Mass Communication

Thursday, June 23, 2005

پاسخ به سوال مریم

مقاله زیر تا حدی میتواند کمک تان کند
رابطه قدرت و افكار عمومى
افكار عمومى چگونه شكل مى گيرند و از چه طريق گسترش مى يابند و تأثير مى گذارند؟ بايد گفت همانند هر پديده ديگرى افكار عمومى به طور ناگهانى و بدون پيش زمينه به وجود نمى آيد و «پديده اى است كه با ديگر پديده هاى گوناگون پيوند نزديك دارد، اقليت و اكثريت، وضعيت هاى كنشى، تبليغات رسانه هاى گروهى و قوانين اجتماعى هر يك در كم و كيف دخالت مردم در سرنوشت خود تأثير گذارند.(۱) عوامل ديگرى همچون احزاب سياسى فعال، رهبران كاريزماتيك، مقدسات ملى، مذهبى و... هر كدام به فراخور خود و در شرايط مختلف مى تواند موجب پديد آمدن افكار عمومى شود. ممكن است بر اثر يك شايعه و دروغ يا پس از مسابقه فوتبال نظير بازى بين ايران و بحرين در مسابقات مقدماتى جام جهانى فوتبال ۲۰۰۲ شكل بگيرد و با تحريك و برانگيختن احساسات آنان ممكن است از سوى مردم مطالباتى مطرح شود كه در نگاه اول برخى از آنها ارتباط چندانى با محرك و واقعه مربوطه هم نداشته باشد. اين وضعيت را چنين مى توان تشريح كرد كه مردم از وضعيت هاى خاصى ناراضى مى شوند، سپس با تداوم عوامل ناخشنود كننده، نارضايتى در سطح عموم گسترش مى يابد كه با اتخاذ تدابير و با گذشت زمان از حدت و شدت آن كاسته مى شود، اما گاهى ممكن است مسأله به «بحران اجتماعى» ختم شود.
بدين ترتيب مشاهده مى شود كه در هر جامعه اى وقوع رويدادهايى اعم از سياسى و غير سياسى منجر به بروز احساسات و تحريك و تهييج افكار عمومى مى شود.
گرچه سابقه بروز و پيدايش افكار عمومى به تولد انسان بر مى گردد، اما صنعتى شدن و توسعه دموكراسى، توجه به آن را گسترش داده است.
افكار عمومى در جوامعى كه ميزان مشاركت مردم گسترده تر است، تأثير بيشترى دارد و به خوبى پيدا است كه در دولت هاى خودكامه تقريباً هيچ نقشى ندارد. با اين حال گستره افكار عمومى به حدى است كه شامل تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى در تمامى افراد، مؤسسات، سازمان ها و گروه هاست از همين روى به تدريج نظام هاى سياسى را به سمت شناخت و بهره گيرى از آن سوق داده است و اين در همه نظام هاى سياسى دنيا با درجات كم و زياد وجود دارد و اغلب بر اين امر وافقند كه بى توجهى به افكار عمومى، منافع ملى يك كشور را به مخاطره مى اندازد. حتى مفاهيمى همچون «فريب افكار عمومى»، «اقناع افكار عمومى» و «تنوير افكار عمومى» در واقع نوعى از توجه به افكار عمومى است و هيچ نظام سياسى نمى تواند علناً نسبت به خواسته هاى عموم شهروندان خود بى اعتنا باشد. قانونگذاران، سياستمداران، كارخانه داران، صاحب نظران، هر كدام قدرت اثر گذارى افكار عمومى و نقش مهم آن را در بازخورد جهت گيرى كنش هاى جمعى و سياست هاى اجتماعى و عمومى كشور مى دانند و حتى بسيارى از احزاب و يا اشخاص نامزد شده در انتخابات پيشاپيش، اقدام به نظرسنجى مى كنند و اين خود گواهى بر اهميت افكار عمومى نزد آنان است. «تارد» جمله معروفى دارد كه: «افكار عمومى داورى هاى توده هاى مردم درباره مسائل روز است.»(۲)در حال حاضر اغلب سياستمداران و صاحبان بنگاه هاى عظيم اقتصادى از مشاوران يا مراكز افكار سنجى كه متداول ترين شيوه شناخت افكار عمومى است، بهره مى برند تا سياست عمومى را با توجه به خواسته خود مردم تنظيم كنند. براى مثال پس از واقعه تروريستى ۱۱ سپتامبر و فرو ريختن برج هاى دوقلوى مركز تجارت جهانى، دولت آمريكا به همراهى رسانه هاى گروهى آن را تبديل به مهم ترين واقعه جهان كرد و بلافاصله برقرارى تدابير امنيتى در برابر چنين حملاتى به مهم ترين اولويت نزد افكار عمومى آمريكا و حتى بسيارى از كشورهاى ديگر تبديل شد و با اتكا به اين خواسته و با بهره گيرى از حمايت مردم و بسيارى از كشورها و سازمان هاى بين المللى، دولت آمريكا برنامه گسترده مبارزه با تروريسم را به اجرا درآورد و در مرحله اول حكومت طالبان در افغانستان سرنگون شد و آن كشور به اشغال آمريكا درآمد.
بدين ترتيب مشاهده مى كنيم، افكار عمومى به دليل گستردگى زياد در بين افراد جامعه و امكان آميزش با احساسات و هيجانات جمعى از پتانسيل لازم براى جهت دادن به كنش جمعى و اعمال فشار برخوردار است و از همين روى، مونتسكيو آن را به عنوان «قدرتى» قلمداد كرد كه به رغم «ديويد هيوم» انگليسى مى توانست تشكيل دهنده دولت ها باشد. جايگاه ارزشمند افكار عمومى همگان را به فكر توجه و آگاهى از چگونگى قضاوت مردم در زمينه فعاليت هايشان انداخته و پربيراه نبوده كه «توماس هابز» گفته است: «افكار عمومى اداره كننده واقعى جهان است.» بنابراين رفتارهاى فريبكارانه و بى اعتنايى به افكار عمومى براى نظام هايى كه بر پايه حمايت و رأى عمومى استوار شده اند در كوتاه مدت باعث سست شدن پايه هاى مشروعيت و مقبوليت سياسى و در دراز مدت موجب سقوط و اضمحلال آنها مى شود، حتى نوعى از افكار عمومى ممكن است در يك فرصت و شرايط خاص تماميت يك نظام را به چالش بكشاند، بر همين اساس ناپلئون بناپارت مى گويد: «حكومت را مى توان با زور سرنيزه به دست آورد، اما براى حفظ آن ناچار بايد به افكار عمومى تكيه كرد.» اين كه افكار عمومى در نظام هاى مردم سالار بيشتر نمود دارد امرى بديهى است، اما به معناى آن نيست كه در نظام هاى استبدادى تأثير و قدرت ندارد. در حقيقت در نظام هاى مردمسالار، مردم قادرند به طور مسالمت آميز قدرت را جابه جا كنند، دولتى را سركار بياورند يا آن را بركنار سازند، اين كار هم از طريق انتخابات و هم به وسيله افكار عمومى انجام مى شود.
در جوامعى كه مردم، مطبوعات و نهادهاى مدنى در شكل دهى افكار عمومى نقش چندانى ندارند و بالطبع تضارب آرا و عقايد به كمترين حد خود مى رسد، در اين وضعيت بسيج افكار عمومى از جمله ابزارهاى حكومت هاى غير دموكراتيك براى كسب مشروعيت و مقبوليت خويش و دستيابى به استراتژى هاى تعيين شده است. با استفاده از اين راهكار كه معمولاً همراه با سركوب مخالفان حكومت، مقابله با تجاوز نظامى و همه عواملى كه موقعيت حاكميت سياسى وقت را به مخاطره انداخته و بالاخره مقابله با بحران هاى سياسى درصدد هدايت و كنترل افكار عمومى بر مى آيند و بدين شكل «اقتدار عمومى» (۳) را تعديل مى كند.
«آبراهام لينكلن»، رئيس جمهور قرن نوزدهم آمريكا گفته است: «افكار عمومى همه چيز است، وجودش دليل موفقيت دولتمردان است و بى آن هيچ سياستى پيروز نمى شود، در نتيجه كسى كه افكار عمومى را به شكل مى دهد، مهم تر از سياستمدارى است كه بدون توجه به افكار عمومى قوانينى را تصويب مى كند.»
اسفناك ترين شرايط، اين است كه يك نظام سياسى پايه هاى مشروعيت و مقبوليت خود را به اراده مردم و براساس حمايت اكثريت مردم نسبت دهد، اما يا به طور كلى افكار عمومى را ناديده بگيرد، اينگونه غفلت از افكار عمومى كه نظام سياسى نظرات و خواسته هاى خود را بى آن كه به درستى و به تحقيق سنجيده باشد به عنوان نظر عموم تلقى كند، مى تواند آن نظام را در ورطه هولناكى بيفكند.
افكار عمومى و توجه به آن مى تواند مبناى امنيت پايدار باشد و بى توجهى به آن موجب برهم خوردن تعادل جامعه در رابطه بين قدرت و مردم شود، به خصوص در حكومت هايى كه برپايه رأى مردم استوار شده اند - به دليل آن كه به طور معمول، افكار عمومى بيشتر در جوامع عقب افتاده از قدرت و يا حداقل قابليت به روز برخوردار است- بى توجهى به افكار عمومى در كوتاه مدت موجب ضعف مشروعيت و قدرت آن خواهد شد و در دراز مدت نيز سرنوشتى بهتر از اضمحلال و سرافكندگى در برابر عموم نخواهد داشت.
اگر افكار عمومى در فرايند برنامه ريزى و تصميم گيرى جايگاه شايسته اى بيابد آنگاه احترام به آن محقق خواهد شد در مقابل بى اعتنايى به آن علاوه بر به هم زدن تعادل و آسيب وارد آمدن به امنيت جامعه سبب خروج از گردونه قدرت خواهد شد. در كشور خودمان پس از انتخابات دوم خرداد شكاف ميان دولت و ملت كاهش پيدا كرد و بدين ترتيب جامعه ما از بحران و خطرى كه آن را تهديد مى كرد رهايى يافت. شعارهايى كه در جريان انتخابات ۷۶ از سوى اصلاح طلبان مطرح شد نظير آزادى هاى سياسى و تحقق جامعه مدنى گاه منجر به ايجاد تنش هايى در جامعه شده است كه انعكاس افكار عمومى را درباره آن ديديم و بسيارى از شعارها در قالب قوانين تثبيت شده در نيامد. صرف نظر از اين كه آيا اصلاح طلبان مقصرند كه نتوانستند با استفاده از افكار عمومى و اهرم هاى قانونى كه به دست آورده بودند براى استحكام بناى جامعه مدنى اقدام كنند و يا آن را ناشى از ضعف و نبود بنيان هاى لازم در فرهنگ و جامعه دانست، آنچه مهم است باور قدرتى به نام افكار عمومى است زيرا اصحاب با نفوذ و صاحب قدرت براى رسيدن به اهداف خود بايد قدرتى به نام افكار عمومى را باور كنند، چون هر نظامى در صورتى تصميمات صحيح در راستاى منافع عموم اتخاذ مى كند كه افكار عمومى را با خود داشته باشد و براى اين كه بداند افكار عمومى چه نظرى درباره عملكردهايش دارد بايد ساختارهاى دموكراتيك و فضاى ابراز نظرات مردم مساعد باشد.
«توكويل» در كتاب «درباره دموكراسى در آمريكا» مى نويسد: «به تدريج كه شهروندان به برابرى و همنوعى دست مى يابند ميل هر يك از آنها به باور كوركورانه يك فرد يا طبقه كاهش مى يابد، براى باور جمع آمادگى پيدا مى كنند و بيش از پيش افكار عمومى بر عالم چيره مى شود.» (۴)

مأخذ:
۱- لازار، ژوديت: افكار عمومى، ترجمه مرتضى كتبى، تهران، نشر نى، چاپ اول ،۱۳۸۰ ص ۱۱
۲- يحيايى ايله اى، احمد، تهران، آذر برزين، چاپ اول، ،۱۳۸۰ ص ۵۱
۳- هابرماس، يورگن، مقاله حوزه عمومى، روزنامه ياس نو، شماره ،۲۵۳ ص ۸
۴- لازار، ژوديت، همان، ص ۳۳