Mass Communication

Saturday, July 23, 2005

مرورى بر تاريخ عراق در قرن ۲۰


از ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۸ در دوران ۳۷ ساله نظام سلطنتى، پادشاهان عراق يعنى فيصل اول، ملك غازى، فيصل دوم وابسته به بريتانيا بودند. پارلمان فرمايشى بود. تنها يكى از نخست وزيران يعنى نورى سعيد چهارده بار نخست وزير بود و از ابتداى سلطنت فيصل اول تا ۱۹۵۸ همه مجالس عراق را آلت دست خود كرده بود. در دوره حكومت چهار ساله ژنرال قاسم كه با كودتاى خونين ژوئيه ۱۹۵۸ آغاز شد، به بهانه مبارزه با ضدانقلاب همواره در سراسر عراق حكومت نظامى برقرار بود و از پارلمان خبرى نبود. از كودتاى بعثى ۱۹۶۳ تا سقوط بغداد و رژيم صدام در آوريل ۲۰۰۳ در مدت چهل سال مردم عراق شاهد بيش از ۱۰ كودتاى نظامى خونين و سپس حكومت هاى نظامى بودند. تنها در اواخر حكومت جابرانه صدام حسين كه در مدت يك ربع قرن تنها نامزد رياست جمهورى بود، فقط يك مجلس يكپارچه بعثى به رياست عدى فرزند صدام تشكيل شد. پس از سقوط صدام و استقرار قواى بيگانه تا ژانويه ۲۰۰۵ فقط با حسن تدبير آيت الله سيستانى براى پايان دادن به بى ثباتى و سرعت بخشيدن به خروج قواى خارجى مردم جرات كردند كه در صحنه يك انتخابات واقعى حضور پيدا كنند. نتيجه هم معلوم شد. زيرا ليست هاى انتخاباتى كه مورد تائيد آيت الله سيستانى بودند حائز اكثريت شدند. به انگيزه اين رويداد مهم تاريخ عراق را از ملك فيصل اول تاكنون مورد بررسى قرار مى دهيم.
•پادشاهى فيصل اول
عراق تا قبل از جنگ جهانى اول از مستعمرات عثمانى بود. در خلال جنگ جهانى به سفارش چرچيل وزير مستعمرات بريتانيا سرهنگ لورنس (لورنس عربستان) به كمك اميرفيصل و امير عبدالله فرزندان شريف حسين يك شورش ضدعثمانى را رهبرى كرد و باعث شكست عثمانى در جزيره العرب شد. در خلال جنگ لورنس وعده پادشاهى سوريه يا عراق را به فيصل داده بود، غافل از آنكه دو دولت فرانسه و انگلستان در قراردادهاى نهان و سپس آشكار مقرر داشته بودند كه سوريه و لبنان سهم فرانسه و عراق، اردن و فلسطين تحت قيمومت انگلستان درآيد و هر كس كه به پادشاهى اين كشورها مى رسد بايد گوش به فرمان بريتانيا يا فرانسه باشد. در ۱۹۱۹ تمام خاك عراق به تصرف بريتانيا درآمد و «سرپرسى كاكس» سفير سابق انگليس در تهران به بغداد آمد و آماده شد كه به عنوان «كميسر عالى» بريتانيا حاكم مطلق المنان عراق شود. فيصل كه مى خواست پادشاه عراق يا سوريه شود، براى رسيدن به اهداف خود به همراهى ژنرال نورى سعيد پاشا افسر عراقى كه سابقاً در ارتش عثمانى خدمت مى كرد و در واقع جاسوس انگليس بود به اروپا رفت و پس از شركت در كنفرانس صلح ورساى به لندن رفت و بعد از انعقاد قرارداد محرمانه اى با حيم وايزمن رئيس آژانس يهود در ۳ ژانويه ۱۹۱۹ به قاهره آمد و سپس در مارس ۱۹۳۰ وارد دمشق شد و خود را پادشاه سوريه خواند ولى سردار فرانسوى «ژنرال گورو» او را از دمشق اخراج كرد.


در آن زمان به علت آنكه «سرپرسى كاكس» رسماً به عنوان فرمانرواى انگليسى «كميسر عالى انگليس» انتخاب شد، آيت الله محمدتقى شيرازى ضمن فتوايى حاكميت غيرمسلمانان را بر بلاد اسلامى حرام دانسته و حكم جهاد داد. شيعيان عراق و عشاير دجله و فرات دست به قيام زدند و عده اى انگليسى نيز كشته شدند. حتى در بلاد كردنشين قيام ضدانگليسى آغاز شد و شيخ محمود برزنجى عليه استعمار بريتانيا قيام كرد. انگلستان براى فرو نشاندن قيام مردم قبول كرد كه اميرفيصل را كه به تازگى از دمشق رانده شده بود به پادشاهى عراق انتخاب نمايد. فيصل به كمك كاكس و نورى سعيد به بغداد آمد و در ۲۳ اوت ۱۹۲۱ رسماً پادشاه عراق شد. در اين مرحله عراق به عنوان يك كشور تحت قيمومت بريتانيا در جهان عرب متولد شد. از آنجايى كه عراق صاحب منابع غنى نفت بود، انگلستان مى خواست به هر صورت عراق را تحت قيمومت خود نگه دارد، ولى چون با مقاومت هاى مردمى روبه رو شد، قبول كرد كه نظام حكومتى عراق، سلطنت مشروطه داراى مجالس سنا و شورا باشد. اين مجالس كليه قراردادهاى استعمارى با انگلستان را به تصويب مى رساندند. در ۱۰ اكتبر ۱۹۳۲ دولت انگلستان بدون كسب اجازه از شوراى قيمومت جامعه ملل تحت عنوان قرارداد دوستى با عراق اين كشور را كاملاً تحت سيطره خود درآورد. طبق اين قرارداد حق تعيين مستشاران دولت عراق، تربيت افراد ارتش عراق و نظارت بر روابط خارجى عراق برعهده انگلستان قرار گرفت.
اين قرارداد را دولت عبدالرحمن نقيب الگيلانى تحت فشار نورى سعيد مشاور پادشاه و ژنرال جعفر پاشا عسگرى وزير دفاع عراق با انگلستان به امضا رسانيد و پارلمان اين قرارداد را تائيد كرد. در زمان فيصل اول سركيس گلبنگيان تاجر نفت كه يك ارمنى تبعه آمريكا بود و قبلاً از سلطان عثمانى امتياز نفت عراق را خريده بود، بخش عظيمى از آن را به شركت نفت بريتانيا و بخشى ديگر را به شركت موبيل آمريكا فروخت. پارلمان وابسته هر قراردادى را تصويب مى كرد ولى مخالفت هاى مردمى جهت لغو قرارداد احساس مى شد زيرا مدت قيمومت انگلستان بر عراق به مدت ۲۰ سال معين شده بود. در ۱۶ نوامبر ۱۹۳۰ نورى سعيد نخست وزير و وزير خارجه قرارداد جديدى با انگلستان به امضا رسانيد كه در ظاهر به دولت عراق اختيارات بيشترى بدهد و از انگلستان بخواهد تا زمينه ورود عراق را به جامعه ملل فراهم آورد و نهايتاً تا ۱۹۳۲ به عراق استقلال دهد. در عوض عراق متعهد شد كه پايگاه هاى نظامى در اختيار انگلستان بگذارد، تعليم افسران ارتش عراق برعهده انگلستان باشد، قواى انگليسى مقيم عراق از پرداخت ماليات و حضور در دادگاه ها معاف شدند و علاوه بر آن عراق در سياست خارجى منافع انگليس را در نظر بگيرد. در راستاى اين قرارداد كاپيتولاسيون (حق قضاوت كنسولى) براى ماموران انگليسى وضع شد و دو پايگاه هوايى در منطقه حبانيه و شعيبه به انگلستان داده شد.


دولت انگليس طبق قرارداد ۱۹۳۰ در ۳ اكتبر ۱۹۳۲ به عراق استقلال داد و اين كشور به جامعه ملل راه يافت. در اثر قراردادهايى كه رجالى چون نورى سعيد، جميل مدفعى و جعفر پاشا عسگرى با بريتانيا به امضا رسانيده بودند و در انعقاد آنها فيصل اول نقشى نداشت و از طرفى چندين بار فيصل اول از سفير انگليس خواست كه پاره اى از موارد قراردادهايى را كه به نفع انگلستان وضع شده از دولت متبوع خود بخواهد كه در لغو آنها اقدام كند. از جانب ديگر انگلستان احساس كرد كه فيصل اول براى آنكه قدرت بيشترى در برابر نورى سعيد، جميل المدفعى و جعفر پاشا عسگرى كسب نمايد، با عده اى از رجال سياسى مخالف آنها يعنى ياسين الهاشمى، حكمت سليمان رشيد عالى گيلانى و كامل چادرچى كه تا حدى سياست ضدانگليسى در پيش گرفته و حزب «الاخاءالوطنى» را تشكيل دادند نزديك شد و حتى براى آرام كردن مردم نورى سعيد را بركنار و ياسين الهاشمى را به نخست وزيرى رسانيد. اين عمل فيصل خشم سفير انگليس را برانگيخت. در اوايل سپتامبر ۱۹۳۳ فيصل جهت معالجه وارد سوئيس شد. در ۸ سپتامبر ۱۹۳۳ اعلام شد كه فيصل درگذشته است. بعداً فاش گرديد كه فيصل به وسيله تزريق يك آمپول زيرجلدى به وضع مشكوكى به قتل رسيده است.
در همين زمان طغيان كردها در شمال عراق نيز به اوج خود رسيده بود.
•سلطنت ملك غازى (۱۹۳۹-۱۹۳۳)
بعد از مرگ فيصل اول فرزندش ملك غازى به سلطنت رسيد. در دوره سلطنت او ياسين الهاشمى كه ابتدا با گروه رشيد عالى گيلانى و كامل چادرچى حزب الاخاءالوطنى را تشكيل داده بود به بريتانيا چراغ سبز نشان داد و به نورى سعيد نزديك شد به همين جهت حكمت سليمان به اتفاق ژنرال بكر صدقى از حزب الاخاءالوطنى انشعاب كرده و حزب الاهالى (وطنيون) را تشكيل دادند. ملك غازى به خاطر انتقام از انگليسى ها به ژنرال بكر صدقى پيشنهاد انجام كودتاى ضدهواداران نورى سعيد را كرد. بكر صدقى در ۲۹ اكتبر ۱۹۳۶ دست به كودتاى نظامى زد كه طى آن ژنرال جعفر پاشا عسگرى شوهرخواهر نورى سعيد كشته شد و ياسين الهاشمى از نخست وزيرى بركنار و حكمت سليمان به نخست وزيرى رسيد. اما ترور بكر صدقى در ۱۲ اوت ۱۹۳۷ باعث كناره گيرى حكمت سليمان از نخست وزيرى شد. ژنرال قاسم كه در كودتاى ژوئيه ۱۹۵۸ شركت كرد در آن زمان درجه سروانى داشت و افسر زيردست ژنرال بكر صدقى بود. بعد از استعفاى حكمت سليمان، جميل مدفعى كه از ياران نورى سعيد بود به نخست وزيرى رسيد و زمينه را براى روى كارآمدن او مساعد نمود به طورى كه در ۲۵ دسامبر ۱۹۳۸ نورى سعيد يك كابينه طرفدار انگليس تشكيل داد و اين بار تصميم گرفت كه كار ملك غازى را يكسره نمايد. در شبانگاه چهارم آوريل ۱۹۳۹ به وسيله ضربه محكمى كه توسط نورى سعيد نخست وزير و عبدالله بردارزنش برادر (ملكه عاليا) بر سر او وارد شد به قتل رسيد و جسد را در اتومبيلى در كنار تير چراغ برقى قرار داده و اعلام كردند كه پادشاه در هنگام مستى در تصادف با تير چراغ برق به قتل رسيده است.
•سلطنت ملك فيصل دوم (۱۹۵۸-۱۹۳۹)
پس از قتل ملك غازى فرزند خردسال چهار ساله او پادشاه شد و امير عبدالله قاتل پدرش به عنوان نايب السلطنه انتخاب گرديد و نورى سعيد نخست وزير در پارلمان حاضر و كابينه خود را معرفى كرد. از آن زمان تا كودتاى ژنرال قاسم در ۱۴ ژوئيه ۱۹۵۸ به مدت ۱۹ سال نورى سعيد و عبدالله همه امور عراق را اداره مى كردند زيرا در اين مدت نورى سعيد، هشت بار عهده دار كابينه شد و بقيه كابينه ها را توفيق السويدى و صالح جبر و كسان ديگرى كه آنها نيز طرفدار سياست انگلستان بودند، تشكيل دادند. در ۳ آوريل ۱۹۴۱ رشيد عالى گيلانى چون ملاحظه كرد آلمان ها در جبهه هاى اروپا و آفريقا به پيروزى هايى رسيده اند طرفدارى از انگليس را رها كرد و طى يك كودتا كه به وسيله چهار افسر ارتش موسوم به مربع طلايى به نام هاى سرهنگ كامل شكيب، سرهنگ فهمى سرهنگ سليمان محمود و ژنرال امين زكى انجام شد حكومت را به دست گرفت. عبدالله و نورى سعيد از كشور متوارى شدند و به جاى عبدالله، امين شريف الشرف به نيابت سلطنت انتخاب شد. در ۲۳ مه ۱۹۴۱ از طريق پايگاه هاى حبانيه و شعيبه نيروهاى انگليسى با يك ضدكودتا باعث فرار رشيد عالى گيلانى از عراق شدند و عبدالله و نورى سعيد وارد كشور شدند و حكومت دوباره به دست طرفداران بريتانيا افتاد. بعد از نورى سعيد، صالح جبر در ۲۹ مارس ۱۹۴۷ و همزمان با تشكيل دولت اسرائيل زمام امور را به دست گرفت و با گرفتن پول و رشوه، وسيله كوچ يهوديان عراق را به سرزمين فلسطين فراهم ساخت. بعد از ملى شدن صنعت نفت در ايران بر اثر تظاهرات مردم كه خواهان ملى شدن نفت در عراق بودند، عبدالله براى آرام كردن اوضاع يك كابينه نظامى به رهبرى ژنرال نورالدين محمود را در ۲۳ نوامبر ۱۹۵۲ روى كار آورد. اين ژنرال، مجلس را وادار به تصويب لايحه حكومت نظامى در عراق كرد. در مارس ۱۹۵۵ نورى سعيد نخست وزير پيمان نظامى بغداد را با شركت ايران، پاكستان، تركيه و انگلستان تشكيل داد و براى حفظ رژيم سلطنتى اردن در برابر تهديدهاى جمال عبدالناصر، پيمان اتحاد هاشمى را با اردن امضا كرد. ملك فيصل دوم كه در ماه مه ۱۹۵۳ به سن رشد رسيده بود تاجگذارى كرد و رسماً پادشاه عراق شد ولى عملاً قدرت در دست نورى سعيد و عبدالله بود. در اين مرحله عبدالله ديگر نايب السلطنه نبود و به عنوان وليعهد مصدر كار بود. از آن جايى كه در ۱۹۵۸ طرفداران عبدالناصر در لبنان عليه كاميل شمعون دست به شورش زده بودند و بيم آن مى رفت كه طرفداران ناصر در اردن رژيم ملك حسين را تهديد كنند، نورى سعيد تصميم گرفت كه دو تيپ را به فرماندهى سرتيپ عبدالكريم قاسم فرمانده تيپ ۱۹ مقيم در خانقين و سرهنگ عبدالسلام محمد عارف فرمانده تيپ بيستم زرهى مقيم در پادگان الرشيد و معاون ضداطلاعات را در شب چهاردهم ژوئيه از طريق بغداد عازم اردن نمايد. اين دو تيپ با كودتاى سحرگاه ۱۴ ژوئيه ۱۹۵۸ با كشتار خاندان سلطنتى و نورى سعيد به عمر حكومت ۳۷ ساله سلطنتى پايان دادند. قبل از پرداختن به عمل و جهات اين كودتا و چگونگى وضع عراق پس از كودتا، دوران ۳۷ ساله سلطنتى را از نظر طرز حكومت و تحليل اليگارشى حاكم بررسى مى نماييم.
•اليگارشى حاكم از ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۸
از ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۸ به غير از خاندان سلطنتى كه ظاهراً در راس هرم قدرت قرار داشتند ولى قدرت واقعى در دست يكصد خاندان حكومتگر فئودال شهرى و روستايى و بوژواى شهرنشين قرار داشت كه بيشترين ثروت مملكت در شهر و روستا متعلق به آ نها بود. نمايندگان پارلمان نيز توسط اين خاندان ها از بين ثروتمندان دستچين و روانه مجلس سنا و شورا مى شدند.اين خاندان هايى كه از آنها نام مى بريم بيشترين دفعات پست هاى نخست وزيرى و وزارت را توامان با يكديگر در اختيار داشتند.
۱ _ ژنرال نورى سعيد ۱۴ بار نخست وزير و وزير دفاع و خارجه
۲ _ ژنرال جعفر پاشا عسگرى هفت بار نخست وزير و وزير دفاع
۳ _ جميل مدفعى، هفت بار نخست وزير و وزير در وزارتخانه هاى مختلف
۴- رشيد عالى گيلانى پنج بار نخست وزير
۵ _ توفيق السويدى سه بار نخست وزير
۶ _ ناجى سويدى پنج بار نخست وزير
۷ _ فاضل جمالى دو مرتبه نخست وزير.
• افراد خاندان هايى كه در اكثر كابينه هاى عراق تا ژوئيه ۱۹۵۸ به پست وزارت رسيدند
۱ _ خاندان چلبى: عبدالهادى چلبى، عبدالجبار چلبى، رشدى چلبى، عبدالحسين چلبى
۲ _ خاندان پاچه چى: نديم پاچه چى، حمدى پاچه چى، از اين خاندان نخست وزير هم شده اند
۳ _ خاندان علاوى: عبدالامير علاوى، عبدالمجيد علاوى
۴ _ خاندان هاشمى: طه الهاشمى، ياسين الهاشمى (نخست وزير هم شده اند)
۵ _ خاندان باش اعيان: برهان الدين باش اعيان، محمد باش اعيان
۶ _ خاندان چادرچى: رئوف چادرچى، كامل چادرچى
۷ _ خاندان سليمان: خالد سليمان، حكمت سليمان
۸ _ خاندان بابان: محمود بابان، احمد مختار بابان
و بالاخره كسانى مانند على جودت، عبدالوهاب مرجان، نورالدين محمود و صالح جبر نيز نخست وزير شدند. فقط يك استثنا وجود داشت و آن هم نخست وزيرى آيت الله سيدمحمد صدر در ۱۹۴۸ بود. او از زمره خاندان شيعه بود كه در ايران و عراق صاحب نفوذ بوده و مدتى نيز رياست مجلس عراق را احراز كرد. در اين مدت ۳۷ سال با آن كه اكثريت جمعيت كشور شيعه بودند ولى عناصر تشكيل دهنده دولت ها اكثراً سنى مذهبى بودند.



مرورى بر تاريخ عراق در قرن ۲۰

فوران خشونت

سيروس غفاريان



•جريان كودتاى ۱۴ ژوئيه ۱۹۵۸ و نتايج آن
در بامداد ۱۴ ژوئيه با محاصره كاخ سلطنتى و تسخير راديو در منطقه ابوغريب و كشته شدن فيصل دوم و عبدالله حكومت جمهورى اعلام شد. نورى سعيد كه متوارى شده بود بعد از مدت كوتاهى دستگير و به وضع فجيعى كشته شد. اعلاميه شوراى فرماندهى انقلاب، ژنرال قاسم را به عنوان نخست وزير و فرمانده كل قوا و رئيس شوراى انقلاب و ژنرال نجيب الربيعى را به رياست شوراى رياست جمهورى كه مقام تشريفاتى بود معرفى كرد. ضمناً سرهنگ عبدالسلام محمد عارف پست معاونت نخست وزير و وزارت كشور را احراز كرد. شوراى انقلاب ضمن اعلام اين نكته كه احزاب سياسى آزاد هستند، پارلمان را منحل و برقرارى نظام پارلمانى را به آينده موكول كرد. يك دادگاه نظامى به رياست سرهنگ فاضل عباس مهداوى كه پسرخاله ژنرال قاسم بود جهت رسيدگى به جرايم سران رژيم پيشين تشكيل شد. طولى نكشيد كه بين رهبران انقلاب اختلاف افتاد. در ۱۹ ژوئيه ۱۹۵۸ عبدالسلام محمد عارف بدون مشورت با قاسم براى اتحاد با فدراسيون مصر و سوريه به دمشق رفت و با عبدالناصر ملاقات كرد ولى در بازگشت به بغداد مورد توبيخ قاسم قرار گرفت. ژنرال قاسم عراق را براى عراقى ها مى خواست و مخالف اتحاد با مصر بود. لذا در ۳۰ سپتامبر ۱۹۵۸ عارف را از كليه مشاغل معاف كرد و وى به عنوان سفير عراق عازم بن در آلمان غربى گرديد. عارف در پنج نوامبر ۱۹۵۸ مخفيانه به عراق بازگشت و به اتفاق رشيد عالى گيلانى و افسران طرفدار خودش توطئه كودتايى را بر ضد ژنرال قاسم ترتيب داد. اين كودتا عقيم ماند و عارف دستگير و در دادگاه نظامى به اعدام محكوم شد ولى ژنرال قاسم به او تخفيف داد و به زندانى كردن او رضايت داد و بعد از مدتى او را از زندان آزاد كرد. طرفداران عارف و عبدالناصر به فعاليت هاى خود بر ضدقاسم ادامه دادند. شورش هفت مارس ۱۹۵۹ سرهنگ شواف و كشته شدن او نمونه بارز آن است. ژنرال قاسم نه وابستگى به غرب داشت و نه شرق. قاسم براى جلب كمك مالى و نظامى شوروى در ۲۵ مارس ۱۹۵۹ عراق را از پيمان بغداد خارج كرد و عملاً اين پيمان ضد شوروى را منحل نمود. در هفت اكتبر ۱۹۵۹ ژنرال قاسم در شارع الرشيد مورد سوءقصد جوان ۲۲ ساله اى به نام صدام حسين عضو حزب بعث قرار گرفت. قاسم به شدت مجروح شد. صدام با پاى مجروح شده به سوريه و از آنجا به مصر فرار كرد. ژنرال قاسم در سراسر كشور حكومت نظامى اعلام كرد و حتى فعاليت كمونيست ها را نيز محدود كرد. ژنرال قاسم براى حفظ وحدت كرد و عرب از ملا مصطفى بارزانى دعوت كرد به عراق بازگردد. بارزانى پس از ورود به عراق در قصر نورى سعيد اقامت كرد ولى طول نكشيد كه به شمال رفت و شورش بر عليه دولت مركزى را آغاز نمود. قاسم در مدت چهار سال و چهار ماه حكومت يك لحظه قرار و آرام نداشت زيرا اين بار عراق با توطئه شركت هاى نفتى روبه رو بود، چون ژنرال قاسم بخش عظيمى از زمين هاى قابل اكتشاف نفت را از «رميله» در جنوب تا موصل در شمال را از كمپانى بريتيش پتروليوم گرفته بود و چند قدمى بيشتر با ملى كردن نفت عراق فاصله نداشت. اين بار بعثى ها در عراق دست به خرابكارى مى زدند. پس از انجام سوء قصد در شارع الرشيد، افسران بعثى نظير احمد حسن البكر و روساى حزب مانند «فواد الركابى» تحت تعقيب قرار گرفته و فعاليت بعثى ها ممنوع شده بود. قاسم فرصت اصلاحات در كشور نداشت و فقط توانست كپرنشين هاى اطراف بغداد را صاحب خانه كند.


•از كودتاى بعثى فوريه ۱۹۶۳ تا اوج گيرى صدام حسين
طبق ادعاى برخى دوستان صدام، نظير عبدالكريم شيخلى و ديگران زمانى كه صدام در قاهره بود با سفارت آمريكا ارتباط حاصل كرد و او بود كه مقدمات يك كودتا را بر ضد قاسم طرح ريزى نمود. در هشت فوريه ۱۹۶۳ كه برابر چهاردهم رمضان بود، هواپيما هاى نيروى هوايى عراق كاخ وزارت دفاع را كه مقر ژنرال قاسم بود بمباران كردند و سپس پاره اى از واحد هاى زرهى طرفدار سرلشكر احمد حسن البكر به سوى مقر قاسم حركت كردند. ژنرال قاسم تا شامگاه ۹ فوريه در برابر كودتا مقاومت كرد تا آن كه توسط كودتاچيان دستگير و به ايستگاه راديو و تلويزيون در ابوغريب منتقل شد. در آنجا عبدالسلام محمد عارف دوست قديم او و اعضاى حزب بعث كه شوراى انقلاب را تشكيل مى دادند حضور داشتند. در همين حال در خيابان هاى بغداد، طرفداران قاسم مسلحانه، در برابر كودتاگران ايستادگى مى كردند. سرهنگ عارف كه در اولين اعلاميه كودتا با درجه ارتشبدى به عنوان رئيس جمهور معرفى شده بود، ژنرال قاسم و يارانش را روى صندلى تيرباران كرد و اجساد آنها را از تلويزيون به مردم نشان داد. از آن لحظه به بعد همه مخالفان كودتا تسليم شدند. در دومين اعلاميه شوراى انقلاب سرلشكر احمد حسن البكر به عنوان نخست وزير و ژنرال صالح مهدى عماش وزارت دفاع را بر عهده گرفت. اما همه اختيارات حكومت در دست بعثى ها مانند ژنرال عماش، ژنرال حسن البكر و فرماندارى كل نظامى سراسرى يعنى ژنرال رشيد مصلح التكريتى و سرلشكر خلبان حردان عبدالغفار تكريتى بود. حاصل اين كودتا در ۲۴ ساعت اوليه كشتار سيزده هزار نفر از مردم بغداد توسط گارد جوانان بعثى (حرس القومى) بود كه سازماندهى آن با صدام حسين بود. در عين حال در همان زمان در قصر الرحاب كه به قصر النهايه تغيير نام داده و به وسيله بعثى ها به زندان تبديل شده بود، صدام به عنوان بازجو از مخالفان بعث كار مى كرد و به اتفاق سعدون شاكر سيگار خود را در چشم متهمان خاموش مى كردند.
در اوايل نوامبر ۱۹۶۳ احمد حسن البكر و صدام در نظر داشتند كه با دولت جديد بعثى سوريه يك فرماندهى واحد ايجاد كنند و ژنرال عبدالسلام محمد عارف را از پست رياست جمهورى حذف نمايند. در ۱۸ نوامبر ۱۹۶۳ برادر رئيس جمهور يعنى ژنرال عبدالرحمان محمد عارف طى كودتايى احمد حسن البكر و كابينه بعثى را بركنار و قدرت را به برادرش ژنرال عبدالسلام محمد عارف بازگردانيد. در دوره حكومت عبدالسلام محمد عارف، جنگ با كرد ها به شدت ادامه داشت. حتى عبدالرحمن بزاز نخست وزير كه توانسته بود با نمايندگان ملا مصطفى بارزانى ملاقات كند قادر به حل مسئله كرد ها نشد. در زمان عبدالسلام محمد عارف او دچار سه توطئه گرديد. اولين توطئه كودتاى ژنرال عبدالرزاق بود كه با شكست مواجه شد، دومين توطئه سوءقصدى بود كه طراح آن صدام حسين بود ولى با شكست روبه رو گرديد و در نتيجه صدام حسين زندانى شد. در غياب او در اجلاس حزب بعث سوريه به رياست ميشل عفلق، صدام حسين به جانشينى دبيركل حزب بعث عراق ارتقا يافت.
در جريان سومين توطئه، ژنرال عبدالسلام محمد عارف طى انفجار هلى كوپترش در ۱۶ آوريل ۱۹۶۶ كه عوامل بعثى در آن شركت داشتند در نزديكى بصره به قتل رسيد. بلافاصله برادرش ژنرال عبدالرحمان محمد عارف به رياست جمهورى رسيد. او در ابتدا يك عفو عمومى داد و حتى صدام حسين را از زندان آزاد كرد. با توجه به حوادثى كه از ۱۴ ژوئيه ۱۹۵۸ تا زمان حكومت ژنرال عبدالرحمان عارف ملاحظه مى كنيم كه فقط مصوبات شوراى فرماندهى هر يك از انقلاب ها (كودتا ها) به منزله قانون محسوب مى شد و اثرى از پارلمان و انتخابات عمومى نبود. حكومت ژنرال عبدالرحمان عارف از ۱۶ آوريل ۱۹۶۶ تا ۱۷ ژوئيه ۱۹۶۸ يعنى به مدت دو سال بيشتر دوام نياورد زيرا كودتاى تمام عيار بعثى ها در ۱۷ ژوئيه ۱۹۶۸ پايه هاى ديكتاتورى سياه صدام حسين را محكم نمود.


•كودتا هايى كه باعث قدرتمندى صدام حسين شد
در ۱۷ ژوئيه ۱۹۶۸ صدام حسين به اتفاق سرلشكر هوايى حردان تكريتى و سرلشكر احمدحسن البكر با همكارى افسران غيربعثى، ژنرال ابراهيم اكلاود فرمانده گارد رياست جمهورى و سرهنگ عبدالرزاق النايف رئيس ضد اطلاعات ارتش، دست به كودتا زدند و عبدالرحمان عارف را به لندن تبعيد نموده و ژنرال احمدحسن البكر به عنوان رئيس جمهور و فرمانده سراسرى حزب بعث عراق و صدام حسين در پست جانشين فرماندهى حزب بعث معرفى شدند. عبدالرزاق النايف پست نخست وزيرى را اشغال كرد غافل از اينكه در ۳۰ ژوئيه ۱۹۶۸ كودتاى ديگر بعثى ها عناصر غيربعثى يعنى عبدالرزاق النايف و ابراهيم الداود را بر كنار و نايف به لندن تبعيد خواهد شد. احمدحسن البكر كه با صدام حسين و زوجه اش ساجده تلفاح از يك طايفه بود و همه تكريتى بودند قدرت را بين دوستان خود تقسيم كردند. اين بار ژنرال حردان عبدالغفار تكريتى وزير دفاع عراق شد. صدام در عين حال كه معاونت رياست جمهورى را برعهده داشت، معاونت كل شوراى فرماندهى انقلاب عراق و معاونت دبيركلى حزب بعثت عراق را نيز برعهده گرفت. صدام، برادرانش يعنى برزان تكريتى و تبان تكريتى و سباوى تكريتى را به اتفاق سعدون شاكر مامور تشكيل سازمان امنيت (استخبارات) كرد. از آن تاريخ به بعد حزب بعث عربى سوسياليست (حزب البعث العربى الاشتراكى) خط مشى حكومتى را به هيات وزيران ارائه مى داد. با وجود آن كه حسن البكر ظاهراً و رسماً دبيركل حزب و رئيس شوراى فرماندهى انقلاب و دبيركل حزب بعث اين كشور بود ولى عملاً صدام حسين با آن كه معاون احمدحسن البكر محسوب مى شد، به عنوان مرد نيرومند عراق محسوب مى شد. در مارس ۱۹۷۰ صدام حسين نايب رئيس شوراى فرماندهى انقلاب عراق اعلام كرد كه تا ۱۹۷۴ به كردها خودمختارى خواهد داد. اما از آنجايى كه جاسوسان صدام به منطقه استقرار ملامصطفى راه يافته و قصد كشتن او را داشتند، او اعلام كرد كه به مبارزه خود با ارتش بعثى ادامه خواهد داد.
صدام براى چيرگى بر كردها به هر شيوه اى متوسل شد. اما نتوانست كه معضل كردها را حل كند. تا آن كه در ۶ مارس ۱۹۷۵ با وساطت بومدين رئيس جمهور الجزاير با ايران در جريان كنفرانس اوپك آشتى كرد و مقرر شد كه عراق خط مرزى «تالوگ» (خط القعر) در اروند رود را به رسميت بشناسد ولى در عوض ارتش ايران به ملا مصطفى بارزانى كمك ننمايد. صدام حسين براى تحكيم حكومت خود در دهه ۱۹۷۰ چندبار به شوروى مسافرت كرد و با يورى آندروپوف رئيس كا-گ-ب ملاقات كرد و مقرر شد كه مقامات امنيتى عراق براى آموزش جهت ساماندهى سازمان استخبارات به مسكو سفر كنند. صدام حسين از بيمارى احمدحسن البكر به سود خودش بهره هاى فراوان برد و هر نوع قراردادى را كه به نفع خود مى ديد با دولت هاى خارجى امضا مى كرد.
•كودتاى خونين شب ۱۷ ژوئيه ۱۹۷۹
طايفه تكريتى ها در رسيدن به قدرت در روز ۱۶ ژوئيه ۱۹۷۹ به جان هم افتادند قرار بود كه صدام حسين قدرت را به طور كامل در دست گيرد، احمدحسن البكر رئيس جمهور عراق قرار بود كه در شب ۱۷ ژوئيه پيامى را به مناسبت پيروزى انقلاب ۱۷ ژوئيه ۱۹۶۸ ايراد كند. برزان تكريتى برادر صدام در همان روز متنى را به حسن البكر ارائه داد كه در آن ضمن تشكر از خدمات صدام حسين، مى بايستى به علت بيمارى استعفا كند و صدام را به جانشينى خود انتخاب كند. ابتدا حسن البكر امتناع كرد ولى برزان به او خاطر نشان ساخت كه فرزند او يعنى هيثم در گروگان است و اگر اين متن خوانده نشود، او كشته خواهد شد. زمانى كه متن استعفاى احمدحسن البكر توسط او در تلويزيون قرائت شد، پانصد نفر از افسران طرفدار حسن البكر و آنهايى كه در كودتاى ژوئيه ۱۹۵۸ شركت داشتند همه به جوخه مرگ سپرده شدند، حتى تكريتى ها. احمدحسن البكر در منزلش زندانى شد و بعد از مدتى مسموم شد. در ۱۷ ژوئيه ۱۹۷۹ صدام حسين ديكتاتور بى رقيب در عراق و فرمانده كل قوا و نخست وزير و دبيركل حزب بعث شد و يك درجه بالاتر از ارتشبد تحت عنوان «مهيب الركن» را به خود اختصاص داد. در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ صدام به خاك ايران تجاوز كرد و سرانجام با قطعنامه ۵۹۸ در ۱۹۸۸ آتش جنگ فرونشست.صدام پس از آن در اوت ۱۹۹۰ به كويت حمله برد و كشورهاى غربى به عراق لشكركشى كردند و بالاخره صدام مجبور شد كه در ۲۶ فوريه ۱۹۹۱خاك كويت را تخليه كند. صدام در سال ۱۹۹۱ براى جلوگيرى از پيروزى قيام مردم جنوب عراق، دويست و پنجاه هزار نفر از شيعيان اين منطقه را قتل عام كرد. صدام براى حفظ موقعيت خود اين عقيده را داشت كه اگر به كسى مشكوك شدى او را بكش، ديگر آن زمان گذشته است كه افسرى با يك دوجين تانك و گرفتن ايستگاه راديو در ابوغريب به حكومت برسد. صدام حسين براى تحكيم قدرت خويش حتى قبل از بركنار كردن حسن البكر، عده زيادى از ياران حسن البكر و حتى دوستان خود را كشت. از كشتن ژنرال حردان عبدالغفار التكريتى در كويت در ۱۹۷۱ تا اعدام رياض ابراهيم وزير بهدارى كه فقط به صدام گفته بود كه اگر استعفا بدهد جنگ ايران و عراق به پايان خواهد رسيد، صدها مرد سياسى و روحانى و ژنرال ارتش را با وسايل گوناگون سر به نيست كرد.
منابع:
۱- لينچافسكى، ژرژ، تاريخ خاورميانه، ترجمه دكتر هادى جزايرى، انتشارات اقبال تهران، ۱۳۳۷.
۲- نشاشيبى، ناصرالدين، در خاورميانه چه گذشت، ترجمه محمدحسن روحانى، انتشارات توس تهران، ۱۳۵۷.
۳- خاورشناسان شوروى، تاريخ معاصر كشورهاى عربى، ترجمه دكتر محمدحسين روحانى، انتشارات توس تهران، ۱۳۶۵.
۴- مجلات تايم، نيوزويك، ميدل ايست ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴.
منابع خارجى:
۱-۱۹۹۲ Americana
۲-۱۹۹۲ Britanica
۳- Marr Phebe The Modern