Mass Communication

Saturday, July 23, 2005

خواجه نصرالدین طوسی

پنجم اسپند ماه را روز بزرگداشت خواجه نصيرالدين طوسى و روز مهندسى نام داده اند.
خواجه نصير الدين اين دانشمند شهره خطه پارس كه آوازه اش اينجا و آنجا بسيار ورد زبان ها بوده، روزگارانى بس دورترك، وزارت هلاكوخان مغول را برعهده داشته است. او در خانواده اى اهل ذوق و دانش در جهرود، جايى نزديك هاى شهر قم چشم به جهان مى گشايد. گفته اند كه چون در طوس باليد و روئيد و به مقامات بزرگ علمى رسيد، به طوسى شهره اش كردند. آنگونه كه مورخان و محققان صاحب نام از سيماى خواجه نصير پرده برداشته اند، گويى باز با يكى از اعجوبه هاى تاريخ رو به روئيم.آنگونه كه در واكاوى چهره بزرگان اين ملك در رشته مقالات پيشين نيك ديده ايد، مجال واكاوى ژرف اين همه نبوده و نيست، اما با هم مى رويم و در نگاهى بس گسترده و پر شتاب چون سياه نوشته هاى ماقبل سيماى خواجه نصير را به بهانه روز بزرگداشت او پرشتاب وامى كاويم.سيماى خواجه نصير در كنار فارابى، رازى، بيرونى، ابن سينا، خيام، غزالى و... بس خوش درخشيده است.تاريخ است و تكرار ناگزير سيكل هميشگى در بطن آن. هم از اين رو است كه وقتى استبداد هر روزنه را يك به يك سد مى كند و جان به لب مى رساند توده هاى بينوا را اميد به منجى تازه اى، هموتا كه بيايد نان و آزادى را تقسيم كند، توده هاى مستاصل را به راه بى راه مى كشاند و مردم را در سوداى رهايى به هر وادى مى كشاند!
روزگاران خواجه نصير نيز چنين مختصاتى داشته است. حمله قوم مغول به ميهن جان به لب رسيده!
پربى راه نيست كه هم عصرانش يك به يك «استاد البشر» نامش دادند و شاگرد دانشمند و شهره اش علامه حلى او را در كنار «عقول عشره» اى كه خداوند پديد آورده، عقل يازدهم «عقل حادى عشر»خوانده است. خواجه كه همزمان با هجوم مغول به ايران نقش تاريخى خود را برعهده گرفت سخت در كار آموختن بود و آموزاندن!آن هنگام كه نزد اسماعيليه بود، «خواجه كائناتش» نام دادند و آن هنگام كه به وادى فلسفه شد «محقق طوسى اش!» حالا مغول حمله ور شده است و آن نخست كه در كار ويرانى اش كوشا است، فرهنگ است و كتاب سوزان! خواجه نصير در اين برهه تاريخى در دربار ناصر الدين عبدالرحيم، حكمران قهستان و از سران اسماعيليه در اسارت و در بند مى زيسته! جالب آنكه در واكاوى سيماى اين دانشمند ايرانى خيلى زود در مى يابيم كه تقريباً همگى پژوهندگان كهن و نوين، ايرانى و عرب و اروپايى در كار واكاوى سيماى او بوده اند و اينان همگى با شور و حيرت شخصيت وى را ستوده اند...و اما آنچه بيش از پيش نام خواجه را تداعى ذهن مى كند آن رصدخانه مشهور در شهر مراغه است، همان كه برفراز تپه اى همچنان استوار ايستاده و در طول سال هاى ششصد و پنجاه تا ششصد و هفتاد هجرى قمرى به همت خواجه نصير پى ريخته شده است. گفته اند كه دستور ساخت اين رصدخانه مشهور توسط «منگوقاآن» مغول، نوه چنگيز خان صادر شده است. خواجه نصير در ستاره شناسى شهرت بسيار داشته است اما محققان تنها از اين رو نيست كه ابعاد شخصيت او را چنين پردامنه واكاويده اند، بلكه گوناگونى اين شخصيت است كه بحث و جدل را نيز تودرتو مى نمايد. خواجه نصيرالدين سياستمدار، حكيم، فقيه، متكلم، رياضيدان، منجم، طبيب، اديب و نيز يكى از موثر ترين فقيهان جهان تشيع «زندگى پرفراز و نشيبش در دژ هاى محتشمان اسماعيلى و سپس در دربار هلاكو و آباقاخان و نقش شگرفى كه در تاريخ ايران بازى كرده است در خور مطالعه و سزنده تحليل و تعليل علمى ژرفى است.» (برخى بررسى ها درباره جهان بينى ها و جنبش هاى اجتماعى در ايران- ص۴۲۴) به گفته يك محقق صاحب نام معاصر، تاليفات خواجه متجاوز از صد مى شده و مطالعات او در جبر و حساب و مثلثات به بررسى ويژه اى نياز دارد...به هرحال اين خواجه نصير دانشمند است كه وقتى آتش مغول به جان ميهن مى افتد و هلاكوخان قلعه الموت را به تصرف در مى آورد، چشم در چشمش مى شود و هلاكوخان نيز نه تنها هيچ گزندى به وى وارد نمى كند كه به گفته مورخان بسيار گرامى اش مى دارد.گفته اند كه زين پس اين خواجه است كه تا پايان زندگانى پرمخاطره اش در دربار هلاكو و ما بعديانش به كار سياست، تاليف كتب و اداره رصدخانه بزرگ مراغه كه وى رياست آن را برعهده داشته مشغول بوده است. گفته اند كه نفوذ كلام و جذبه شخصيت خواجه نصير تا به آن حد بوده كه هلاكوخان هيچ گاه بى مشاوره او دست به حركتى نمى زد. از ديگر نقش هاى تاريخى او بايد به احياى نام فلسفه و حكمت پس از خذلان موقت اشاره كرد.
در برخى منابع مى خوانيم كه برخلاف شيعه (اعم از سبعيه يا اسماعيليه و اثناعشريه يا اماميه) كه به فلسفه راغب بوده اند سنيان حنبلى و حنفى و شافعى و مالكى از آن احتراز داشتند و آن را مايه بى دينى مى دانستند.
«بيهوده نبود كه فقيهان و متكلمين سنى از آن جمله فخررازى معروف به ابن الخطيب متوفى سال ۶۰۶ كه «امام المتشككين» لقب گرفته به دنبال «تهافت الفلاسفه» غزالى كتاب «تعجيز الفلاسفه» را نوشته و به بهانه نگاشتن «شرح» بر اشارات ابوعلى در واقع و به قول معروف «جرح» بر آن نوشته و همه جا عقايد ابن سينا را رد كرده است...» (همان _ ص۴۲۵) و در فصل كتاب سوزان است كه شمار بسيارى از كتب مهم علمى كتابخانه الموت و ديگر قلعه هاى اسماعيليه توسط خواجه نصير از سوختن در امان مانده و بسيارى از دانشمندان شهرهايى كه توسط هلاكو به تصرف در مى آمدند، با وساطت او از مرگ رهايى مى يابند. محققان تعداد كتب علمى را كه توسط خواجه نصير در كنار رصدخانه مشهورش در مراغه پى ريخته شد، بالغ بر چهارصد هزار نسخه برآورد كرده اند.
در واكاوى تاريخى چهره خواجه نصير اما به چند نكته كليدى نيز برمى خوريم كه باز به زدودن غبار از سيماى او فراوان كمك خواهد كرد.
در پژوهش هاى صورت گرفته به اين پرسش بر مى خوريم كه چرا براى يك متكلم شافعى مانند فخررازى رد فلاسفه و به ويژه ابن سينا مطرح است و چرا براى يك عالم شيعى مانند خواجه نصير تجليل فلاسفه و به ويژه همان ابن سينا؟«خواجه در «شرح اشارات» خود وارد مباحثه شديدى با فخررازى مى شود و به اصطلاح «امام المتشككين» را به طور منطقى خرد مى كند و پايه حكمت را كه با عقايد شيعى سازگارى داشت تحكيم مى نمايد... البته بعدها روحانيت شيعه [در دوران صفوى] به اصطلاح «روى در تراجع نهاد» خود با فلسفه در افتاد، ولى تا دورانى پس از خواجه فلسفه اى كه به نظر مى رسيد در زير ضربات از غزالى گرفته تا فخررازى تعطيل شده است، جان گرفت و به رونق مجدد رسيد.» (همان، ص ۴۲۶)
به هرحال سيماى خواجه نصير را در كنار ابن رشيد به عنوان احياگران خردگرايى فلسفى بيش از اين واكاويد.
گفته اند كه پس از موافقت هلاكوخان با قرار گرفتن موقوفات ايلخانى در اختيار خواجه نصير، او با اين موقوفات نه تنها رصدخانه و كتابخانه ۴۰۰ هزار جلدى كه به آن اشاره شد، بلكه مدرسه و حجرات خاصى نيز براى فقيهان، طبيبان، محدثان و حكما احداث مى كند. براى همگى اين افراد از جانب خواجه نصير، حقوقى مقرر شده است!خواجه نصير مولف كتاب «اخلاق ناصرى» و «اوصاف الاشراف» است. گفته اند كه او «اخلاق ناصرى» را ابتدا در قهستان به نام «ناصرالدين عبدالرحيم اسماعيلى» نوشته و بدين سبب ناصرى خوانده شده است، اما گويا پس از پيوستن به هلاكوخان مغول، وى مقدمه اى ديگر بر كتاب افزوده است.درباره اين اقدام خواجه، يعنى افزودن مقدمه ديگر به كتابى كه ترجمه و تهذيب كتاب «تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق» يكى از تئوريسين هاى مهم اخلاق در فرهنگ ايرانى يعنى، «ابوعلى مسكويه» است، حرف و سخن بسيار شده. به همين دليل برخى محققان او را فردى فرصت طلب خوانده اند و در باور او به اصول اخلاقى كه در كتاب خود به تفصيل به آنها پرداخته، ترديد روا داشته اند.بارى، پيرامون نقش خواجه در بسط علم اخلاق نيز حرف و سخن فراوان است.
«خواجه در سراسر كتاب خود، مانند ديگر آثارش، مردى است دقيق و استدلالى، جملاتش فشرده و زبانش علمى است.»به باور محققان مفاهيم مورد استفاده خواجه نصير، داراى تعاريف جامع و مانع و دقيقى است. «كاملاً ديده مى شود كه با افكار سنجيده و حساب شده يك فيلسوف آگاه و ورزيده روبه رو هستيم و نيز كاملاً روشن است كه مباحث اخلاقى و جامعه شناسى سنت محكمى دارد و بحث ها پخته و سايه روشن ها از هم تميز داده شده است. به حدى كه گاه مايه اعجاب است...»ش 831205