Mass Communication

Thursday, July 21, 2005

مفهوم همبستگی ملی

منظور از همبستگى ملى هماهنگى ميان اجزاى تشكيل دهنده كل نظام اجتماعى است. در جوامع سنتى پيوند هاى گوناگونى از قبيله تا مذهب و حكومت موجب همبستگى جامعه مى شد اما در عصر جديد، نوسازى و تحولات صنعتى ميان اجزاى متجانس و همبسته قديم ناهماهنگى به وجود آورده است. از اين رو مسئله حفظ همبستگى در سطح فرهنگى، اجتماعى و ملى يكى از موضوعات اصلى مورد علاقه در جوامع و نظام هاى در حال گذار است. روند نوسازى و صنعتى شدن به فروپاشى پيوند هاى سنتى مى انجامد ولى از سوى ديگر پيوند هاى مدرن به سهولت استقرار نمى يابند. در چنين شرايطى سياست گذارى براى حفظ همبستگى، اولويت مى يابد. چنانكه اشاره شد همبستگى وجوه گوناگونى دارد و در سطوح فرهنگى، اجتماعى و سياسى مطرح مى شود. به علاوه همبستگى مفهومى نسبى است و درجات مختلفى از آن حوزه هاى مختلف قابل تصور است. همبستگى اجتماعى در مفهوم بسيار اساسى و حداقل آن هيچ گاه از ميان نمى رود و جز در شرايطى بسيار استثنايى، وضع هابزى جنگ همه بر عليه همه پديد نمى آيد. از سوى ديگر همبستگى كامل به معناى فقدان هرگونه ناهماهنگى در نظام اجتماعى هم در عالم واقع رخ نمى دهد. بنابراين مى توان حدودى نسبى براى سنجش همبستگى جوامع و نظام هاى اجتماعى در نظر گرفت، يعنى مى توان از درجات بالاتر و پائين تر همبستگى سخن گفت و عوامل نوسان در اين درجات را بررسى كرد. به علاوه از انواع همبستگى هم سخن به ميان آمده است. برخى از نويسندگان از چهار نوع همبستگى سخن گفته اند: همبستگى فرهنگى يعنى اشتراك كلى در ارزش ها، همبستگى هنجارى يعنى هماهنگى ميان ارزش هاى فرهنگى و شيوه هاى رفتار، همبستگى ارتباطى يعنى گسترش ارتباطات در كل سيستم اجتماعى و همبستگى كاركردى، يعنى وابستگى متقابل اجزاى نظام يا عدم تغاير ميان آنها. همبستگى ملى مستلزم هر چهار نوع است اما در سطح سياسى تر سه نوع آخر از اهميت بيشترى برخوردارند.نظريه كلاسيك در باب همبستگى همان نظريه اميل دوركهايم، جامعه شناس فرانسوى است كه از دو نوع همبستگى در فرآيند تحول جوامع سخن مى گفت: يكى همبستگى ابزار گونه يا همبستگى ارزشى، فرهنگى و هنجارى كه ويژگى جوامع سنتى تر است و دوم همبستگى اندام وار كه همبستگى كاركردى ميان اجزاء نظام اجتماعى است.جوامع سنتى بر پايه اصل شباهت استوارند، اما هر چه مدرن تر مى شوند شباهت جاى خود را به تفاوت مى سپارد. در جوامع سنتى اجزاء به واسطه ارزرش ها و عقايد مشترك و يكسانى همبستگى و تداوم پيدا مى كنند كه به نظر دوركهايم وجدان جمعى را تشكيل مى دهد. البته هيچ جامعه اى بر شباهت كامل يا تفاوتى مطلق استوار نيست، بلكه منظور دوركهايم عرضه انواع مثالى جوامع است.همبستگى اندام وار در جوامع پيشرفته تر مبتنى بر وابستگى متقابل اجزاء به صورت كاركردى است. با گسترش تقسيم كار اجتماعى، نوع همبستگى و روابط اجتماعى و اخلاقى مردم تحول مى يابد. بنابراين در جوامع مدرن بايد انتظار نوع ديگر از همبستگى را داشت كه با همبستگى مبتنى بر شباهت سنتى اساساً تفاوت دارد. در جوامع در حال گذارى مانند ايران بايد براى احياى همبستگى در مفهوم مدرن و كاركردى آن انديشيد. هر چه تمدن و فرهنگ پيشتر مى رود ضرورت ايجاد همبستگى كاركردى و اندام وار افزايش مى يابد. در جوامع پيشرفته تر حفظ همبستگى سنتى معمولاً مستلزم توسل به قوانين سركوبگرانه و يكسان ساز است در حالى كه با گسترش همبستگى اندام وار، چنين قوانينى جاى خود را به قوانين ضامن حقوق فردى و جمعى مى دهند. همبستگى اندام وار و كاركردى عمدتاً در ميان نقش ها و گروه ها رخ مى دهد، در حالى كه همبستگى ابزاروار و فرهنگى ميان عناصر فرهنگى و عقيدتى برقرار مى شود. اينك سه نوع اصلى همبستگى را كه در همبستگى ملى گرد مى آيند، بررسى مى كنيم.• همبستگى هنجارىهمبستگى هنجارى به ويژه در آثار تالكوت پارسونز جامعه شناس آمريكايى مطرح شده است. همبستگى هنجارى وقتى پديد مى آيد كه عناصر اصلى نظام فرهنگى يعنى ارزش هاى مشترك جامعه در ساختارهاى نظام اجتماعى نهادينه شوند.چنانكه خواهيم ديد يكى از عناصر بحران همبستگى ملى در ايران، فاصله فزاينده اى است كه ميان ارزش هاى صورى و كردار اجتماعى پديد آمده است. بحران همبستگى در اين مورد به معنى فقدان رابطه اندام وار ميان سطح و عمق نظام اجتماعى است. همبستگى هنجارى هم در سطح كل سيستم اجتماعى و هم در سطح سيستم هاى فرعى مطرح مى شود.اين مفهوم را مى توان در سطح ارزش ها و عملكرد هرگروه (مثلاً روحانيت، روشنفكران) و هر نهاد اجتماعى (مثلاً دانشگاه يا دولت) بررسى كرد.با گسترش جمعيت و نارسايى دستگاه هاى آموزش مشكلات فزاينده اى بر سر راه درونى سازى هنجار هاى اجتماعى در فرد پديد مى آيد و اين خود بر دامنه بحران همبستگى مى افزايد. يكى از اهداف اصلى سياست گذارى در همبستگى ملى كوشش براى نزديك سازى هنجارهاى رسمى و كردارهاى واقعى است. ضعف قدرت و گفتمان موجب اتباع هنجارها از كردارهاى رايج مى گردد و اين خود بر بحران همبستگى مى افزايد در حالى كه قوت گفتمان به پيروى بيشتر كردارها از هنجارها مى انجامد. در خصوص اين بحران مطالعات اندكى در ايران صورت گرفته است. همبستگى هنجارى بر طبق مطالعات موجود با ثبات سياسى و اجتماعى، استمرار نظام اجتماعى و معنادارى زندگى رابطه نزديكى دارد.• همبستگى كاركردىحاصل عملكرد مثبت و يا اجراى كار ويژه هاى اجزاء هر سيستم اجتماعى است. در نتيجه اجزاء با يكديگر روابط متقابل و مكمل پيدا مى كنند و نقش ها، سازمان ها، گروه ها و ديگر عناصر نظام اجتماعى به تعادل متقابل مى رسند. همبستگى كاركردى مهمترين شكل همبستگى در نظام هاى اجتماعى مدرن است و اصولاً براساس الگوى بازار و يا كنش عقلانى معطوف به هدف مبتنى است. در اين نظام ها ميزان تخصص و نيز ميزان وابستگى متقابل افزايش مى يابد.ضعف يا قوت اين نوع همبستگى در سراسر سيستم يكسان نيست.در عين حال همبستگى كاركردى مستلزم ميزان استقلال نسبى در مورد اجزاء يا سيستم هاى فرعى است. پس همبستگى كاركردى نيازمند وابستگى و استقلال نسبى هر دو است. اگر مكانيسم هاى لازم براى حفظ استقلال نسبى اجزاء در كار نباشد احتمال منازعه و آسيب رسيدن به همبستگى كلى افزايش مى يابد. چنانكه قبلاً اشاره شد همبستگى كاركردى همان همبستگى اندام وار از نظر دوركهايم است. همبستگى كاركردى و اندام وار اساساً از نظام اقتصادى يعنى هنجارهاى مربوط به مالكيت، قرارداد، روابط بازارى و غيره برمى خيزد، در حالى كه همبستگى مكانيكى و فرهنگى در جوامع معاصر محصول عملكرد حكومت است. با گسترش روابط اجتماعى مدرن نياز به همبستگى كاركردى شرط اصلى حفظ همبستگى سيستم در سطح كلان خواهد شد و امكان حفظ همبستگى ابزارى و شباهت، محور كاهش مى يابد. يكى از مشكلات اساسى همبستگى ملى در ايران كوشش براى ايجاد همبستگى مكانيكى در عصرى است كه جامعه به همبستگى كاركردى و اندام وار نياز فزاينده اى پيدا مى كند.• همبستگى ارتباطىاز اين ديدگاه ارتباطات و رسانه ها نقش عمده اى در دستيابى به وفاق و همبستگى در جوامع مدرن دارند. همبستگى تنها به واسطه ارزش هاى مشترك فرهنگى و نهادهاى اجتماعى حامى آنها، به وجود نمى آيد بلكه چنان ارزش ها، هنجارها و نهادهايى بايد در شبكه اى از ارتباطات گسترده قرار بگيرد .جوامع مدرن و يا در حال نوسازى داراى مركز و پيرامون هستند و يكى از عرصه هاى گسيختگى اجتماعى و يا ضعف همبستگى بر حول همين محور پديد مى آيد. همبستگى در عصر جديد بدون بهره گيرى از وسايل ارتباطى در سطحى گسترده حاصل نمى شود. ميان وسايل ارتباطى جديد، افكار عمومى سازمان يافته، و همبستگى ملى ارتباط نزديكى وجود دارد. با اين حال نقش وسايل ارتباطى در ايجاد و گسترش همبستگى ملى بايد در پرتو تمايز ميان همبستگى ابزارى و شباهت پايه و همبستگى كاركردى و اندام وار در نظر گرفته شود.ميان همبستگى ارتباطى و همبستگى كاركردى پيوندى اساسى وجود دارد. به عبارت ديگر مفهوم همبستگى ارتباطى ميان دو مفهوم همبستگى هنجارى و همبستگى كاركردى پيوند ايجاد مى كند و به آنها وحدت مى بخشد. با اين حال به نظر برخى صاحب نظران همبستگى ارتباطى ثانوى و ابزارى، و خود قائم به همبستگى كاركردى است. گسترش همبستگى ارتباطى از لحاظ توسعه سياسى، به افزايش كارآمدى در حوزه فرآيند هاى تصميم گيرى مى انجامد. دستگاه هاى ارتباطى در ايران برخى كارويژه هاى لازم براى همبستگى ارتباطى( مثل بسيج وفادارى هاى گسترده) را ايفا كرده اند ولى مشكل اصلى آنها پذيرش تصور همبستگى شباهت - محور به جاى همبستگى كاركردى بوده است. همچنين در بحث از ارتباط ميان اشكال همبستگى، استدلال اصلى اين است كه همبستگى ارتباطى كم با همبستگى هنجارى پائين ملازمت دارد. آنومى در نظريه دوركهايم خود يكى از عوارض ضعف در همبستگى ارتباطى است.• دولت و همبستگى ملىدستگاه حكومت در وجه قانونگذارى و اجرايى و قضايى قاعدتاً نقش عمده اى در ايجاد و حفظ همبستگى در سطوح مختلف دارد. همبستگى خود محصول ساختار قدرت است. ميان همبستگى و ساختار دولت مدرن رابطه نزديكى وجود دارد.دولت مدرن در پيدايش هويت ملى و مليت به عنوان چارچوب همبستگى در عصر جديد نقش اساسى داشته است. پيش از پيدايش دولت مدرن در همه جا، هويت هاى اجتماعى پراكنده موزائيك مانندى برقرار بود. به دلايل مختلف دولت هاى سنتى دغدغه ايجاد هويت جامعه اى يكسانى نداشتند، اما دولت مدرن به منظور دستيابى به اهداف اصلى خود در فرآيند نوسازى و توسعه اقتصادى و اجتماعى، نيازمند تعريف اتباع و جمعيت تابع خود بر حسب ملاك هاى مشترك بود. از اين رو برخلاف تصور رايج كه تكوين هويت ملى را در پيدايش دولت هاى مدرن مؤثر مى داند، ساختار قدرت دولت مدرن خود در تكوين و تشكيل هويت ملى و مليت به عنوان چارچوب همبستگى اجتماعى در عصر مدرن نقش عمده را ايفا كرد. در جوامع در حال توسعه امروز هم بنا به همين استدلال بايد علت اساسى ضعف در همبستگى اجتماعى و ملى را در ضعف ساختار دولت مدرن و قدرت سياسى در اين كشورها جست وجو كرد. تقويت ساختار دولت مدرن لازمه تقويت مبانى همبستگى اجتماعى است.در ادبيات علوم سياسى مجموعه سياست هاى معطوف به ايجاد و تقويت همبستگى ملى، با عنوان ملت سازى شناخته مى شود.ساده ترين نوع ملت سازى موجب پيدايش نهادهاى ملى مشترك ارتباطات و نهادهاى وحدت بخش مى گردد. مسئله ايجاد و تقويت همبستگى ملى در كشورهاى در حال توسعه پس از زوال استعمار مطرح شد و به عنوان شرط اصلى نوسازى و توسعه سياسى عنوان گرديد.در شرايطى كه مليت و دولت ملى به مفهوم مدرن واحد اصلى زندگى و مناسبات سياسى در سطح بين المللى است، تقويت همبستگى ملى شرط تقويت موضع دولت ها در آن مناسبات است.يكى از مشكلات همبستگى ملى در ايران پس از انقلاب اسلامى، ناديده گرفتن هويت و همبستگى ملى در مقابل نوعى همبستگى ايدئولوژيك بود كه در شرايط موجود در جهان قابل پيشرفت نبود. برعكس در مورد انقلاب فرانسه، مليت سمبل وحدت و پيوند ميان شهروندان شد و از طرق مختلف تقويت گرديد.در ادبيات توسعه سياسى، ملت سازى داراى چند مرحله به شمار مى رود: اول- استقرار قدرت دولت در حدود سرزمينى معين؛ دوم- يكسان سازى فرهنگى از طريق دستگاه هاى آموزشى؛ سوم- ترويج مشاركت عمومى در سياست و چهارم- تقويت هويت و همبستگى ملى از طريق سياست توزيع خدمات رفاهى. ملت سازى در اين معنا دو بعد دارد: اول- گسترش اقتدار عمومى دولت و دوم - گسترش حقوق مدنى شهروندان. مفهوم شهروند و شهروندى به عنوان ملاك و واحد هويت در چارچوب مليت و همبستگى ملى مهمترين مفهوم در اين ميان است و به عناصر پراكنده و متفاوت وحدت مى بخشد. اين مفهوم نيز در ايران بعد از انقلاب به واسطه علائق ايدئولوژيك آسيب هايى ديده است و بايد بازسازى شود.يكى از شرايط لازم براى پيشبرد نقش دولت در اين خصوص انجام پژوهش هاى لازم است.مطالعه ميزان همبستگى هنجارى در سطح كل جامعه در اولويت قرار دارد. اين مطالعه را مى توان به صورت تطبيقى در بين طبقات اجتماعى، شهرها، گروه هاى سنتى، مردان و زنان و گروه ها يا اقليت هاى مختلف فرهنگى انجام داد.همواره بايد توجه داشت كه همبستگى چون ساير مقولات اجتماعى، پديده اى در حال تغيير است و عوامل مختلفى در تقويت يا تضعيف آن مؤثرند. شاخص هاى عمده براى چنين پژوهشى شامل ميزان نافرمانى مدنى، وفادارى سياسى و اجتماعى، بزهكارى، مهاجرت، رشد گروه هاى فكرى و فرهنگى در حاشيه و غيره است.مطالعه در همبستگى كاركردى دامنه وسيع ترى از فعاليت ها را در بر مى گيرد. همبستگى كاركردى مستلزم برقرارى نهادها و رويه هاى نيرومند براى اجراى كار ويژه هاى اساسى نهادهاى مختلف به ويژه نهادهاى سياسى است. شاخص هاى مهم در اين مورد ميزان تنش يا همكارى ميان بخش ها و قواى مختلف حكومت، تعارض در وفادارى هاى سياسى، اعتماد متقابل، وحدت يا چندگانگى در نظام مشروعيت قدرت و غيره است. مطالعه در شكاف هاى مختلف اجتماعى و سياسى به عنوان مانع همبستگى در اين زمينه حائز اهميت و اولويت است. كارآمدى دولت در اجراى كارويژه هاى اساسى خود (دريافت پيام ها، تصميم گيرى عقلانى، گردآورى منافع و علائق مختلف، اجراى سياست هاى اتخاذ شده) مهمترين عامل همبستگى كاركردى به شمار مى رود. در مطالعه همبستگى ارتباطى شاخص هاى عمده زير مورد بحث قرار مى گيرد: ميزان باز بودن مجارى ارتباطى، ميزان تكوين افكار عمومى به عنوان نيرويى مستقل، ميزان گسترش عرصه عمومى و نهادهاى جامعه مدنى.

• مورد ايرانبحث از همبستگى ملى در مفهوم جديد در ايران از انقلاب مشروطه به بعد مطرح شد. پيش از آن اصل بر تنوع قومى، فرهنگى، قبيله اى و زبانى بود. نفس عدم اعتناى دولت قاجار به مسئله همبستگى و هويت ملى يكى از نشانه هاى ماهيت سنتى آن دولت بود. جنبش مشروطه و دولت برخاسته از آن با طرح مسئله ترقى و پيشرفت اجتماعى و انديشه قدرت مركزى و تمركز سياسى و نيز تحديد قدرت مطلقه دربار به عنوان سه مسئله اساسى مشروطيت راه را براى طرح مسئله همبستگى ملى هموار كرد. ترقى اقتصادى، تمركز منابع قدرت و تحديد قدرت استبدادى نيازمند حضور ملتى يكپارچه و صاحب هويت واحد بود. در دوران پهلوى مسئله همبستگى ملى با ايدئولوژى مدرنيسم گره خورد. تأثير اين ايدئولوژى در رابطه با همبستگى ملى تعارض آميز بود. از يك سو ناسيوناليسم جديد ايرانى تنها در بستر ايدئولوژى مدرنيسم قابل طرح و ترويج بود ولى از سوى ديگر اين ايدئولوژى با گرايش هاى عقل گرايانه خود به بسته شدن فضاى جامعه سنتى مى انجاميد و تمايلاتى به سوى بهنجارسازى و متجانس سازى ايجاد مى كرد؛ در حالى كه ميان يكسان سازى و همبستگى ملى آشكارا تفاوت هست. به عبارت ديگر همبستگى ملى تباينى با حفظ تنوعات و تفاوت ها ندارد بلكه خود نيازمند آن است. در پروژه مدرنيسم، سنت و مذهب و گروه هاى قومى و سنتى مى بايست به عنوان اغيار حذف شوند. پروژه مدرنيسم با تشويق سكولاريسم، ناسيوناليسم، صنعتى كردن و تمركز سياسى در دولت ملى، موجب بيگانه سازى بخش هاى عمده از جامعه سنتى از جمله گروه هاى مذهبى، اصناف، خرده بورژوازى، اقليت هاى قومى و شئون اجتماعى مى شد. روند صنعتى شدن نمى توانست بدون حذف يا تغيير نظام اصناف بازار و خرده بورژوازى سنتى پيش رود. سكولاريسم تنها به قيمت ضعف و زوال نهادهاى مذهبى تحقق مى يافت. تمركز سياسى نيازمند انقياد جماعات محلى و عشاير و قبايل بود. ناسيوناليسم دولتى به ايجاد زبان ملى مركزى و تضعيف زبان ها و فرهنگ هاى محلى نياز داشت. بدين سان از يك حيث ايدئولوژى مدرنيسم و پروژه نوسازى مبانى كثرت گرايى را در جامعه تضعيف مى كرد. بدين سان در حالى كه پاتريمونياليسم سنتى دغدغه همبستگى ملى نداشت، مدرنيسم پهلوى زمينه را براى همبستگى به مفهوم مدرن ايجاد كرد، هر چند اين فرآيند و ايدئولوژى همواره متضمن ميزانى از بيگانه سازى و غيريت بوده است كه در شرايط افراطى به نقض غرض اصلى مى انجامد.به طور كلى تر مسئله همبستگى ملى در ايران تابعى از گفتمان هاى مسلط سياسى بوده است. گفتمان پاتريمونياليسم سنتى اصولاً نيازى به مفهوم ملت و شهروند نداشت و براى مقاصد آن مفاهيمى چون رعايا كفايت مى كرد. رفتارهاى سياسى فرد در گفتمان پاتريمونياليسم سنتى به ويژه انفعال، ترس و تسليم، سكوت و اعتراض پنهان و بى اعتمادى متقابل مناسبتى با ملت سازى به مفهومى كه گذشت، ندارد. بدبينى، بى اعتمادى، احساس بى كفايتى و ناتوانى سياسى و انزوا و سياست گريزى، كه به عنوان عناصر فرهنگ سياسى سنتى در ايران ذكر شده اند، امكان تكوين مفهوم ملت به معناى مدرن را اصولاً منتفى مى سازد.با ظهور ايدئولوژى مدرنيسم چنانكه اشاره شد، براى نخستين بار مسئله همبستگى ملى و تكوين هويت يگانه مطرح گرديد، هر چند شيوه هاى يكسان سازى مدرنيستى در شرايط اوايل قرن بيستم موجب نفى و بيگانه سازى عناصر مهمى از جامعه سياسى ايران مى شد و تنوعات جامعه سنتى تخريب مى گشت. در حقيقت به همين دليل بود كه مدرنيسم مطلقه دولت پهلوى با محدوديت ها و موانعى مواجه شد كه از ساختار سنتى و نيرومند جامعه ايران بر مى خاست و در برابر ساختار مدرن و ضعيف دولت پهلوى قرار مى گرفت. همين مقاومت در مقابل مدرنيسم پهلوى و راه حل هاى آن براى مسئله همبستگى ملى، زمينه ظهور گفتمان ديگرى را فراهم آورد كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به عنوان سنتگرايى ايدئولوژيك شكل گرفت. مى توان گفت كه در اين گفتمان، مسئله همبستگى ملى به طور كلى مغفول ماند و به علاوه مشكلات تازه اى در اين ميان پيدا شد. ايجاد هويت ايدئولوژيك و تقويت آن به جاى هويت ملى و عمومى،تأكيد بر بسيج توده اى، تحكيم مبانى دولت شيعى از نظر تئوريك و در قانون اساسى، تأكيد بر هويت اسلامى و فرا ايرانى، كوشش براى ايجاد همبستگى ابزارگونه و ارزشى به جاى همبستگى اندام وار و كاركردى، تأكيد بر ايمان به جاى شهروندى از ويژگى هاى اين گفتمان بوده اند. گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك با مقوله دولت مدرن و مسائل بغرنج آن الفتى نداشته است بلكه حتى مى توان گفت كه خود به عنوان واكنشى در مقابل آن ظاهر شده است. به علاوه اين گفتمان، به شيوه هاى معكوس با شيوه گفتمان مدرنيسم مطلقه پهلوى، جهان مدرن و انديشه ها و نيروهاى اصلى آن را اغيار خواند و با ايجاد غيريت تازه اى مشكلات بيشترى بر سر راه هويت و همبستگى ملى و شهروندى به وجود آورد.به طور كلى به نظر مى رسد كه گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك موجب تضعيف همبستگى هنجارى، كاركردى و ارتباطى، هر سه شده باشد. همبستگى هنجارى به معنى نهادينه شدن ارزش هاى مشترك جامعه در ساختارهاى نظام اجتماعى به واسطه مداخله عنصر قدرت و اجبار در حوزه ارزش ها دچار اختلال اساسى شده است.حاصل اين وضعيت گسترش رفتار دوگانه است كه به اساسى ترين مبانى همبستگى اجتماعى و ملى آسيب مى رساند. نتيجه فاصله فزاينده اى ميان هنجار هاى ظاهرى و كردارى اجتماعى پديد مى آيد و فرد و جامعه دوزيستى مى شوند. جامعه و فرد دوزيستى با مقتضيات ملت سازى به مفهومى كه ذكر شد، تناسبى ندارد. همين اختلال خود به فرآيند هاى جامعه پذيرى، فرهنگ پذيرى و آموزشى انتشار مى يابد و در آنها بازتوليد مى گردد. نتيجه نهايى چنين وضعى، صورى شدن فزاينده هنجارهاى رسمى و منسوخ گشتن آنها در عمل و بالمآل بحران در همبستگى اجتماعى و مشروعيت سياسى خواهد بود. فقدان همبستگى هنجارى خود منشأ بسيارى از ناهنجارى هاى اجتماعى را تشكيل مى دهد و به بافت اخلاقى جامعه به طور كلى آسيب مى رساند. مطالعه در زمينه ها و اسباب فقدان همبستگى هنجارى در سطح ملى يكى از اولويت هاى پژوهش در حال حاضر محسوب مى شود.در خصوص همبستگى كاركردى نيز اختلالات اساسى به واسطه گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك وارد شده است. چنانكه ديديم منظور از همبستگى كاركردى، همبستگى ناشى از اجرا و ايفاى كارويژه هاى اصلى سيستم هاى مختلف جامعه به ويژه سيستم سياسى است. حل منازعه، گردآورى و تلفيق منافع و علائق گوناگون، پردازش خواست ها، تنظيم و عرضه سياست ها بر آن اساس و تطبيق با شرايط متحول و جديد، از جمله مهمترين كارويژه هاى نظام سياسى است و به واسطه آن گروه ها، سازمان ها و نهاد هاى مختلف انسجام و ارتباط پيدا مى كنند. چنان كه ذكر شد، همبستگى كاركردى براساس الگوى بازار و روابط بازارى استوار است. اما سنت گرايى ايدئولوژيك در ايران پس از انقلاب به جاى همبستگى كاركردى و اندام وار، به ايجاد و گسترش همبستگى ابزارگونه و فرهنگى روى آورد كه متناسب با شرايط جامعه سنتى است و استقلال نسبى اجزاى مختلف نظام اجتماعى را محو مى كند. حفظ همبستگى مكانيكى و ارزشى تنها به واسطه عملكرد حكومت متصور بوده است و اين نيز خود از گسترش همبستگى كاركردى جلوگيرى كرده است. روى هم رفته به نظر مى رسد كه كوشش براى ايجاد همبستگى مكانيكى، ارزشى و سنتى در جامعه ايران با شكست مواجه شده است و پيدايش و گسترش خشونت سياسى در سال هاى اخير به عنوان جانشين چنان سياستى خودگواه بر نارسايى آن است. بايد به صراحت بيان داشت كه در شرايط فعلى و در حال تغيير جامعه اى مانند ايران، توسل به سياست همبستگى ابزارى، شباهت _ محور و فرهنگى توفيق آميز نخواهد بود و تنها بايد به پيشبرد همبستگى به شيوه كاركردى، اندام وار و مدنى انديشيد.چنان كه قبلاً اشاره شد همبستگى كاركردى به نحو جدايى ناپذير نيازمند همبستگى است و به عبارت ديگر همبستگى كاركردى را تشكيل مى دهد. به علاوه همبستگى ارتباطى بر پايه كنش هاى ارتباطى و كلامى استوار است. در مقابل به نظر مى رسد كه سنت گرايى ايدئولوژيك ماهيتاً به نوعى حصر ارتباطى علاقه مند است كه با همبستگى كاركردى در عصر ارتباطات فزاينده مناسبتى ندارد. از اين ديدگاه لازمه همبستگى ملى و اجتماعى، پيدايش و استقرار افكار عمومى هم تنها در پرتو همبستگى ارتباطى قوام پيدا مى كند. در ايدئولوژى سنت گرايى همبستگى ابزارى و شباهت _ محور بر پايه يكسان انديشى استوار است، در حالى كه حفظ و گسترش تنوعات فكرى لازمه همبستگى كاركردى و اندام وار به شمار مى آيد. ضعف و بحران در همبستگى ارتباطى نارسايى و بحران در همبستگى كاركردى را تشديد مى كند. به علاوه چون همبستگى ارتباطى خود برآيند همبستگى هنجارى و همبستگى كاركردى است و ميان آن دو وحدت ايجاد مى كند، ضعف و نارسايى در آن، به همبستگى هنجارى در مقياس ملى آسيب مى رساند. بدين سان به نظر مى رسد كه بحران همبستگى از هر سه جهت هنجارى، كاركردى و ارتباطى در حال گسترش باشد.