روابط ایران و آلمان در پیج و خم تاریخ
شرق شماره 210 - ايران و آلمان كه اين روزها بر سر اقدام شهردارى محله شارلوتنبورگ برلين در نصب پلاكى در مقابل رستوران ميكونوس روابطشان به سردى گراييده است حدود چهارصد سال است با يكديگر ارتباط تجارى، سياسى، فرهنگى، نظامى و اقتصادى برقرار كرده و گهگاه قهرها و آشتى هايى با هم داشته اند.
نخستين بار هانش شليت برگر، سرباز آلمانى كه در سپاه دولت عثمانى به صورت مزدور خدمت مى كرد در نبرد سپاهيان امير تيمور گوركانى با سلطان عثمانى ايليدرم _ بايزيد اسير شد و به ايران انتقال يافت. شليت برگر پس از آزادى از اسارت، سفرنامه اى از ايران نوشت كه نخستين مدرك شناسايى ايران در زمره آثار قديم آلمان است.
در سال ۱۵۱۸ شاه اسماعيل صفوى سفيرى به «توله دو» شهرى در اسپانيا فرستاد تا با شارلكن، امپراتور اسپانيا و ايتاليا كه در سال ۱۵۱۹ امپراتور آلمان هم شده بود ديدار كرده و خواهان جلب همكارى او در جنگ با عثمانى ها شود. وقتى سفير ايران پس از چند سال سير و سياحت در اروپا به ايران بازگشت، شاه اسماعيل درگذشته بود. در سال ۱۵۲۹ شارلكن سفيرى به نام يوهان بالبى به ايران فرستاد كه گزارشى از مذاكرات او با شاه طهماسب در دست نيست.
از قرار شاه طهماسب اول كه مردى بسيار متدين بود همكارى و اتحاد با فرنگيان را در هيچ مورد واجب نمى دانست و نه او و نه فرزندش شاه محمدصفوى پاسخى به مراجعات آلمانى ها ندادند. اما شاه عباس دست دوستى به سوى رودولف دوم هابسبورگ، امپراتورى اتريش و آلمان دراز كرد. حسينعلى بيك بيات و سر آنتونى شرلى مشاور انگليسى خود را به شهر پراگ يكى از پايتخت هاى آن روز آلمان و اتريش الزام داشت. متقابلاً «استفان كاكاش فن زالان كلنى» سفير رودولف به ايران اعزام شد. «گئورگ تكتاندرفن دريابل» منشى هيأت سفرنامه مبسوطى از اين ماموريت نوشت، اما سفير و اغلب اعضاى هيأتش به دليل خوردن اغذيه نامناسب و آب آلوده به مرض اسهال خونى مردند و تنها فن دريابل توانست در شهر تبريز در روزهايى كه شاه عباس در آن جا در حال آماده شدن براى جنگ با عثمانى ها بود، به حضور او برسد.
روابط ايران و آلمان از حدود سال ۱۶۰۰ ميلادى آغاز شد. شاه عباس وقتى شنيد امپراتور آلمان _ اتريش خواهان اتحاد با او عليه عثمانى است تصويرى از او را كه سفير آلمان آورده بود بالاى در اتاق خود نصب كرد.
«هاينريش فن پوزر» و بالاخره «كنت اتوبروگمان» آخرين سفراى آلمان در دربار صفويان بودند.در هيأت اتوبروگمان كشيش باسواد و عالمى به نام «آدام اولدآريوس» حضور داشت كه يك اثر علمى _ جغرافيايى، جهانگردى عالى درباره ايران عصر صفوى نوشت. يوهان آلبرشت ماندلسلو عضو ديگر هيات، تصاوير نقاشى جالبى از ايران ترسيم كرد.آمدن بروگمان به ايران در عصر سلطنت شاه صفى بود، اما به دليل خشونت رفتار سفير آلمان و برخوردهاى متوالى او با اهالى اصفهان و اتباع كشور هند در اصفهان و نيز كشتن يك كدخدا، شاه ايران شكايت او را به دربار دوك هلشتاين كه مسئول اعزام سفير به ايران بود، كرد و دوك هلشتاين پس از رسيدگى و محاكمه و محكوميت سفير فرمان اعدام او را كه به وسيله تير انجام شد، امضا كرد. پس از اختتام عصر صفوى، روابط ايران و آلمان و اتريش قطع شد. آلمان و اتريش در آن زمان مجموعه ايالات و ولايات دوك نشين بودند كه وين و برلين دو مركز عمده آن ايالات محسوب مى شدند. در اوايل قرن نوزدهم آلمانى ها درصدد تبليغ مذهب پروتستان در ايران برآمدند و عده اى از كشيشان ايالت ورتمبرگ در جنوب غربى آلمان از طريق انجمن مذهبى بازل در سوئيس به ايران اعزام شدند.
چند مسافر معروف آلمانى در قرن ۱۷ و ۱۸ به شرق سفر كرده بودند. يك كشيش آلمانى ساكن اشتوتگارت گزارش هاى كشيشان ورتمبرگى را به چاپ مى رساند.
مبلغان آلمانى در سال هاى چهار دهه اول قرن نوزدهم در آذربايجان و كردستان به تبليغ بى نتيجه اى براى مذهب پروتستان پرداختند و چند ميسيونرى گشودند. و«فاندر» چاپخانه اى براى چاپ انجيل در تبريز داير كرد. بعضى از مسافرين ايرانى مانند ميرزا عبدالفتاح گرمرودى در كتاب هاى سفرنامه اى چون سفرنامه آجودان باشى در نيمه اول قرن نوزدهم كتابى درباره كشورهاى آلمانى زبان نوشتند. در كتاب «ماثرالآثار» اعتمادالسلطنه محمدحسن خان كه در سال ۱۳۰۶ ه . ق / ۱۸۸۹ م/ چاپ شده، اطلاعات كاملى درباره ايالات آلمانى و اينكه بندرهامبورگ بندر آزاد است، آورده شده است. اميركبير سال ها قبل از اين دوران تلاش كرد روابط سياسى و فرهنگى و اقتصادى ميان ايران و آلمان ايجاد كند. پروسى ها چندان روى خوش نشان ندادند، اما اتريشى ها روى مساعد نشان داده و در تأسيس دارالفنون و قشون جديد عصر اميركبير خدماتى ارائه دادند. تقريباً بخش اعظم معلمان دارالفنون از اتباع اتريش _ مجارستان بودند.
«اتوبلاو» ديپلمات پروسى مقيم استانبول اولين اطلاعات از ايران عصر قاجار را به اروپا ارسال داشت.
در سال ۱۸۵۷ قرارداد بازرگانى و دوستى بين ايران و پروس به وسيله فرخ خان امين الملك سفير ايران در شهر پاريس و پرنس كنت ويلدنبورگ، سفير پروس در آن شهر منعقد شد. بارون فرايهد ژوليوس مينوتولى اولين سفير پروس در سال ۱۸۶۰ به ايران اعزام شد. دكتر هاينريش بروكس عضو هيأت، سفرنامه كاملى نوشت.
مينو تولى در بوشهر هنگام سير و سياحت در آثار باستانى ايران به علت تب شديد عفونى درگذشت و جناره او سال ها بعد به آلمان حمل شد.
روابط مجدداً قطع شد و قطع روابط ۲۵ سال طول كشيد. آلمانى ها به عنوان يك ملت صنعتى در اروپا و دنيا معروف شده بودند و ايرانيان سعى داشتند آنها را به سرمايه گذارى صنعتى در ايران علاقه مند كنند، اما آلمانى ها علاقه اى نشان نمى دادند و ايران را خارج از قلمرو توسعه نفوذ اقتصادى خود مى دانستند. دو شركت بزرگ آلمانى موسوم به اشتراسبرگ و زيمنس نيز علاقه اى نشان نداده و زيمنس و هالكه نيز به علت همكارى با كمپانى هندو يوروپ انگلستان در احداث تلگراف هندو يوروپ در ايران مشاركت كرده بودند.
ناصرالدين شاه در سال هاى ۱۲۹۰ ه.ق / ۱۸۷۳.م و ۱۲۹۵ ه.ق / ۱۸۷۸.م / و ۱۳۰۶ ه.ق / ۱۸۸۹.م از آلمان كه ديگر وحدت خود را از سال ۱۸۷۰ به دست آورده بود، ديدن كرد. در پى سفرهاى نخست در سال ۱۳۰۱ ه.ق سفارت آلمان در ايران افتتاح شد. ناصرالدين شاه از مجلس آلمان ديدن كرده و در بازديد از كارخانه هاى آلمان تحت تأثير عظمت كروپ قرار گرفت. آلمانى ها در سال ۱۳۰۰ ه..ق يك فروند ناو جنگى به نام پرسپوليس براى ايران ساخته و به بندر بوشهر اعزام داشتند. در دوران سلطنت مظفرالدين شاه هيأتى به رياست شاهزاده منصور ميرزا شعاع السلطنه به آلمان اعزام و با امپراتور ويلهلم دوم ديدار كرد. بيسمارك صدراعظم آلمان در دوران سلطنت ويلهلم اول به ناصرالدين شاه توصيه كرده بود همان طور كه از زنان زيباى سوگلى خود نگهدارى مى كند، بايد روسيه و انگليس را مورد نوازش قرار داده، اگر امتيازى به يكى مى دهد، از ديگرى هم دريغ نكند. امپراتور ويلهلم دوم ايران را «هكوبا» سرزمين خيالى مانند لى لى پوت خوانده و علاقه اى به حضور سياسى آلمان در اين كشور نداشت. اما بالاخره در قبال اصرار ايرانى ها موافقت كرد يك مدرسه آلمانى با مشاركت مالى آلمان و ايران در تهران تاسيس شده و بانك آلمان نيز شعبه اى در اين كشور بگشايد.
در اوايل قرن بيستم چندين داروخانه آلمانى در تهران و همدان و تبريز داير شدند. كمپانى هاى آلمانى براى تهيه و صدور قالى ايران سرمايه گذارى كردند كه «پتاك» مهم ترين آن بود. آلبرت شورين اولين داروخانه جديد را در تهران تاسيس كرد و به علت درستكارى رئيس كل دواخانه هاى شاهى شد. (دكتر مصدق در نوشته ها و بيانات خود بسيار از شورين تعريف مى كرد) شركت هاى «ويلهلم روور»، «دوج برمن» و «هوفمان» و خطوط كشتيرانى هامبورگ _ آمريكا و شركت رابرت ونكهاوس و ميسيون نيكوكارى آلمان شرقى در ايران داير شدند. در جريان جنگ هاى مشروطه خواهان پس از استقرار دولت مشروطه، «هازه» افسر توپخانه آلمانى مستخدم اداره قورخانه، خدمات درخشانى به نفع آزاديخواهان و عليه طرفداران شاه مخلوع كه به تهران نزديك مى شدند، انجام داد.
در جريان جنگ اول جهانى پرنس هانرى فن رويس و كنت كانيتس وابسته نظامى، يك جريان ملى ضدروس و انگليس در ايران ايجاد كردند و در سال ۱۲۹۴ / ۱۹۱۵ آنقدر قدرت داشتند كه هزاران تن از آزاديخواهان را به ترك تهران و مهاجرت به سوى مركز و غرب در مرز ايران و عثمانى واداشتند. مارشال فن درگولتز سردار آلمانى يك سال بعد قرارگاه خود را در شهر كرمانشاه برقرار كرد و اگر به علت بيمارى عفونى درنگذشته بود، شايد سرنوشت جنگ بزرگ در ايران دگرگون مى شد.
در پايان جنگ بزرگ كه متفقين پيروز شده بودند، روابط ايران و آلمان زير فشار انگليس به صفر رسيد.
يك ماجراجوى آلمانى موسوم به واسموس در جنوب ايران عشاير تنگستان را به قيام عليه انگليسى ها واداشته و مبالغى پول از آنها وام گرفته بود. اين وام ها، بدهى دولت آلمان به عشاير جنوب بود اما چون مقامات دولت جديد آلمان موسوم به وايمار حاضر نشدند آن بدهى را بپردازند، خود او با زحمات زياد به ايران بازگشت و زمينى در تنگستان خريد و به زراعت پرداخت. اما سرانجام ورشكست شد و بدون تأديه قروض خود از ايران به آلمان بازگشت. در دوران جمهورى وايمار روابط ايران و آلمان تا حدودى برقرار و حسنه بود و تعدادى كارشناس آلمانى به ايران آمدند، اما چندتن از جوانان كمونيست ايرانى در آلمان گرد آمده، كتاب ها و انتشاراتى عليه رضاشاه نشر دادند و در آن كتاب ها او را فردى بى نام و نسب خواندند و نشريه مصور مونيخ نيز آن اتهامات را تكرار كرد. وزير مختار قبلى آلمان در ايران كنت شولنبرگ (عموى مايكل شولنبرگ، نماينده سازمان ملل در تهران در سال هاى اخير) بود و چون او رفت «ورنر بلوشر» سفير شد كه رضاشاه هفته ها او را نپذيرفت و بالاخره دولت آلمان با تعطيل روزنامه پيكار و نشريه مصور مونيخ رضايت شاه را جلب كرد.
در ژانويه ۱۹۳۳ (دى ماه ۱۳۱۱) هيتلر و نازى ها زمام امور آلمان را در دست گرفتند. روابط آلمان و ايران پس از اينكه هيتلر تعقيب كمونيست هاى مخالف رضاشاه را اعلام كرد و نويسندگان آلمانى را به زندان فرستاد، بهبود يافت. آلمان نازى در سال ۱۳۱۲ هفته نامه اى رنگين با كاغذ مرغوب به نام «ايران باستان» را كه در تهران به وسيله «سيف آزاد» از دوستداران قديم آلمان نشر مى شد، مورد حمايت قرار داد. در سال هاى اخير ادعا شده اين نشريه جزء هزار نشريه طرفدار آلمان بوده كه به زبان هاى محلى در دوران اقتدار نازى ها در سراسر جهان نشر مى شد و وزارت تبليغات و تنوير افكار ملى آلمان به آنها كمك مالى مى كرده است.
حتى پيش از روى كار آمدن نازى ها در آلمان، قشر گسترده اى از كارشناسان ايرانى در صنايع ايران خدمت مى كردند و بازار مصنوعات صادراتى آلمان به ايران بسيار گرم بود، بانك ملى ايران به وسيله دكتر ليندنبلات و معاون او فوگل راه اندازى شده و هجده مدير آلمانى در راس شعبات سراسرى كشور مشغول خدمت بودند. ليندنبلات يهودى آلمانى به كمك عبدالحسين تيمور تاش دست به اسراف زده، مقاديرى از راه فروش ارز به نرخ هاى بازار سياه كسب درآمد كرده، پس از سه سال ترفند هاى او كشف و محاكمه و زندانى شد و معاون او فوگل كه به لبنان گريخته بود از ترس بازداشت و اعزام به ايران اقدام به انتحار كرد.
در زمره اسناد ملى ايران نامه هاى زيادى از اتباع يهودى آلمان و اتريش براى اعزام به ايران و استخدام در اين كشور بين سال هاى ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ ملاحظه مى شود. رضاشاه روزى پرسيده بود: «آيا اين يهوديان در زمره اعضاى حزب نازى هستند»! از ميان آن همه اتباع يهودى آلمان، تنها يك تن موسوم به دكتر هام شلاك طبيب موفق شد به ايران بيابد و هفت سال رئيس بيمارستان شاهرضاى آستان قدس رضوى شود تا در شهريور ۱۳۲۰ اسير دست ارتش شوروى و به سرنوشت نامعلومى دچار شود. در سال هاى ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ مناسبات ايران و آلمان به اوج رسيد. بخش قابل توجهى از سلاح هاى انفرادى ارتش به وسيله صنعتگران آلمانى ساخته شد، ده ها آتشبار توپخانه و كاميون هاى آلمانى و حدود صد دستگاه تانك ساخته اشكودا در چكسلواكى كه آن كشور توسط آلمان اشغال شده بود، به ايران فروخته شد.
اتومبيل هاى آلمانى در ايران بازار گرمى يافت و در سال ۱۳۱۹ كه راديوتهران تاسيس شد تمام تجهيزات آن آلمانى بود. يك مهندس ايرانى مقيم آمريكا در مقاله اى در يكى از مطبوعات فارسى زبان آن كشور نوشته كه چون موتور برق فرستنده راديو پيش بينى نشده و براى روز افتتاح در ۴ ارديبهشت ۱۳۱۹ آماده نبود به دستور هيتلر موتور برق يك زيردريايى آلمانى باز و با هواپيماى بزرگ به ايران فرستاده شد.
نادر آراسته، وزيرمختار وقت ايران در آلمان در خاطرات خود نوشته كه يراق و ابزار تزئين درهاى كاخ وزارت امور خارجه كه قرار بود شب نشينى به مناسبت وصلت خانواده سلطنتى ايران و مصر در آن مكان برگزار شود، بنا به تقاضاى اضطرارى رضاشاه با هواپيماى لوفت هانزا به ايران فرستاده شد. ديپلماسى آلمان در اين زمان بسيار فعال بود. ۶۵۰ تن از اتباع آلمان، ايتاليا، ژاپن، مجارستان، رومانى در ايران سرگرم خدمت در راه آهن، صنايع، كاخ هاى سلطنتى و هتل ها بودند. راديو آلمان هر روز و هر شب سه بخش برنامه فارسى پخش مى كرد و ايرانيان را تشويق به مبارزه عليه شوروى و آمريكا مى كرد. مجله بين المللى زيگنال، دو خبرنگار عكاس خود را به ايران فرستاده كه تصاوير رنگى از ايران تهيه مى كردند.
در سينماهاى تهران دو فيلم «پيروزى» و «المپياد ۳۶» نمايش داده مى شد.
شهريور ۱۳۲۰ و حمله متفقين به ايران روابط ايران و آلمان دوباره به مدت ۱۲ سال در محاق قرار گرفت. آلمانى ها از ايران اخراج و عده اى از آنها زندانى متفقين شده به استراليا و كانادا و نيوزيلند اعزام شدند.
پنج كشتى آلمانى در بندر شاهپور توقيف شد. اسباب و آلات ذوب آهن ايران كه در آلمان ساخته شده و بايد در كرج نصب مى شد در بندر عدن توقيف و به آهن پاره تبديل شد. بعضى از ديپلمات هاى آلمان به مناطق قشقايى گريخته و تداركاتى تهيه كردند كه به جايى نرسيد. آلمان در طول چهار سال از پاى درآمد هرچند كه خرابكاران آلمانى به تعداد معدود با چتر نجات در ايران پياده شده و با استفاده از هواداران ايرانى مانند اعضاى حزب كبود فعاليت هايى انجام مى دادند.
مثلاً قرار بود به جان روزولت، چرچيل و استالين كه در آذر ۱۳۲۲ در تهران گرد آمده بودند سوءقصدى انجام شود كه نشد و در عوض در حدود ۱۵۰ تن از ايرانيان دستگير و به اراك اعزام شدند كه از آيت الله كاشانى، روحانى مشهور تا احمد شاملو، شاعر جوان ۱۶ ساله در ميان آنها بودند. دوازده سال بعد دكتر مصدق نخست وزير ملى ايران وقتى با انگليسى ها در افتاد تصميم گرفت پاى آلمانى ها را به ايران باز كند. او از دكتر هايلمار شاخت، اقتصاددان آلمانى كه وزير اقتصاديات آلمان در زمان هيتلر بود و در سال ۱۳۱۴ به ايران سفر كرده بود دعوت كرد به ايران بيايد تا راه حلى براى برون رفت ايران از بحران بى پولى ناشى از قطع درآمد نفت بيابد. در ۱۳۳۲ در دوره نخست وزيرى سپهبد زاهدى روابط دو كشور وارد مرحله جديدى شد و دكتر گيدهامرك كه زمانى از مديران بانك ملى در دوران رضاشاه بود به عنوان وزير مختار به ايران اعزام شد. از آن پس روابط ايران و آلمان كمابيش دوستانه بود. دولت آلمان بورس هايى براى دانشجويان ايران گذاشت. شاه عده اى از روستازادگان املاك سلطنتى را براى تعليم ديدن با تراكتور به آلمان اعزام داشت.
اولين شركت واحد اتوبوسرانى تهران با تعدادى اتوبوس «دماغدار بنز» تأسيس شد كه تحولى بسزا در وضعيت اتوبوسرانى كشور ايجاد كرد.
آلمان همچنين اولين فروشگاه بزرگ كشور را در مجموعه فروشگاه فردوسى گشود.
از نظر تجارى آلمان شريك بزرگ ايران شد. ثريا همسر دوم شاه نيمه آلمانى محسوب مى شد، زيرا از يك مادر آلمانى به دنيا آمده بود. مطبوعات آلمان نيز توجه زيادى به اوضاع ايران نشان مى دادند، اما در عين حال حادثه اى چون حمله دانشجويان دست چپى به شاه در آلمان در اوايل دهه ۱۳۴۰ كدورت هايى در روابط دو دولت ايجاد كرد.
در سال ۱۳۵۶ جلسات شعر مخالفان رژيم در انستيتو گوته و وابسته به سفارت آلمان باعث نارضايتى شاه شد، اما مطبوعات و رسانه هاى آلمان سياست مخالفت با شاه را پيش گرفته و اولين تصاوير از قالب عكس خردشده شاه روى جلد اشپيگل به چاپ رسيد.
در دوران بعد از پيروزى انقلاب نيز جزر و مد ها و فراز و نشيب هايى در مناسبات دو كشور وجود داشته كه مهم ترين آن حادثه رستوران ميكونوس و تبعات آن است.
نخستين بار هانش شليت برگر، سرباز آلمانى كه در سپاه دولت عثمانى به صورت مزدور خدمت مى كرد در نبرد سپاهيان امير تيمور گوركانى با سلطان عثمانى ايليدرم _ بايزيد اسير شد و به ايران انتقال يافت. شليت برگر پس از آزادى از اسارت، سفرنامه اى از ايران نوشت كه نخستين مدرك شناسايى ايران در زمره آثار قديم آلمان است.
در سال ۱۵۱۸ شاه اسماعيل صفوى سفيرى به «توله دو» شهرى در اسپانيا فرستاد تا با شارلكن، امپراتور اسپانيا و ايتاليا كه در سال ۱۵۱۹ امپراتور آلمان هم شده بود ديدار كرده و خواهان جلب همكارى او در جنگ با عثمانى ها شود. وقتى سفير ايران پس از چند سال سير و سياحت در اروپا به ايران بازگشت، شاه اسماعيل درگذشته بود. در سال ۱۵۲۹ شارلكن سفيرى به نام يوهان بالبى به ايران فرستاد كه گزارشى از مذاكرات او با شاه طهماسب در دست نيست.
از قرار شاه طهماسب اول كه مردى بسيار متدين بود همكارى و اتحاد با فرنگيان را در هيچ مورد واجب نمى دانست و نه او و نه فرزندش شاه محمدصفوى پاسخى به مراجعات آلمانى ها ندادند. اما شاه عباس دست دوستى به سوى رودولف دوم هابسبورگ، امپراتورى اتريش و آلمان دراز كرد. حسينعلى بيك بيات و سر آنتونى شرلى مشاور انگليسى خود را به شهر پراگ يكى از پايتخت هاى آن روز آلمان و اتريش الزام داشت. متقابلاً «استفان كاكاش فن زالان كلنى» سفير رودولف به ايران اعزام شد. «گئورگ تكتاندرفن دريابل» منشى هيأت سفرنامه مبسوطى از اين ماموريت نوشت، اما سفير و اغلب اعضاى هيأتش به دليل خوردن اغذيه نامناسب و آب آلوده به مرض اسهال خونى مردند و تنها فن دريابل توانست در شهر تبريز در روزهايى كه شاه عباس در آن جا در حال آماده شدن براى جنگ با عثمانى ها بود، به حضور او برسد.
روابط ايران و آلمان از حدود سال ۱۶۰۰ ميلادى آغاز شد. شاه عباس وقتى شنيد امپراتور آلمان _ اتريش خواهان اتحاد با او عليه عثمانى است تصويرى از او را كه سفير آلمان آورده بود بالاى در اتاق خود نصب كرد.
«هاينريش فن پوزر» و بالاخره «كنت اتوبروگمان» آخرين سفراى آلمان در دربار صفويان بودند.در هيأت اتوبروگمان كشيش باسواد و عالمى به نام «آدام اولدآريوس» حضور داشت كه يك اثر علمى _ جغرافيايى، جهانگردى عالى درباره ايران عصر صفوى نوشت. يوهان آلبرشت ماندلسلو عضو ديگر هيات، تصاوير نقاشى جالبى از ايران ترسيم كرد.آمدن بروگمان به ايران در عصر سلطنت شاه صفى بود، اما به دليل خشونت رفتار سفير آلمان و برخوردهاى متوالى او با اهالى اصفهان و اتباع كشور هند در اصفهان و نيز كشتن يك كدخدا، شاه ايران شكايت او را به دربار دوك هلشتاين كه مسئول اعزام سفير به ايران بود، كرد و دوك هلشتاين پس از رسيدگى و محاكمه و محكوميت سفير فرمان اعدام او را كه به وسيله تير انجام شد، امضا كرد. پس از اختتام عصر صفوى، روابط ايران و آلمان و اتريش قطع شد. آلمان و اتريش در آن زمان مجموعه ايالات و ولايات دوك نشين بودند كه وين و برلين دو مركز عمده آن ايالات محسوب مى شدند. در اوايل قرن نوزدهم آلمانى ها درصدد تبليغ مذهب پروتستان در ايران برآمدند و عده اى از كشيشان ايالت ورتمبرگ در جنوب غربى آلمان از طريق انجمن مذهبى بازل در سوئيس به ايران اعزام شدند.
چند مسافر معروف آلمانى در قرن ۱۷ و ۱۸ به شرق سفر كرده بودند. يك كشيش آلمانى ساكن اشتوتگارت گزارش هاى كشيشان ورتمبرگى را به چاپ مى رساند.
مبلغان آلمانى در سال هاى چهار دهه اول قرن نوزدهم در آذربايجان و كردستان به تبليغ بى نتيجه اى براى مذهب پروتستان پرداختند و چند ميسيونرى گشودند. و«فاندر» چاپخانه اى براى چاپ انجيل در تبريز داير كرد. بعضى از مسافرين ايرانى مانند ميرزا عبدالفتاح گرمرودى در كتاب هاى سفرنامه اى چون سفرنامه آجودان باشى در نيمه اول قرن نوزدهم كتابى درباره كشورهاى آلمانى زبان نوشتند. در كتاب «ماثرالآثار» اعتمادالسلطنه محمدحسن خان كه در سال ۱۳۰۶ ه . ق / ۱۸۸۹ م/ چاپ شده، اطلاعات كاملى درباره ايالات آلمانى و اينكه بندرهامبورگ بندر آزاد است، آورده شده است. اميركبير سال ها قبل از اين دوران تلاش كرد روابط سياسى و فرهنگى و اقتصادى ميان ايران و آلمان ايجاد كند. پروسى ها چندان روى خوش نشان ندادند، اما اتريشى ها روى مساعد نشان داده و در تأسيس دارالفنون و قشون جديد عصر اميركبير خدماتى ارائه دادند. تقريباً بخش اعظم معلمان دارالفنون از اتباع اتريش _ مجارستان بودند.
«اتوبلاو» ديپلمات پروسى مقيم استانبول اولين اطلاعات از ايران عصر قاجار را به اروپا ارسال داشت.
در سال ۱۸۵۷ قرارداد بازرگانى و دوستى بين ايران و پروس به وسيله فرخ خان امين الملك سفير ايران در شهر پاريس و پرنس كنت ويلدنبورگ، سفير پروس در آن شهر منعقد شد. بارون فرايهد ژوليوس مينوتولى اولين سفير پروس در سال ۱۸۶۰ به ايران اعزام شد. دكتر هاينريش بروكس عضو هيأت، سفرنامه كاملى نوشت.
مينو تولى در بوشهر هنگام سير و سياحت در آثار باستانى ايران به علت تب شديد عفونى درگذشت و جناره او سال ها بعد به آلمان حمل شد.
روابط مجدداً قطع شد و قطع روابط ۲۵ سال طول كشيد. آلمانى ها به عنوان يك ملت صنعتى در اروپا و دنيا معروف شده بودند و ايرانيان سعى داشتند آنها را به سرمايه گذارى صنعتى در ايران علاقه مند كنند، اما آلمانى ها علاقه اى نشان نمى دادند و ايران را خارج از قلمرو توسعه نفوذ اقتصادى خود مى دانستند. دو شركت بزرگ آلمانى موسوم به اشتراسبرگ و زيمنس نيز علاقه اى نشان نداده و زيمنس و هالكه نيز به علت همكارى با كمپانى هندو يوروپ انگلستان در احداث تلگراف هندو يوروپ در ايران مشاركت كرده بودند.
ناصرالدين شاه در سال هاى ۱۲۹۰ ه.ق / ۱۸۷۳.م و ۱۲۹۵ ه.ق / ۱۸۷۸.م / و ۱۳۰۶ ه.ق / ۱۸۸۹.م از آلمان كه ديگر وحدت خود را از سال ۱۸۷۰ به دست آورده بود، ديدن كرد. در پى سفرهاى نخست در سال ۱۳۰۱ ه.ق سفارت آلمان در ايران افتتاح شد. ناصرالدين شاه از مجلس آلمان ديدن كرده و در بازديد از كارخانه هاى آلمان تحت تأثير عظمت كروپ قرار گرفت. آلمانى ها در سال ۱۳۰۰ ه..ق يك فروند ناو جنگى به نام پرسپوليس براى ايران ساخته و به بندر بوشهر اعزام داشتند. در دوران سلطنت مظفرالدين شاه هيأتى به رياست شاهزاده منصور ميرزا شعاع السلطنه به آلمان اعزام و با امپراتور ويلهلم دوم ديدار كرد. بيسمارك صدراعظم آلمان در دوران سلطنت ويلهلم اول به ناصرالدين شاه توصيه كرده بود همان طور كه از زنان زيباى سوگلى خود نگهدارى مى كند، بايد روسيه و انگليس را مورد نوازش قرار داده، اگر امتيازى به يكى مى دهد، از ديگرى هم دريغ نكند. امپراتور ويلهلم دوم ايران را «هكوبا» سرزمين خيالى مانند لى لى پوت خوانده و علاقه اى به حضور سياسى آلمان در اين كشور نداشت. اما بالاخره در قبال اصرار ايرانى ها موافقت كرد يك مدرسه آلمانى با مشاركت مالى آلمان و ايران در تهران تاسيس شده و بانك آلمان نيز شعبه اى در اين كشور بگشايد.
در اوايل قرن بيستم چندين داروخانه آلمانى در تهران و همدان و تبريز داير شدند. كمپانى هاى آلمانى براى تهيه و صدور قالى ايران سرمايه گذارى كردند كه «پتاك» مهم ترين آن بود. آلبرت شورين اولين داروخانه جديد را در تهران تاسيس كرد و به علت درستكارى رئيس كل دواخانه هاى شاهى شد. (دكتر مصدق در نوشته ها و بيانات خود بسيار از شورين تعريف مى كرد) شركت هاى «ويلهلم روور»، «دوج برمن» و «هوفمان» و خطوط كشتيرانى هامبورگ _ آمريكا و شركت رابرت ونكهاوس و ميسيون نيكوكارى آلمان شرقى در ايران داير شدند. در جريان جنگ هاى مشروطه خواهان پس از استقرار دولت مشروطه، «هازه» افسر توپخانه آلمانى مستخدم اداره قورخانه، خدمات درخشانى به نفع آزاديخواهان و عليه طرفداران شاه مخلوع كه به تهران نزديك مى شدند، انجام داد.
در جريان جنگ اول جهانى پرنس هانرى فن رويس و كنت كانيتس وابسته نظامى، يك جريان ملى ضدروس و انگليس در ايران ايجاد كردند و در سال ۱۲۹۴ / ۱۹۱۵ آنقدر قدرت داشتند كه هزاران تن از آزاديخواهان را به ترك تهران و مهاجرت به سوى مركز و غرب در مرز ايران و عثمانى واداشتند. مارشال فن درگولتز سردار آلمانى يك سال بعد قرارگاه خود را در شهر كرمانشاه برقرار كرد و اگر به علت بيمارى عفونى درنگذشته بود، شايد سرنوشت جنگ بزرگ در ايران دگرگون مى شد.
در پايان جنگ بزرگ كه متفقين پيروز شده بودند، روابط ايران و آلمان زير فشار انگليس به صفر رسيد.
يك ماجراجوى آلمانى موسوم به واسموس در جنوب ايران عشاير تنگستان را به قيام عليه انگليسى ها واداشته و مبالغى پول از آنها وام گرفته بود. اين وام ها، بدهى دولت آلمان به عشاير جنوب بود اما چون مقامات دولت جديد آلمان موسوم به وايمار حاضر نشدند آن بدهى را بپردازند، خود او با زحمات زياد به ايران بازگشت و زمينى در تنگستان خريد و به زراعت پرداخت. اما سرانجام ورشكست شد و بدون تأديه قروض خود از ايران به آلمان بازگشت. در دوران جمهورى وايمار روابط ايران و آلمان تا حدودى برقرار و حسنه بود و تعدادى كارشناس آلمانى به ايران آمدند، اما چندتن از جوانان كمونيست ايرانى در آلمان گرد آمده، كتاب ها و انتشاراتى عليه رضاشاه نشر دادند و در آن كتاب ها او را فردى بى نام و نسب خواندند و نشريه مصور مونيخ نيز آن اتهامات را تكرار كرد. وزير مختار قبلى آلمان در ايران كنت شولنبرگ (عموى مايكل شولنبرگ، نماينده سازمان ملل در تهران در سال هاى اخير) بود و چون او رفت «ورنر بلوشر» سفير شد كه رضاشاه هفته ها او را نپذيرفت و بالاخره دولت آلمان با تعطيل روزنامه پيكار و نشريه مصور مونيخ رضايت شاه را جلب كرد.
در ژانويه ۱۹۳۳ (دى ماه ۱۳۱۱) هيتلر و نازى ها زمام امور آلمان را در دست گرفتند. روابط آلمان و ايران پس از اينكه هيتلر تعقيب كمونيست هاى مخالف رضاشاه را اعلام كرد و نويسندگان آلمانى را به زندان فرستاد، بهبود يافت. آلمان نازى در سال ۱۳۱۲ هفته نامه اى رنگين با كاغذ مرغوب به نام «ايران باستان» را كه در تهران به وسيله «سيف آزاد» از دوستداران قديم آلمان نشر مى شد، مورد حمايت قرار داد. در سال هاى اخير ادعا شده اين نشريه جزء هزار نشريه طرفدار آلمان بوده كه به زبان هاى محلى در دوران اقتدار نازى ها در سراسر جهان نشر مى شد و وزارت تبليغات و تنوير افكار ملى آلمان به آنها كمك مالى مى كرده است.
حتى پيش از روى كار آمدن نازى ها در آلمان، قشر گسترده اى از كارشناسان ايرانى در صنايع ايران خدمت مى كردند و بازار مصنوعات صادراتى آلمان به ايران بسيار گرم بود، بانك ملى ايران به وسيله دكتر ليندنبلات و معاون او فوگل راه اندازى شده و هجده مدير آلمانى در راس شعبات سراسرى كشور مشغول خدمت بودند. ليندنبلات يهودى آلمانى به كمك عبدالحسين تيمور تاش دست به اسراف زده، مقاديرى از راه فروش ارز به نرخ هاى بازار سياه كسب درآمد كرده، پس از سه سال ترفند هاى او كشف و محاكمه و زندانى شد و معاون او فوگل كه به لبنان گريخته بود از ترس بازداشت و اعزام به ايران اقدام به انتحار كرد.
در زمره اسناد ملى ايران نامه هاى زيادى از اتباع يهودى آلمان و اتريش براى اعزام به ايران و استخدام در اين كشور بين سال هاى ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ ملاحظه مى شود. رضاشاه روزى پرسيده بود: «آيا اين يهوديان در زمره اعضاى حزب نازى هستند»! از ميان آن همه اتباع يهودى آلمان، تنها يك تن موسوم به دكتر هام شلاك طبيب موفق شد به ايران بيابد و هفت سال رئيس بيمارستان شاهرضاى آستان قدس رضوى شود تا در شهريور ۱۳۲۰ اسير دست ارتش شوروى و به سرنوشت نامعلومى دچار شود. در سال هاى ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ مناسبات ايران و آلمان به اوج رسيد. بخش قابل توجهى از سلاح هاى انفرادى ارتش به وسيله صنعتگران آلمانى ساخته شد، ده ها آتشبار توپخانه و كاميون هاى آلمانى و حدود صد دستگاه تانك ساخته اشكودا در چكسلواكى كه آن كشور توسط آلمان اشغال شده بود، به ايران فروخته شد.
اتومبيل هاى آلمانى در ايران بازار گرمى يافت و در سال ۱۳۱۹ كه راديوتهران تاسيس شد تمام تجهيزات آن آلمانى بود. يك مهندس ايرانى مقيم آمريكا در مقاله اى در يكى از مطبوعات فارسى زبان آن كشور نوشته كه چون موتور برق فرستنده راديو پيش بينى نشده و براى روز افتتاح در ۴ ارديبهشت ۱۳۱۹ آماده نبود به دستور هيتلر موتور برق يك زيردريايى آلمانى باز و با هواپيماى بزرگ به ايران فرستاده شد.
نادر آراسته، وزيرمختار وقت ايران در آلمان در خاطرات خود نوشته كه يراق و ابزار تزئين درهاى كاخ وزارت امور خارجه كه قرار بود شب نشينى به مناسبت وصلت خانواده سلطنتى ايران و مصر در آن مكان برگزار شود، بنا به تقاضاى اضطرارى رضاشاه با هواپيماى لوفت هانزا به ايران فرستاده شد. ديپلماسى آلمان در اين زمان بسيار فعال بود. ۶۵۰ تن از اتباع آلمان، ايتاليا، ژاپن، مجارستان، رومانى در ايران سرگرم خدمت در راه آهن، صنايع، كاخ هاى سلطنتى و هتل ها بودند. راديو آلمان هر روز و هر شب سه بخش برنامه فارسى پخش مى كرد و ايرانيان را تشويق به مبارزه عليه شوروى و آمريكا مى كرد. مجله بين المللى زيگنال، دو خبرنگار عكاس خود را به ايران فرستاده كه تصاوير رنگى از ايران تهيه مى كردند.
در سينماهاى تهران دو فيلم «پيروزى» و «المپياد ۳۶» نمايش داده مى شد.
شهريور ۱۳۲۰ و حمله متفقين به ايران روابط ايران و آلمان دوباره به مدت ۱۲ سال در محاق قرار گرفت. آلمانى ها از ايران اخراج و عده اى از آنها زندانى متفقين شده به استراليا و كانادا و نيوزيلند اعزام شدند.
پنج كشتى آلمانى در بندر شاهپور توقيف شد. اسباب و آلات ذوب آهن ايران كه در آلمان ساخته شده و بايد در كرج نصب مى شد در بندر عدن توقيف و به آهن پاره تبديل شد. بعضى از ديپلمات هاى آلمان به مناطق قشقايى گريخته و تداركاتى تهيه كردند كه به جايى نرسيد. آلمان در طول چهار سال از پاى درآمد هرچند كه خرابكاران آلمانى به تعداد معدود با چتر نجات در ايران پياده شده و با استفاده از هواداران ايرانى مانند اعضاى حزب كبود فعاليت هايى انجام مى دادند.
مثلاً قرار بود به جان روزولت، چرچيل و استالين كه در آذر ۱۳۲۲ در تهران گرد آمده بودند سوءقصدى انجام شود كه نشد و در عوض در حدود ۱۵۰ تن از ايرانيان دستگير و به اراك اعزام شدند كه از آيت الله كاشانى، روحانى مشهور تا احمد شاملو، شاعر جوان ۱۶ ساله در ميان آنها بودند. دوازده سال بعد دكتر مصدق نخست وزير ملى ايران وقتى با انگليسى ها در افتاد تصميم گرفت پاى آلمانى ها را به ايران باز كند. او از دكتر هايلمار شاخت، اقتصاددان آلمانى كه وزير اقتصاديات آلمان در زمان هيتلر بود و در سال ۱۳۱۴ به ايران سفر كرده بود دعوت كرد به ايران بيايد تا راه حلى براى برون رفت ايران از بحران بى پولى ناشى از قطع درآمد نفت بيابد. در ۱۳۳۲ در دوره نخست وزيرى سپهبد زاهدى روابط دو كشور وارد مرحله جديدى شد و دكتر گيدهامرك كه زمانى از مديران بانك ملى در دوران رضاشاه بود به عنوان وزير مختار به ايران اعزام شد. از آن پس روابط ايران و آلمان كمابيش دوستانه بود. دولت آلمان بورس هايى براى دانشجويان ايران گذاشت. شاه عده اى از روستازادگان املاك سلطنتى را براى تعليم ديدن با تراكتور به آلمان اعزام داشت.
اولين شركت واحد اتوبوسرانى تهران با تعدادى اتوبوس «دماغدار بنز» تأسيس شد كه تحولى بسزا در وضعيت اتوبوسرانى كشور ايجاد كرد.
آلمان همچنين اولين فروشگاه بزرگ كشور را در مجموعه فروشگاه فردوسى گشود.
از نظر تجارى آلمان شريك بزرگ ايران شد. ثريا همسر دوم شاه نيمه آلمانى محسوب مى شد، زيرا از يك مادر آلمانى به دنيا آمده بود. مطبوعات آلمان نيز توجه زيادى به اوضاع ايران نشان مى دادند، اما در عين حال حادثه اى چون حمله دانشجويان دست چپى به شاه در آلمان در اوايل دهه ۱۳۴۰ كدورت هايى در روابط دو دولت ايجاد كرد.
در سال ۱۳۵۶ جلسات شعر مخالفان رژيم در انستيتو گوته و وابسته به سفارت آلمان باعث نارضايتى شاه شد، اما مطبوعات و رسانه هاى آلمان سياست مخالفت با شاه را پيش گرفته و اولين تصاوير از قالب عكس خردشده شاه روى جلد اشپيگل به چاپ رسيد.
در دوران بعد از پيروزى انقلاب نيز جزر و مد ها و فراز و نشيب هايى در مناسبات دو كشور وجود داشته كه مهم ترين آن حادثه رستوران ميكونوس و تبعات آن است.
<< Home