Mass Communication

Tuesday, July 12, 2005

در خدمت سياستمداران




جاستين لويس*
از يازده سپتامبر به بعد پوشش رسانه اى در مورد تروريسم به رغم كاهش قربانيان حوادث تروريستى، رو به افزايش است.

از آغاز هزاره زمان زيادى نمى گذرد اما در اين كه كدام خبر از همه فراگيرتر بوده و بر رسانه ها سايه افكنده ترديدى وجود ندارد. از زمان حمله به دو برج دوقلو در يازده سپتامبر ،۲۰۰۱ تروريسم در اولويت سرفصل هاى رسانه ها قرار گرفته است. رخدادهاى تروريستى، دستگيرى عاملان، هشدارهاى سياستمداران و نيروهاى امنيتى پوشش خبرى در مورد اقدامات تلافى جويانه به نام «جنگ عليه ترور» بيشترين زمان پوشش خبرى را در عصر مدرن به خود اختصاص داده است. اين موضوع حتى با در نظر نگرفتن سال ۲۰۰۱ نيز صدق مى كند.

از ماه ژانويه سال ،۲۰۰۲ روزنامه هاى تايمز، فايننشال تايمز، گاردين، ميل [منظور گلوب اند ميل]، ميرر [همه اين روزنامه ها بريتانيايى اند]، به طور متوسط سالانه ۴۰۰ گزارش و مقاله خود را به موضوع تروريسم بين المللى اختصاص مى دهند. و هر چه از حادثه يازده سپتامبر بيشتر مى گذرد به جاى آن كه اين گرايش رو به كاهش بگذارد، سير صعودى در پيش گرفته است. اگر اين تقريباً سه سال بعد از يازده سپتامبر ۲۰۰۱ را با ۳ سال قبل از آن يعنى ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ با هم مقايسه كنيم پوشش خبرى راجع به تروريسم ۵ برابر شده است.استدلال هاى متعارف _ و جريان دائمى لفاظى هاى سياسى _ بر اين نكته تاكيد دارند كه اين واكنش ها، پاسخى به افزايش ريسكى است كه تروريسم جهانى از حمله به برج هاى دوقلو تاكنون ايجاد كرده است.

در حقيقت، اعلاميه اخير دولت انگليس براى راهنمايى شهروندان هنگام وقوع يك حادثه تروريستى و همچنين هشدارهاى دائمى و پياپى دولت ايالات متحده اين ذهنيت را ايجاد مى كند كه خطر و ريسك به بى سابقه ترين حد خود رسيده است. اما آنچه كه به طور شگفت انگيز در پوشش خبرى رسانه اى يا اظهارنظرهاى عمومى غايب است، سند يا مدرك ملموس و عينى در اثبات اين ادعاهاست.

آمار و ارقام خود دولت آمريكا در مورد تروريسم بين المللى _ كه براساس تعريف دولت آمريكا، به اعمال خشونت آميز عاملان غيردولتى مثل IRA، UDF و Eta عليه غيرنظاميان و دارايى هايشان اطلاق مى شود- نشان مى دهد فعال ترين دوره فعاليت تروريست هاى بين المللى اواسط دهه ۱۹۸۰ ميلادى بوده است.

حتى با احتساب وقايعى كه در سال ۱۹۹۱ و ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ اتفاق افتاد تعداد حملات تروريستى سالانه به طور كلى رو به كاهش است.تمام شواهد و مدارك نشان مى دهند كه حمله يازده سپتامبر آغاز و طليعه عصر تروريسم جهانى نبوده بلكه، فقط يكى از ويرانگرترين حملات تروريستى به حساب مى آيد. در حقيقت سال هاى بعد از اين حادثه حوادث كمترى به ازاى هر سال در مقايسه با ۲۰ سال گذشته اتفاق افتاده است.

نرخ سالانه حملات تروريستى در سال هاى اخير يك سوم سطح حملات تروريستى در سال هاى ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۸ است. اما با اطمينان مى توان گفت با وجودى كه تعداد حملات تروريستى نسبت به سابق كاهش يافته اما با بررسى حملات آمريكا، بالى و مادريد مقياس يا شدت آن فرق كرده است. به عبارت ديگر تعداد حملات كمتر شده اما شدت فاجعه و ويرانگرى آن افزايش يافته است. با وجود اين، باز هم آمار و ارقام داستان ديگرى دارد. برحسب تعداد كشته و زخمى حملات تروريستى در سال هاى ميان ۱۹۹۸ تا ،۲۰۰۳ برخلاف تصور همگان، نقطه اوج كشته شدگان و زخمى شدگان، در سال ۲۰۰۱ [زمان وقوع حادثه يازده سپتامبر] نيست.

به رغم اين حقيقت كه در حادثه يازده سپتامبر نزديك به ۵ هزار نفر كشته شدند (كه ۷۷ درصد كل خسارت هاى جانى سال ۲۰۰۱ به حساب مى آيد) اين رقم به پاى خسارت هاى جانى قربانيان حملات تروريستى سال ۱۹۹۸ نمى رسد. در آن سال ۸۰ درصد كشته شدگان و زخمى شدگان از آفريقا بودند. شايد چون اين خسارات با اين عمق در آفريقا اتفاق افتاده از لحاظ سياسى و رسانه اى مورد توجه قرار نگرفته است (اما به هر حال اين توضيح به هيچ وجه بهانه قابل قبولى نيست). اما وقتى به آمار و ارقام با دقت بيشترى نگاه مى كنيد مى بينيد در همان سال ۱۹۹۸ بالاترين ميزان كشته شدگان و زخمى شدگان حملات تروريستى مربوط به القاعده و حمله به اهداف آمريكايى بوده است. ضمن آن كه يكى از پرتعدادترين خسارات جانى در همان سال (۱۹۹۸) مربوط به آفريقا نبود يعنى فقط در يك حمله تروريستى براى ۴۰۵ نفر در اروپاى غربى اتفاق افتاد.

پس اين توجيه كه چون در آفريقا اتفاق افتاده مورد توجه رسانه ها قرار نگرفته استدلال چندان درستى نيست. در حقيقت يك نگاه دقيق به پوشش خبرى رسانه ها در ۲۰ سال گذشته در مورد تروريسم بين المللى نشان مى دهد ارتباط بسيار ضعيف و كمى ميان تعداد رخدادهاى تروريستى بين المللى و استفاده از واژه هاى مربوط به آن در مطبوعات و رسانه ها وجود دارد و اين نكته در مورد همه سال ها صدق مى كند.به عنوان مثال اگر روزنامه هاى تايمز، فايننشال تايمز و گاردين را بررسى كنيم نوساناتى را در پوشش رسانه اى مى بينيم كه هيچ ارتباطى با گرايش ها و روندهاى جهانى ندارد. در سال ۱۹۸۶ تروريسم بين المللى ارزش خبرى بسيار بالايى پيدا كرده و به استثناى سال ۲۰۰۱ بيشترين پوشش خبرى را به خود اختصاص داد و استفاده از واژه هاى مربوط به آن هم در آن سال بيش از سال هاى ديگر بود.

سال ۱۹۸۶ سالى بود كه كشور ليبى از لحاظ تروريسم بين المللى به مايه نفرت تبديل شده بود تا جايى كه رونالد ريگان رئيس جمهور وقت آمريكا فرمان بمباران تريپولى را صادر كرد. اما با وجود آن كه اطلاعات و داده ها در سال ۱۹۸۷ افزايش حملات تروريستى را نشان مى داد، پوشش خبرى در مورد تروريسم بين المللى نه تنها به همان نسبت افزايش نيافت بلكه تا يك چهارم سطح سال ۱۹۸۶ تنزل پيدا كرد.

اما بى تناسبى چشمگير بين پوشش خبرى و رسانه اى و رخدادهاى تروريستى بى هيچ ترديدى در دوره زمانى سال ۲۰۰۲ تاكنون مشاهده مى شود. در حالى كه حملات تروريستى در اين دوره زمانى به پايين ترين حد خود در دو دهه گذشته رسيده برعكس پوشش خبرى آن در بالاترين حد ممكن نگه داشته شده است. چگونه مى توان اين مغايرت فاحش را توضيح داد؟ خوب، متاسفانه عدم تناسب ميان پوشش خبرى و سطح واقعى تهديد و خطر چندان غيرمترقبه و دور از انتظار نيست. تحقيقات رسانه اى در مورد انتخاب موضوع هاى در اولويت و بسيار مهم از سوى رسانه ها نشان مى دهد _ البته فرقى نمى كند كه موضوع جنايت، موادمخدر، جنگ يا مسائل زيست محيطى باشد - به هر حال غالباً ارتباط بسيار ضعيفى ميان حجم مطالب چاپ يا پخش شده با وقايع حقيقى دنيا و روندها يا گرايش هاى واقعى جهان مشاهده مى شود.

به عبارت ديگر حجم مطالبى كه در روزنامه ها چاپ مى شود يا در تلويزيون پخش مى شود اصلاً متناسب با نياز واقعى مردم نيست و مطالبى در اولويت رسانه ها قرار مى گيرد كه اولويت نياز مردم نيست. در اكثر موارد، واكنشى كه رسانه ها و مطبوعات نسبت به يك مسئله از خود نشان مى دهند به خاطر شدت گرفتن پيامدها و عواقب آن مسئله نيست بلكه لفاظى هاى سياسى است كه به آن دامن مى زند. به عبارت ديگر اگر مشاهده كرديد رسانه ها جنگ با موادمخدر، يا جنگ عليه ترور را در بوق و كرنا مى كنند، در واقع در حال توجيه اقدامات سياسى دولتمردان وقت هستند.

رسانه هاى خبرى بريتانيايى كه طبيعتى آمريكايى دارند نيز به اين ايده دامن مى زنند كه دنيا بعد از حادثه يازده سپتامبر دچار تغيير بنيادى شده و عده اى از سياستمداران اين پيشگويى را در جهت اهداف و مقاصد شخصى خود مورد استفاده قرار مى دهند. درست مثل جنگ عليه موادمخدر كه در اواخر دهه ۱۹۸۰ پوشش خبرى انبوهى را به خود اختصاص داد _ و هيچ گونه تاثيرى هم بر كاهش مصرف موادمخدر نگذاشت و هنوز هم آمارها نشان مى دهد كه فرق چندانى ايجاد نشده _ به همين شكل پوشش خبرى در مورد جنگ عليه ترور بيش از اندازه ارزش خبرى پيدا كرده و تهديدها و خطرها را بيش از حد واقعى جلوه مى دهد.اين نوع پوشش خبرى، درك صحيح از خطر و ريسك را دچار خدشه مى كند.

بنابراين برخلاف هشدارهاى اكيد دانشمندان در مورد پديده گرم شدن جهانى كه به مراتب تهديدى جدى تر عليه زندگى انسان ها نسبت به تروريسم جهانى محسوب مى شود مورد توجه قرار نمى گيرد و به جاى آنكه پديده گرمايش زمين به اولويت سرفصل هاى رسانه ها و مطبوعات تبديل شود، تروريسم جهانى جاى، آن را در فهرست اولويت ها اشغال مى كند و توجه كافى به تغييرات آب و هوايى مبذول نمى شود.اشكال بزرگ تر اين نوع پوشش خبرى اين است كه جو يا فضايى _ حداقل در ايالات متحده _ ايجاد مى كند كه سياستمداران بخش قابل توجهى از سرمايه و انرژى را صرف جنگ عليه ترور مى كنند در حالى كه مسائل مهم تر انسانى از جمله پديده گرمايش جهانى مورد غفلت قرار گرفته و سرمايه و انرژى كافى براى آن اختصاص پيدا نمى كند.

پى نوشت:

* جاستين لويس استاد ارتباطات مدرسه عالى خبرنگارى، رسانه ها و مطالعات فرهنگى دانشگاه كارديف است. آدرس اينترنتى وى هم از اين قرار است:

lewisj2@cardiff.ac.uk

گاردين، ۴ اوت ۲۰۰۴