت.
جمهورى تركيه از زمان عصمت اينونو تاكنون گام هاى بسيارى در زمينه نزديكى به اروپا و اروپايى شدن برداشته است. در زمان رياست جمهورى محمود جلال بايار و نخست وزيرى عدنان مندرس دولت تركيه حتى با آمريكا نيز همنوايى سياسى داشت و براى كمك به آمريكا سربازان خود را به جنگ كره فرستاد و در همان موقع به پيمان ناتو پيوست. رويه نزديكى تنگاتنگ با اروپا همچنان ادامه داشت حتى تورگوت اوزال يكى از روساى جمهور سابق تركيه به نمايندگى تركيه در بازار مشترك اروپايى سال ها در اروپا ماموريت داشت. در زمان رياست جمهورى سليمان دميرل، تركيه توانست به عنوان عضو ناظر در جامعه اقتصادى اروپا پذيرفته شود. يكى از علل آنكه در تركيه به سال ۱۹۸۹ به حكومت ژنرال ها پايان داده شد و روى كارآمدن افرادى چون تورگوت اوزال، سليمان دميرل و نجدت سزر آن بود كه نظر مساعد اتحاديه اروپا را در عضويت اين كشور در اين اتحاديه جلب كنند اما بسيارى از مسائل از جمله تورم زايدا لوصف اقتصادى و نوسانات شديد نرخ پول تركيه در برابر پول واحد اروپايى (يورو) از موانع كلى مخالفت امضاكنندگان پيمان ماستريخت در عضويت تركيه در اتحاديه اروپا است. تركيه از زمان كنعان اورن تاكنون در حدود ۱۰بار است كه كتباً درخواست ورود به (EU) را مطرح كرده و اخيراً نيز به مركز اين اتحاديه در بروكسل در مورد عضويت خود درخواست جديدى را مطرح كرده ولى با وعده طولانى مدتى روبه رو شده است. حتى مقامات ترك نبايد به وعده اين اتحاديه دل خوش دارند زيرا معلوم نيست كه تا ۱۵ سال بعد اروپا دستخوش چه تحولاتى خواهد شد.
منابع:
۱- فرمانروايان شاخ زرين (از سليمان قانونى تا آتاتورك) نوشته نوئل باربر ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، انتشارات گفتار، تهران، ۱۳۷۷
۲- تاريخ تركيه، سرهنگ لاموش، ترجمه سعيد نفيسى، نشريه كميسيون معارف تهران، ۱۳۱۶
۳- تاريخ ملل و دول اسلامى، كارل بروكلمان، ترجمه هادى جزايرى، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، ۱۳۴۶
۴- تاريخ خاورميانه، ژرژ لينچافسكى، ترجمه جزايرى، انتشارات اقبال، تهران، ۱۳۳۷
۵- حكومتگران كشورهاى اسلامى، سيروس غفاريان، انتشارات مدرسه، تهران، ۱۳۸۰