Mass Communication

Saturday, June 18, 2005

تاملی فلسفی در باره اینترنت

مروري بر كتاب «تاملي فلسفي درباره اينترنت» هيوبرت دريفوس گمنامي و واقعيت شبيه سازي شده اينترنت امكان پرهيز از تعهد داشتن را فراهم مي آورد. دريفوس استدلال مي كند كه اينترنت دشمن غايي تعهد بي قيد و شرط در جامعه مدرن غربي است. درست همانطور كه كي يركگارد در زمان خودش مطبوعات را اينچنين مي دانست.
هيوبرت دريفوس فيلسوف معاصر آمريكايي و استاد دانشگاه بركلي در زمينه هاي متفاوتي طبع آزمايي كرده است. از جمله او يكي از منتقدان تاثيرگذار پروژه هوش مصنوعي بوده است، كه محور كتاب مشهور او «آنچه كامپيوترها نمي توانند انجام دهند» (1972) بود. كتابي كه او بعدها دنباله اي هم بر آن نوشت تحت عنوان «آنچه كامپيوترها هنوز نمي توانند انجام دهند» . او در اين كتاب ها و در كتاب ها و مقالات ديگرش از ديدگاهي پديدارشناسانه بر تفاوت بنيادي ميان انسان هاي متجسد و داراي كالبد و ماشين هاي نامتجسد تاكيد كرده است، محور اصلي نقد او اولين مقالات و كتاب هايش در ابتداي دهه 1970 بر پروژه هوش مصنوعي كه در آن زمان در جريان بود، متمركز بود، اين پروژه كه بعدها آن را «هوش مصنوعي خوب سبك قديم» (AIFOG) ناميدند. در واقع آن سنت افلاطوني و دكارتي را دنبال مي كرد كه توانايي هاي فكري انتزاعي را مهم ترين جنبه هوش انساني به حساب مي آورد.

براساس همين عقيده بود كه پژوهشگران AIFOG براي اجراي پروژه هوش مصنوعي شان كامپيوترها را با معرف هاي سمبوليك قواعد و فاكت ها برنامه ريزي كردند به اين اميد كه اين امر نهايتا به كامپيوترها توانايي كنش هوشمندانه اعطا كند. امروزه پس از چند دهه تلاش درستي انتقاد دريفوس از اين پروژه آشكار شده و برنامه تحقيقاتي AIFOG تقريبا رو به زوال مي رود و پژوهشگران اصلي هوش مصنوعي به سوي الگوهايي از ذهن انسان با پيچيدگي بيشتر رو آورده اند. دريفوس در نقدش بر برنامه پژوهشي AIFOG از اين استدلال نيچه تبعيت مي كند كه توانايي هاي عاطفي و شهودي وجود متجسدها در جهان براي كنش هوشمندانه نقشي بنيادي دارند. دريفوس در كتابش «درباره اينترنت» در واقع به بسط دادن نظر انتقادي اش درباره هوش مصنوعي در مواجهه با پديده اينترنت مي پردازد. پديده اي كه به قول خودش در مقدمه كتاب، صرفا يك ابداع جديد تكنولوژيك نيست، بلكه معرف سنخ جديدي از ابدعات تكنولوژيك است.

سنخي كه مي تواند آشكاركننده ماهيت خود تكنولوژي باشد. به نظر او تا به حال ابداعات تكنولوژيك در ابتدا براي رفع نيازهاي مشخص به وجود آمده و سپس عوارض جانبي غيرقابل انتظاري را آفريده اند. مثلا تلفن ابتدا براي تسهيل ارتباطات در تجارت به وجود آمد، اما امروزه به وسيله متعارف كاملا خانگي و حتي براي پركردن فضاي خصوصي بدل شده است. اما در مورد اينترنت كه در ابتدا براي به وجود آوردن ارتباط بين دانشمندان به وجود آمد. اين امر كاملا به حاشيه رانده شده و مشخص شده است كه اصولا اينترنت آنقدر فراگير و مرتبا در حال تعبير است كه به جاي آنكه وسيله اي براي آن كشف مي شود و به اين ترتيب به جوهر تكنولوژي يعني اينكه دسترسي هر چيزي امكان پذير شود، نزديك شده است. دريفوس در اينجا به پيروي از هايدگر به اين خطر تكنولوژي مدرن ( و اينترنت به عنوان نمونه اي كامل از آن) اشاره مي كند كه سوژه انساني در خط محو شدن در برابر توليد ابژه هاي تكنولوژيك مدرن است، يا به عبارت ديگر انسان مدرن در خطر بردگي تكنولوژي مدرن است.

كتاب به چهار فصل تقسيم مي شود. دريفوس در فصل اول به «گزافه گويي درباره ابرپيوندها (هايپرلينگ ها)» به شكست هوش مصنوعي در بازيابي اطلاعات داراي مناسبت در اينترنت مي پردازد و نشان مي دهد كه شكل حقيقي و حركت جسم هاي ما نقشي اساسي در به وجود آمدن معنا دارد و فقدان تجسد به فقدان مناسبت مي انجامد.

هنگامي كه ما در اينترنت جست و جو مي كنيم، بدن ما در اين جست و جو شركتي ندارد. جست و جو توسط يك موتور جست و جو صورت مي گيرد كه از قواعد و فاكت هاي معيني پيروي مي كند. يعني وضعيتي شبيه يك انسان مبتدي در مدل كسب مهارتي، كه دريفوس در فصل بعدي آن را مفصلا شرح مي دهد. چنين موتور جست و جويي نمي تواند عناصر مختص موقعيت را مورد ملاحظه قرار دهد و به اين ترتيب عملكردي در سطح پايين مهارت خواهد داشت. مسئله ديگر كه دريفوس در اين فصل به آن مي پردازد اين است كه اينترنت حاوي مقادير هنگفتي از اطلاعات ابرپيوند يافته (هايپرلينك شده) است، بدون آنكه كتابداري وجود داشته باشد كه آنها را طبقه بندي يا انتخاب كند. سازمان بندي اطلاعات در اينترنت تك سطحي و انعطاف پذير است و امكان اجازه همه لينك هاي ممكن را مي دهد. هرچيزي را حفظ مي كند و همه متن ها را در دسترس قرار مي دهد.

چنين خصوصياتي به گفته دريفوس زمينه را براي رشد يافتن گسترش بين متني و جست و جوي بازيگوشانه و غيرمتعهد بدون هدف واضح فراهم مي كند. به اين ترتيب اينترنت «سوژه مدرن با هويت ثابت را كه ميل به داشتن مدلي كامل و قابل اعتماد از جهان دارد» موجب نمي شود، بلكه سوژه پست مدرني متلوني را مي آفريند كه آمادگي گشايش به افق هاي هميشه جديد را دارد. در فصل دوم كتاب با نام «يادگيري از راه دور چقدر از آموزش دور است؟» دريفوس درباره پديدارشناسي آموزش مهارت ها و نياز به شاگردي كردن مستقيم براي كسب كردن سطوح بالاي مهارت بحث مي كند. او معتقد است كه بدون درگير شدن و حضور، مهارت آموزي ممكن نيست. دريفوس در اين فصل يك مدل كسب مهارت شامل پنج شيوه كاركرد را از مرحله «مبتدي» تا مرحله خبرگي شهودي كه آن را «فرد عملي» مي نامد ارايه مي دهد.

فضاي سيبرنتيكي در اينترنت حوزه تعاملات بدون خطرپذيري است كه در آن تعهدي واقعي وجود ندارد و بنابراين يادگيرندگان امكان رسيدن به مرحله اي بالاتر از «كارداني» را ندارند. به قول دريفوس «اگر حضور از راه دور ]در اينترنت[ نتواند تدريس در كلاس درس و حضور در سالن سخنراني را به نحوي انتقال دهد كه از طريق آن مشاركت جويي شاگردان توسط معلمان متعهد و حضور شاگردان نزد استاداني امكان پذير شود كه سبك عمل آنها به طور روزمره براي اين شاگردان آشكار باشد تا مورد تقليد قرار گيرد، آنگاه يادگيري از راه دور تنها مي تواند كارداني به وجود آورد و تبحر و خرد عملي كاملا دور از دسترس خواهند ماند.» تاكيد دريفوس بر اهميت حضور جسمي روزمره در نزد استادان براي كسب سطوح مهارتي در حد استادي و خرد عملي است. دريفوس روشن مي كند، حضور جسمي به صورت شاگردي كردن تنها راه به دست آوردن يك سبك است. منظور از «سبك» خصوصيات رويكرد استاد و شيوه مشكل گشايي توسط اوست. به قول دريفوس «يك معلم الهام بخش مانند ويتگنشتاين نسل هاي متعددي از دانشجويان را به جاي مي گذارد كه نه تنها سبك او بلكه حتي اطوار او را تقليد مي كند» .

فصل سوم كتاب «حضور از راه دور نامتسجد و متروك شدن امر واقعي» به توصيف بدن به عنوان منبع حس ما از تسلط بر واقعيت مي پردازد و اينكه چگونه فقدان پيوستگي و هماهنگي پس زمينه اي _ كه خصوصيت حضور از راه دور است - به فقدان درك واقعيت افراد و اشيا مي انجامد. اينترنت نمي تواند دستيابي به تسلط كامل را موجب شود، دريفوس در اين فصل از برداشت مرلوپونتي از «حداكثر تسلط» استفاده مي كند كه مقصود از آن گرايشي جسمي براي به دست آوردن تسلط مطلوب بر جهان است. هنگامي كه ما به چيزي مي نگريم، گرايش داريم. بدون فكر كردن به اين كار بهترين فاصله را براي دريافت شي هم به عنوان يك كل و هم بخش هاي مختلف آن پيدا كنيم، اين حداكثر تسلط يا احاطه گرايش بدن ما، از طريق حركت كردن مداوم، تجربه هاي ما در اين جهان را به صورت تجربياتي از اشياي پايدار سازمان دهد.

دريفوس در پيروي از پديدارشناسي جسم مرلوپونتي اين بحث را مطرح مي كند كه اگر جسمي از حضور ]واقعي[ بايد در حضور از راه دور وجود داشته باشد. ما بايد مداوما امكان به دست آوردن تسلط بر هر چيز را كه در مقابل ما قرار مي گيرد، فراهم كنيم. چنين وضعيتي هنوز در فضاي سيبرنتيكي به وجود نيامده است و احتمالا هرگز به وجود نخواهد آمد. تعامل ميان بدن ها، آنچنان كه مرلوپونتي آن را بيان مي كند، به عبارت ديگر تعامل و روزمره متجسد را نمي توان در فضاي سيبرنتيكي كسب كرد. هر چقدر هم كه اين رابطه با تصاوير سه بعدي، صداي استريو، كنترل رباتي از راه دور و... غني شده باشد. فصل پاياني كتاب با نام «نيهيليسم در بزرگراه اطلاعاتي: گمنامي در برابر تعهد در عصر حاضر» به طور مشروح توضيح مي دهد كه چگونه معنا نياز به تعهد و تعهد واقعي به خطرپذيري واقعي نياز دارد، در حاليكه اينترنت ما را به اجتناب كردن از خطر تعهد واقعي سوق مي دهد.

گمنامي و واقعيت شبيه سازي شده اينترنت امكان پرهيز از تعهد داشتن را فراهم مي آورد. دريفوس استدلال مي كند كه اينترنت دشمن غايي تعهد بي قيد و شرط در جامعه مدرن غربي است. درست همانطور كه كي يركگارد در زمان خويش مطبوعات را اينچنين مي دانست.