Mass Communication

Tuesday, July 12, 2005

نياز مالى رسانه ها و استقلال از قدرت ها


برخلاف ادعاى آن دسته افرادى كه روزنامه نگارى را تنها هنر مى دانند و وجهه فرهنگى بودن كار روزنامه نگارى چشم شان را خيره ساخته، به نظر مى رسد كه روزنامه نگارى بيشتر يك صنعت است تا صرفاً يك هنر. اين ادعا از آن رو صحيح به نظر مى آيد كه يك نشريه مستقل، حتى پيش از انتشار نيز مى بايد به فكر درآمدزايى و تامين هزينه هاى خويش باشد تا حداقل بتواند به زندگى خويش ادامه دهد.
حتى كسانى كه در گذشته تصور مى كردند كه يك نشريه، تنها از طريق تك فروشى مى تواند مايحتاج خود را تامين كند و يا براى صاحب امتياز و يا سرمايه گذار خود سودآور باشد بر اين نكته مهم، كه چنين ادعايى تنها درباره برخى نشريات زرد كه با انتشار اخبار جنجالى و نه چندان واقعى عوام الناس را هوادار خود كرده و بعد با افزودن بر قيمت هاى فروش نشريه را سودآور مى كنند صادق است، معترف هستند. ناگفته روشن است كه چنين نشرياتى، كه هيچ گاه در جامعه تاثيرگذار نمى شوند، گاهى چنان سودى براى سرمايه گذار و يا صاحب امتياز خود در برداشته كه شايد هيچ تجارت پرسودى نيز نمى توانست آنان را به اين سود برساند. وجه شاخص اين نشريات سودآور آن است كه در حالى كه رقم تيراژ روزنامه هاى قابل اعتنا و جدى، مثلاً در ايران ميان ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار نسخه است، شمارگان اين نشريات گاهى به حدود سيصد هزار و يا بيشتر بالغ مى شود كه نازل بدون كيفيت در مقابل گرانى قيمت، سود سرشارى را عايد صاحبان آن مى نمايد.
از اين كه بگذريم همواره يكى از مهمترين دغدغه هاى نشريات وزين، متعادل كردن هزينه ها و درآمدها بوده كه شايد اصلى ترين راه اين مهم جذب آگهى هاى بازرگانى است. همين انديشه درآمدزايى و نيز صرفه جويى هايى كه لاجرم بر مطبوعات تحميل مى شود و در قالب كاستن از صفحات، كاستن از حجم مطالب و افزودن بر فضاى آگهى، كاستن از خدماتى كه به همكاران داده مى شود و... نمود مى يابد و در كنار آن تلاش هاى بسيار عميق و گسترده اى كه براى جذب مخاطب و در نتيجه افزايش شمارگان و اعتبار نشريه تمهيد شده، باعث گرديده تا از نظر بسيارى از صاحب نظران، روزنامه نگارى صنعتى فرهنگى محسوب شود. صنعتى كه نه تنها مى كوشد افكار عمومى را به سمت اهدافى معين هدايت كند بلكه براى بقاى خويش ناچار است تا درآمد زا باشد و براى جذب نويسندگان و نظريه پردازان توانا و براى همكارانش دستمزدهاى بهترى را تدارك ببيند.
به روشنى قابل درك است كه كمپانى هاى بزرگ و صاحبان ثروت هم به دليل نيازمندى به تبليغات و حضور در منظر افكار عمومى و هم به دليل توانايى پرداخت هاى متنابه، منابع مهمى هستند كه صنعت كاران عرصه مطبوعات براى تامين هزينه هاى خود از طريق تبليغ كالا و يا محصولات شان، به آنها نظرى ويژه معطوف مى دارند و نه تنها از حمله مستقيم به آنها خوددارى مى ورزند كه گاهى اخبار آنان براساس ملاحظاتى كه خود آن منابع تعيين مى كنند، درج مى شود. از اين رو اخبارى مانند شكست برنامه ها، رسوايى هاى مالى و يا اخلاقى مديران، نارضايتى مشتريان و يا حتى توانمندى رقبا كه ممكن است بر نرخ سهام و جايگاه اين شركت ها تاثير بگذارد، از سوى نشريات معمولاً تحت ملاحظاتى خاص انتشار مى يابد اما در عين حال به ويژه در نشريات بين المللى كه داراى آبرو و اعتبار هستند همواره از ياد نمى برند كه اعتبارشان نه در پرتو حمايت هاى مالى شركت ها و نهادهاى مالى بزرگ كه در اثر دفاع از شهروندان و منافع ايشان و ترجيح آن بر منافع قدرت ها پديد آمده است. در مورد هاليبرتون و تبانى هايى كه اين شركت تحت نفوذ نومحافظه كاران آمريكايى با دولت جورج واكر بوش داشته نيز به ويژه رسانه ها و نشريات نزديك به دموكرات ها در مقالات مفصلى با حمله به ديك چنى و افشاى هرم قدرت در هاليبرتون و تعامل آن با اعضاى بلندپايه دولت آمريكا، مانند كاندوليزا رايس، ديك چنى، پل ولفوويتز و... براى برملا ساختن ماهيت رفتار آن شركت كوشيدند و بدين ترتيب نوعى مخالفت عمومى با فعاليت هاليبرتون به وجود آمد.
توانايى شركت ها و نهادهاى مالى در ايراد شكايت از رسانه ها، همواره اين خطر را براى مديران و سردبيران رسانه ها به وجود آورده كه در صورت اعلام و انتشار اخبار و مطالب نادرست و بى پايه، به پرداخت جريمه هاى سنگين و گاه غيرقابل تحمل محكوم شوند. اين امر و در كنار آن احتمال وارد شدن آسيب به اعتبار و جايگاه رسانه ها در ميان افكار عمومى، مديران و سردبيران را مجبور كرده است تا در كليه موقعيت ها فاصله خود را با لايه هايى از اخبار، كه ترديدهايى درباره آن وجود دارد حفظ كنند. در اين ملاحظه اگرچه گاهى شائبه هايى درباره اخاذى و باج خواهى رسانه ها از شركت ها مطرح مى شود، اما تقريباً هيچ نمونه اى مستدل درباره وقوع اين اخاذى در دست نيست.
اين سناريو، تعاملات نشريات و رسانه ها با قدرت ها _ اعم از سياسى و يا اقتصادى _ را به ميدان مينى تبديل كرده است كه رهبران رسانه ها از ميان خطرهاى گوناگونى نظير بى اعتبارى در ميان افكار عمومى، قطع و يا كاهش منابع درآمدى و... مى بايد گذر كنند و جان سالم به در ببرند.