نگاهى به آئين جشن مهرگان
«مهر را مى ستاييم / كه داراى كشتزارهاى فراخ است / و به سرزمين هاى ايرانى رامش و آسايش مى بخشد / و نگران پناهگاه ستوران است / مهر را مى ستاييم / بلندبالايى كه بر فراز برج ايستاده ...»
سمند تيزپاى خيال را ميدان مى دهيم و در اوراق تاريخ ميهن، مى رويم تا آن مهر كه شمايل اسطوره اى اش عدالت خواهى، آزادگى و نبرد تاريخى نور و ظلمت را يادآورمان مى شود در مى يابيم فرهنگ مقاومت و «آن» جاودان را! راز مانايى رسم و سنت ديرين پارسى در سال هايى دراز پس از حمله بيگانگان به گربه ديرپا نقش!...
آنگونه كه در برخى بررسى ها و پژوهش هاى تاريخى درباره آئين مهر واكاويده ايم، مهرپرستى يا ميترائيسم، از كهن كيش هاى ايرانى است كه در مقطعى از زمان جهانگير مى شود. گفته اند كه اين كيش باستانى در بسيارى از اديان و جريانات فكرى ايران و جهان، اثرات ژرفى باقى گذارده. چنان كه گفته اند: «مردمى كه در فلات ايران زندگى مى كنند، دو بار توانستند كيش جهانى پديد آورند. يك بار در مورد مهرپرستى و بار ديگر در مورد مانى گرى. هر دو اين كيش ها نيز اين پيام دل انگيز را با خود همراه داشت كه ابناى انسان در زير يك انديشه واحد بايد به خاندانى بزرگ بدل شوند ...» شايد مقصود از انديشه واحد، آن دريچه پژواك نور بى پايانى است كه مانايى را مكررمان مى كند، همان صداى فرياد پرومته، تاوان تا بى نهايتش در جست وجوى كسب آگاهى! و همان كه هنوز كه هنوز است بسياران، سياوش وار در آن آتش مى شوند كه بوده است! كه هست! كه خواهد بود!...
در باب ردپاى مهر در تاريخ ايران زمين، اسناد و روايات گونه گونى موجود است. گفته اند كه در متون اوستايى، پارسى باستانى، پهلوى و درى از ريشه مهر تركيبات فراوانى وجود دارد. مهر دروغ، مهرزيان، مهر جنگ، مهربان، مهرگسار، مهرك، مهرين، مهرنوش، درمهر (پرستشگاه زرتشتى)، مهر بندگشا، مهرداد، مهران، مهراب، مهرگشنسب، مهربد، مهربراز، مهربوزيد، بزرگمهر، مهريگاه، مهرترسه و مهرگان!
مهرگان! آن ديرپا سنت كهن بوم و بر. در باب آئين مهر و سير تكاملى اش، تأثير اين آئين در «گنوستى سيسم» و تأثير متقابل آن در مهرپرستى و رابطه مهرپرستى با مكتب نوافلاطونى كه هر دو از جريانات مهم دوران هلنيسم به شمار مى روند، حرف و سخن فراوان است و واگويى اين همه مجالى ديگر مى طلبد، اما اشاره گذرا و كوتاهى كه به ريشه آئين مهر در ميهن داشتيم، تنها براى واكاوى آن پادافره دهنده پيمان شكنان است! آن «مهرگان» كه هر بار در موسم برگ ريزان با عود و عنبر به استقبالش مى روند و آهنگ خوش عدالتى به يغما رفته را، به پاس مهر و جلال او نورباران مى كنند، «اى مهر / تو ما را يار باش / اى مهر كه به تو دروغ نتوان گفت / دشمنان ما را به بيم و هراس درافكن / چون تويى كه مى توانى نيروهايشان را بازستانى و درمانده شان سازى / ... (مهريشت)
از مهر، به عنوان نمودارى از خلق و خوى ايرانى و مزدايى ياد شده است. دشمن بى امان ناراستان! به باور برخى متفكران براى انسان هاى سپيده دم تاريخ خورشيد، پيوسته، پديده اى سخت جاذب، فريبا، جنجال انگيز و شگفت آور بوده است. خورشيدى كه هر بامداد از چاك خونين فلق روى تابنده مهر ظاهر مى شد و پويه روزانه خود را در زير گنبد بلورين آسمان آغاز مى كرد. تا زمانى كه در ارغوان دودآلود شفق فرو مى نشست!... در پژوهش هاى تاريخى آمده است كه عشق به اين اسطوره كهن چنان در دل مردم جاى مى گيرد كه به رغم طغيان زرتشت عليه مهر، اجاق اين ايزد خاموش نمى شود و حتى گفته شده است رخنه اين آئين كهن كه به درستى مى توان فلسفه محورى اش را نبرد ميان ظلمت و نور خواند نوعى عدالتخواهى اثيرى، در تمدن جهان، دامنه اى بس وسيع يافته است. و اما آنگونه كه در «برهان قاطع» آمده است، «مهرگان» به معنى مهر، محبت و پيوستن است.
نام روز شانزدهم از هر ماه. نام ماه هفتم از سال شمسى. «و آن بودن آفتاب عالمتاب است در برج ميزان كه ابتداى فصل خزان است و نزد فارسيان بعد از جشن و عيد نوروز، از اين بزرگ تر جشنى نمى باشد...»
بارى، براى روشن شدن ريشه هاى تاريخى و نيز آئين جشن مهرگان بايد قدم رنجه كنيم و روانه شويم سوى روزگارانى كه مردمان كهن بوم و بر، سال را به دو بخش تقسيم مى كردند: بخش تابستانى و بخش زمستانى. آنگونه كه «جابر عناصرى»، پژوهنده فرهنگ عامه كشورمان در «تجلى دوازده ماه در آينه اساطير و فرهنگ عامه ايران» آورده است، در آغاز بخش تابستانى و به هنگام اعتدال ربيعى، جشن نوروز بر پا مى شده كه جشن كشت بهاره بوده است. و شروع بخش زمستانى كه ايام اعتدال خريفى نامش داده اند، جشن «مهرگان» يا جشن كشت پاييزى خوانده مى شده.
در تورق متون و اسناد باستانى به نكات جالب توجهى برمى خوريم. از جمله آنكه خدايگان پارسيان ايزدان پرصلابتى بوده اند و مهرورزى خويشان! كه با خشم و نفرت بيگانه بوده اند و بى گمان با كلام بامدادى عشقشان زندگى بوده است! و خشمشان مرگ! هم از اين روست كه ريشه آئين كهن جشن مهرگان نيز به دامنه وسيع حضور ايزد نگهبان عهد و پيمان ها باز مى گردد. گفته اند كه مهرگان، جشنى دهقانى بوده است، جشنى شبانى و دهقانى كه مردمان كهن بوم و بر دمى در آستانه اش مى غنوده اند! جشنى در پاسداشت پايان درو و برداشت محصول.
«جابر عناصرى» جدا از منشاء تقويمى و طبيعى مهرگان، بر منشاء اجتماعى اين جشن نيز انگشت مى گذارد. وى معتقد است كه مهرگان، ظاهراً جشن پيمان بندى قبيله ها براى حفظ دوستى و آشتى بين خود به شمار مى رفته. مهرگان، آن خجسته روز كه در «مهرورز» (روز شانزدهم) از ماه مهر بر پا مى شده و به باور اسطوره شناسان مخصوص ايزد مهر بوده است. «مهر ميانجى بين تاريكى شب و روشنى روز، ميانجى ميان دل ها، نگاه دار پيمان ها، پاسدار عشق و دوستى و ايزدى از ايزدان محبوب ايران باستان....» (همان، صفحه ۸۷)
پيكار بى امان ايزدمهر و پيمودن راهى بى پايان در دل سياهى شب حديث بى پايان مقاومت را در برابر استبدادخويان و شب انديشان مكرر انسان مى كند! آن مهر كه دلير و بينا خوانده اندش «فريفته نمى شود، كلاهخودى بر سر، زره زرين در بر، سپر سيمين بر دوش و گرز گران بر دست!» (همان، صفحه ۸۹) اين مهر است كه از دل آتش ها فوران مى كند، راه مى پويد. چالاك و استوار، عظيم، گرم، پرتوافشان، آنگونه كه پژوهنده بلژيكى «كومن» در پژوهش هاى تاريخى خود پيرامون اسطوره مهر آورده مهر نخست از صخره اى در غارى با چهره فروزنده بر جمعى از شبانان ظاهر مى شود و شبانان از طلعت فريباى آن فرشته او را مى شناسند و نيايشش مى كنند.
گفته اند كه افسانه ظهور مهر در غار موجب آن شده است كه مهرپرستان، معابد يا ميتوئوم هاى خود را در غارها و يا در زيرزمين ها بسازند.
از مهر به عنوان خداى شفيع و خداوند منتقم نيز ياد شده است و به واقع اگر از نگاه دين باوران به محتواى كيش مهرپرستى نگريسته شود، به نوعى مهر شبيه همان انديشه موعود است كه وعده مسيحايى! وعده آمدن كسى تا بيايد و زمين را از عدل و داد پر كند و از ستمگران انتقام كشد.
به گفته يك متفكر برخى پژوهندگان، افسانه مهر را كه از آسمان به زمين مى آيد و به مثابه انسانى در ميان انسان ها مى زيد و سپس بار ديگر به آسمان ها عروج مى كند و در زمره جاويد انسان لاهوت وارد مى گردد، از خانواده افسانه هاى مربوط به «خدايان ميرنده و رستاخيزنده» مى شمارند كه در نزد بسيارى از اقوام و خلقت ها وجود دارد.
خدايگانى كه به ميان مردمان مى آيند و درباره مرگ و رستاخيزشان حرف و سخن فراوان است.
افسانه فنيقى و يونانى آدونيس، افسانه مصرى اسيريس، افسانه يونانى ديونيس، افسانه آيتس متعلق به آسياى صغير و… و اما، در هنگامه آغاز پيكار آن بامدادان كه خروسان بانگ سحر مى كنند، مهر با هزار تبرزين ناوك، هزار نيزه، هزار تبرزين پولادين، هزار تيغ، هزارگرز آهنين و فلاخن از دل اسطوره راهى مى شود، دلاورانى نيز همراهش! تا شب انديشان و شب پرستان به كنج خود بخزند!/…/ نه، من هراسم نيست:/ زنگاه و زسخن عارى/ شب نهادانى از قعر قرون آمده اند/ آرى/ كه دل پرطپش نورانديشان را وصله چكمه خود مى خواهند/ و چوبرخاك در افكندندت/ باور دارند كه سعادت با ايشان به جهان آمده است!/… (الف. بامداد)
رشن (ايزد دادگرى)، ارشتاد (ايزددرستى و راستى)، پارند (ايزد نيك بختى و فراوانى)، اش يا ارت (ايزد توانگرى و دارايى)، همه و همه ايزدان پارسى اند هم پيالگان آناهيتا، (ناهيد)، كه در ركاب مهر، شب نهادان را به چالش مى طلبند، پروايشان نيست، نه بيمى! نه هراسى! نعره گزمگان را، حتى اگر به هياهو، شمشير در پرندگان نهاده باشند تا ماه بر نيايد به هيچ مى انگارند… و اما مهر اين دادگستر هميشه، گله ها و رمه ها را نيز پاس مى دارد!
او را حافظ گله و رمه ها نيز دانسته اند. «هر گاه چهارپايى از گله خود جدا مانده يا ربوده شود، ناله اش به مهر مى رسد.
ايزد مهربان چراگاه ها و رمه ها به ياريش مى شتابد. او ايزد نگهبان كشتزار ها خرمن ها را مى پايد. ناظر كشتكاران است و لحظه اى و لمحه اى چشم بر هم نمى نهد.
مهر از راه مى رسد و جشن مهرگان، مردمان كهن بوم و بر را ميزبان! چه بسيار دختركان و پسركان كه نام هايشان به پيشوند و پسوند «مهر»، آراسته مى شود. مردمان زحمتكش به تكاپو مى افتند. زنان در كشتزار ها و دامنه هاى سرسبز به هم نوايى و جشن مشغول مى شوند.
«مردان قدر زنان را كه همدوش آنها در شاليزار ها و خرمن ها رنج برده و تلاش كرده و آذوقه اى براى روزان سخت زمستان فراهم كرده بودند، محترم داشتند و جشن سپاس و ستايش برگزار كردند. كما اينكه از جشن هاى فراموش شده مردم گيل و ديلم، جشن سپاس و ستايش است كه با جشن مهرگان مقارن بوده و تا سال هاى اخير در روستاهاى آن ديار انجام مى گرفت...»
روز جشن مهرگان، روز ديد و بازديد نيز بوده است. روز پيوند ها و وصلت ها! پسران جوان و دختران دم بخت انديشه خانه مشترك در سر مى پرورانند!...
مهرگان، در هر گوشه خاك پهناور ايران زمين به شيوه و سنت خاص خود گرامى داشته مى شود. گويا كشتكاران زحمتكش ميهن، هر ساله تا به امروز به هنگام مهرگان، آغاز موسم بهره بردارى از دسترنج خود را شادمانه جشن مى گيرند.
از چگونگى برگزارى جشن مهرگان در كردستان ياد ها قلمى كرده اند.
از مهرگان در مناطق عشايرى «گوران»، «قلخانى» و كوهپايه هاى «دالاهو».
گفته اند كه مهرگان، بزرگترين جشن تقويم زندگى عشاير اين مناطق محروم است.
روز پايكوبى با جامه هايشان همه رنگ رنگ! «جشنى كه كردان غرب ايران به خاطر برداشت محصول پرخير و بركتشان برگزار مى كنند. جشن در جوار قدمگاهى در دهكده «جاماز»، دهكده رو به دشت سينه بازى در دامنه دالاهو صورت مى گيرد. در ايام جشن كه مقارن با مهرگان است، پرچم هاى سبز و سفيد و سياه برفراز صخره اى برافراشته مى شود. صداى ساز و دهل زير آسمان صاف و بلند كوهستان طنين مى افكند...»
مهرگان روز، در كردستان هنگامه اى برپا مى شود. ميترا، همان كه در اوستا فرشته «روشنايى، پاسبان راستى و پيمان نام گرفته قدم بر خاك زخمى مى گذارد. «زنان روى ساج هاى آهنى نان مى پزند، جوانان اسب مى تازند و دسته دسته به آهنگ ساز و دهل پاى مى كوبند...»
از «مهرگان» و از ايام جشن ايزد مهر و صلح و پيمان، روايات گوناگونى نقل شده است. از زمين كه ديگر بار ز شخمى تازه برمى خيزد و از زمين كه آسمان را فرمانروا مى شود و دستان معجزه گر انسان!
بسياران را اين باور است كه جشن مهرگان، ياد آور مبارزات مردمان آزاده ايران زمين است.
«مردمى كه تسلط خويشتن بر طبيعت را از يك سو و پيروزى بر ظلم و ستم را از جانب ديگر جشن مى گرفتند، طبيعت را مهار مى كردند، سينه زمين را مى شكافتند، بذر در شيار ها مى پاشيدند، آب از چشمه ها بر گذرگاه هاى آب رو مى انداختند، چشم انتظار مى ماندند و خوشه هاى سرسبز گندم و عدس و ... را مى ديدند. اما چه سان بايد با ستمگرانى كه انبار هاى آذوقه اين زحمتكشان را تهى مى ساختند، مى بايستى مبارزه كرد؟ چگونه بايد از قيد و بند و ستم، خويشتن و خانمان خويشتن را رهاند؟...»
«جابر عناصرى» ما را به روزگاران كاوه آهنگر مى برد و رسالت اجتماعى و تاريخى كه او بر عهده گرفت و زمانى كه فرياد زنان و داد خواهان روى به «بازار» نهاد را ياد آورمان مى شود.«... هنوز هم يادگار هايى از جشن پيروزى مردم بر ضحاك در روستا هاى دماوند باقى مانده است...»
و اين همه، البته براى استناد تاريخى و معاصر تر كردن بحث نگاهى دوباره به روايت بامداد در «بركلى» از اسطوره ضحاك و كاوه آهنگر و نگاه حكيم طوس به اين دو را بيش از پيش طلب مى كند.
به هر روى، جشن مهرگان آنگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، حتى پس از فتح ايران توسط اعراب همچنان رونق و اهميت خود را حفظ كرده است.
به گونه اى كه ريشه تاريخى مراسم «قالى شويان» كاشان را به نوعى از سنت هاى به جا مانده از همين جشن مهرگان دانسته اند.
«... نكته قابل توجه اينكه، اين نخستين موردى است در حوزه سنت شيعى كه وفات امام زاده اى (يا پيرى يا بزرگى را) به تاريخ شمسى مى گيرند نه قمرى. برخلاف همه قتل ها و عزاها و عيد هاى مذهبى- روز شهادت امام زاده سلطان على كه همان روز قالى شويان باشد به تقويم شمسى زراعى نگه داشته مى شود. تاريخ قمرى چنين شهادتى را (حتى سنت و اخبار و احاديث) نشان نمى دهد»
(همان صفحه ۱۰۰-۹۹)
بارى، مهر آمده است!
مهرگان نيز!، همان كه به گواه تاريخ بلندبالاى اين ديار و سطور نانوشته اش!، مردمى اش خوانده اند! و ايام سرور و پايكوبى كشتكاران و سخت كوشان.
مهرگان، جشن به يادگار مانده از دوران مهرپرستى در ديار ما و جشن آغاز شش ماهه زمستان (زيه نه) چون نوروز كه جشن آغاز شش ماهه تابستان (مه مه ) است...
سمند تيزپاى خيال را ميدان مى دهيم و در اوراق تاريخ ميهن، مى رويم تا آن مهر كه شمايل اسطوره اى اش عدالت خواهى، آزادگى و نبرد تاريخى نور و ظلمت را يادآورمان مى شود در مى يابيم فرهنگ مقاومت و «آن» جاودان را! راز مانايى رسم و سنت ديرين پارسى در سال هايى دراز پس از حمله بيگانگان به گربه ديرپا نقش!...
آنگونه كه در برخى بررسى ها و پژوهش هاى تاريخى درباره آئين مهر واكاويده ايم، مهرپرستى يا ميترائيسم، از كهن كيش هاى ايرانى است كه در مقطعى از زمان جهانگير مى شود. گفته اند كه اين كيش باستانى در بسيارى از اديان و جريانات فكرى ايران و جهان، اثرات ژرفى باقى گذارده. چنان كه گفته اند: «مردمى كه در فلات ايران زندگى مى كنند، دو بار توانستند كيش جهانى پديد آورند. يك بار در مورد مهرپرستى و بار ديگر در مورد مانى گرى. هر دو اين كيش ها نيز اين پيام دل انگيز را با خود همراه داشت كه ابناى انسان در زير يك انديشه واحد بايد به خاندانى بزرگ بدل شوند ...» شايد مقصود از انديشه واحد، آن دريچه پژواك نور بى پايانى است كه مانايى را مكررمان مى كند، همان صداى فرياد پرومته، تاوان تا بى نهايتش در جست وجوى كسب آگاهى! و همان كه هنوز كه هنوز است بسياران، سياوش وار در آن آتش مى شوند كه بوده است! كه هست! كه خواهد بود!...
در باب ردپاى مهر در تاريخ ايران زمين، اسناد و روايات گونه گونى موجود است. گفته اند كه در متون اوستايى، پارسى باستانى، پهلوى و درى از ريشه مهر تركيبات فراوانى وجود دارد. مهر دروغ، مهرزيان، مهر جنگ، مهربان، مهرگسار، مهرك، مهرين، مهرنوش، درمهر (پرستشگاه زرتشتى)، مهر بندگشا، مهرداد، مهران، مهراب، مهرگشنسب، مهربد، مهربراز، مهربوزيد، بزرگمهر، مهريگاه، مهرترسه و مهرگان!
مهرگان! آن ديرپا سنت كهن بوم و بر. در باب آئين مهر و سير تكاملى اش، تأثير اين آئين در «گنوستى سيسم» و تأثير متقابل آن در مهرپرستى و رابطه مهرپرستى با مكتب نوافلاطونى كه هر دو از جريانات مهم دوران هلنيسم به شمار مى روند، حرف و سخن فراوان است و واگويى اين همه مجالى ديگر مى طلبد، اما اشاره گذرا و كوتاهى كه به ريشه آئين مهر در ميهن داشتيم، تنها براى واكاوى آن پادافره دهنده پيمان شكنان است! آن «مهرگان» كه هر بار در موسم برگ ريزان با عود و عنبر به استقبالش مى روند و آهنگ خوش عدالتى به يغما رفته را، به پاس مهر و جلال او نورباران مى كنند، «اى مهر / تو ما را يار باش / اى مهر كه به تو دروغ نتوان گفت / دشمنان ما را به بيم و هراس درافكن / چون تويى كه مى توانى نيروهايشان را بازستانى و درمانده شان سازى / ... (مهريشت)
از مهر، به عنوان نمودارى از خلق و خوى ايرانى و مزدايى ياد شده است. دشمن بى امان ناراستان! به باور برخى متفكران براى انسان هاى سپيده دم تاريخ خورشيد، پيوسته، پديده اى سخت جاذب، فريبا، جنجال انگيز و شگفت آور بوده است. خورشيدى كه هر بامداد از چاك خونين فلق روى تابنده مهر ظاهر مى شد و پويه روزانه خود را در زير گنبد بلورين آسمان آغاز مى كرد. تا زمانى كه در ارغوان دودآلود شفق فرو مى نشست!... در پژوهش هاى تاريخى آمده است كه عشق به اين اسطوره كهن چنان در دل مردم جاى مى گيرد كه به رغم طغيان زرتشت عليه مهر، اجاق اين ايزد خاموش نمى شود و حتى گفته شده است رخنه اين آئين كهن كه به درستى مى توان فلسفه محورى اش را نبرد ميان ظلمت و نور خواند نوعى عدالتخواهى اثيرى، در تمدن جهان، دامنه اى بس وسيع يافته است. و اما آنگونه كه در «برهان قاطع» آمده است، «مهرگان» به معنى مهر، محبت و پيوستن است.
نام روز شانزدهم از هر ماه. نام ماه هفتم از سال شمسى. «و آن بودن آفتاب عالمتاب است در برج ميزان كه ابتداى فصل خزان است و نزد فارسيان بعد از جشن و عيد نوروز، از اين بزرگ تر جشنى نمى باشد...»
بارى، براى روشن شدن ريشه هاى تاريخى و نيز آئين جشن مهرگان بايد قدم رنجه كنيم و روانه شويم سوى روزگارانى كه مردمان كهن بوم و بر، سال را به دو بخش تقسيم مى كردند: بخش تابستانى و بخش زمستانى. آنگونه كه «جابر عناصرى»، پژوهنده فرهنگ عامه كشورمان در «تجلى دوازده ماه در آينه اساطير و فرهنگ عامه ايران» آورده است، در آغاز بخش تابستانى و به هنگام اعتدال ربيعى، جشن نوروز بر پا مى شده كه جشن كشت بهاره بوده است. و شروع بخش زمستانى كه ايام اعتدال خريفى نامش داده اند، جشن «مهرگان» يا جشن كشت پاييزى خوانده مى شده.
در تورق متون و اسناد باستانى به نكات جالب توجهى برمى خوريم. از جمله آنكه خدايگان پارسيان ايزدان پرصلابتى بوده اند و مهرورزى خويشان! كه با خشم و نفرت بيگانه بوده اند و بى گمان با كلام بامدادى عشقشان زندگى بوده است! و خشمشان مرگ! هم از اين روست كه ريشه آئين كهن جشن مهرگان نيز به دامنه وسيع حضور ايزد نگهبان عهد و پيمان ها باز مى گردد. گفته اند كه مهرگان، جشنى دهقانى بوده است، جشنى شبانى و دهقانى كه مردمان كهن بوم و بر دمى در آستانه اش مى غنوده اند! جشنى در پاسداشت پايان درو و برداشت محصول.
«جابر عناصرى» جدا از منشاء تقويمى و طبيعى مهرگان، بر منشاء اجتماعى اين جشن نيز انگشت مى گذارد. وى معتقد است كه مهرگان، ظاهراً جشن پيمان بندى قبيله ها براى حفظ دوستى و آشتى بين خود به شمار مى رفته. مهرگان، آن خجسته روز كه در «مهرورز» (روز شانزدهم) از ماه مهر بر پا مى شده و به باور اسطوره شناسان مخصوص ايزد مهر بوده است. «مهر ميانجى بين تاريكى شب و روشنى روز، ميانجى ميان دل ها، نگاه دار پيمان ها، پاسدار عشق و دوستى و ايزدى از ايزدان محبوب ايران باستان....» (همان، صفحه ۸۷)
پيكار بى امان ايزدمهر و پيمودن راهى بى پايان در دل سياهى شب حديث بى پايان مقاومت را در برابر استبدادخويان و شب انديشان مكرر انسان مى كند! آن مهر كه دلير و بينا خوانده اندش «فريفته نمى شود، كلاهخودى بر سر، زره زرين در بر، سپر سيمين بر دوش و گرز گران بر دست!» (همان، صفحه ۸۹) اين مهر است كه از دل آتش ها فوران مى كند، راه مى پويد. چالاك و استوار، عظيم، گرم، پرتوافشان، آنگونه كه پژوهنده بلژيكى «كومن» در پژوهش هاى تاريخى خود پيرامون اسطوره مهر آورده مهر نخست از صخره اى در غارى با چهره فروزنده بر جمعى از شبانان ظاهر مى شود و شبانان از طلعت فريباى آن فرشته او را مى شناسند و نيايشش مى كنند.
گفته اند كه افسانه ظهور مهر در غار موجب آن شده است كه مهرپرستان، معابد يا ميتوئوم هاى خود را در غارها و يا در زيرزمين ها بسازند.
از مهر به عنوان خداى شفيع و خداوند منتقم نيز ياد شده است و به واقع اگر از نگاه دين باوران به محتواى كيش مهرپرستى نگريسته شود، به نوعى مهر شبيه همان انديشه موعود است كه وعده مسيحايى! وعده آمدن كسى تا بيايد و زمين را از عدل و داد پر كند و از ستمگران انتقام كشد.
به گفته يك متفكر برخى پژوهندگان، افسانه مهر را كه از آسمان به زمين مى آيد و به مثابه انسانى در ميان انسان ها مى زيد و سپس بار ديگر به آسمان ها عروج مى كند و در زمره جاويد انسان لاهوت وارد مى گردد، از خانواده افسانه هاى مربوط به «خدايان ميرنده و رستاخيزنده» مى شمارند كه در نزد بسيارى از اقوام و خلقت ها وجود دارد.
خدايگانى كه به ميان مردمان مى آيند و درباره مرگ و رستاخيزشان حرف و سخن فراوان است.
افسانه فنيقى و يونانى آدونيس، افسانه مصرى اسيريس، افسانه يونانى ديونيس، افسانه آيتس متعلق به آسياى صغير و… و اما، در هنگامه آغاز پيكار آن بامدادان كه خروسان بانگ سحر مى كنند، مهر با هزار تبرزين ناوك، هزار نيزه، هزار تبرزين پولادين، هزار تيغ، هزارگرز آهنين و فلاخن از دل اسطوره راهى مى شود، دلاورانى نيز همراهش! تا شب انديشان و شب پرستان به كنج خود بخزند!/…/ نه، من هراسم نيست:/ زنگاه و زسخن عارى/ شب نهادانى از قعر قرون آمده اند/ آرى/ كه دل پرطپش نورانديشان را وصله چكمه خود مى خواهند/ و چوبرخاك در افكندندت/ باور دارند كه سعادت با ايشان به جهان آمده است!/… (الف. بامداد)
رشن (ايزد دادگرى)، ارشتاد (ايزددرستى و راستى)، پارند (ايزد نيك بختى و فراوانى)، اش يا ارت (ايزد توانگرى و دارايى)، همه و همه ايزدان پارسى اند هم پيالگان آناهيتا، (ناهيد)، كه در ركاب مهر، شب نهادان را به چالش مى طلبند، پروايشان نيست، نه بيمى! نه هراسى! نعره گزمگان را، حتى اگر به هياهو، شمشير در پرندگان نهاده باشند تا ماه بر نيايد به هيچ مى انگارند… و اما مهر اين دادگستر هميشه، گله ها و رمه ها را نيز پاس مى دارد!
او را حافظ گله و رمه ها نيز دانسته اند. «هر گاه چهارپايى از گله خود جدا مانده يا ربوده شود، ناله اش به مهر مى رسد.
ايزد مهربان چراگاه ها و رمه ها به ياريش مى شتابد. او ايزد نگهبان كشتزار ها خرمن ها را مى پايد. ناظر كشتكاران است و لحظه اى و لمحه اى چشم بر هم نمى نهد.
مهر از راه مى رسد و جشن مهرگان، مردمان كهن بوم و بر را ميزبان! چه بسيار دختركان و پسركان كه نام هايشان به پيشوند و پسوند «مهر»، آراسته مى شود. مردمان زحمتكش به تكاپو مى افتند. زنان در كشتزار ها و دامنه هاى سرسبز به هم نوايى و جشن مشغول مى شوند.
«مردان قدر زنان را كه همدوش آنها در شاليزار ها و خرمن ها رنج برده و تلاش كرده و آذوقه اى براى روزان سخت زمستان فراهم كرده بودند، محترم داشتند و جشن سپاس و ستايش برگزار كردند. كما اينكه از جشن هاى فراموش شده مردم گيل و ديلم، جشن سپاس و ستايش است كه با جشن مهرگان مقارن بوده و تا سال هاى اخير در روستاهاى آن ديار انجام مى گرفت...»
روز جشن مهرگان، روز ديد و بازديد نيز بوده است. روز پيوند ها و وصلت ها! پسران جوان و دختران دم بخت انديشه خانه مشترك در سر مى پرورانند!...
مهرگان، در هر گوشه خاك پهناور ايران زمين به شيوه و سنت خاص خود گرامى داشته مى شود. گويا كشتكاران زحمتكش ميهن، هر ساله تا به امروز به هنگام مهرگان، آغاز موسم بهره بردارى از دسترنج خود را شادمانه جشن مى گيرند.
از چگونگى برگزارى جشن مهرگان در كردستان ياد ها قلمى كرده اند.
از مهرگان در مناطق عشايرى «گوران»، «قلخانى» و كوهپايه هاى «دالاهو».
گفته اند كه مهرگان، بزرگترين جشن تقويم زندگى عشاير اين مناطق محروم است.
روز پايكوبى با جامه هايشان همه رنگ رنگ! «جشنى كه كردان غرب ايران به خاطر برداشت محصول پرخير و بركتشان برگزار مى كنند. جشن در جوار قدمگاهى در دهكده «جاماز»، دهكده رو به دشت سينه بازى در دامنه دالاهو صورت مى گيرد. در ايام جشن كه مقارن با مهرگان است، پرچم هاى سبز و سفيد و سياه برفراز صخره اى برافراشته مى شود. صداى ساز و دهل زير آسمان صاف و بلند كوهستان طنين مى افكند...»
مهرگان روز، در كردستان هنگامه اى برپا مى شود. ميترا، همان كه در اوستا فرشته «روشنايى، پاسبان راستى و پيمان نام گرفته قدم بر خاك زخمى مى گذارد. «زنان روى ساج هاى آهنى نان مى پزند، جوانان اسب مى تازند و دسته دسته به آهنگ ساز و دهل پاى مى كوبند...»
از «مهرگان» و از ايام جشن ايزد مهر و صلح و پيمان، روايات گوناگونى نقل شده است. از زمين كه ديگر بار ز شخمى تازه برمى خيزد و از زمين كه آسمان را فرمانروا مى شود و دستان معجزه گر انسان!
بسياران را اين باور است كه جشن مهرگان، ياد آور مبارزات مردمان آزاده ايران زمين است.
«مردمى كه تسلط خويشتن بر طبيعت را از يك سو و پيروزى بر ظلم و ستم را از جانب ديگر جشن مى گرفتند، طبيعت را مهار مى كردند، سينه زمين را مى شكافتند، بذر در شيار ها مى پاشيدند، آب از چشمه ها بر گذرگاه هاى آب رو مى انداختند، چشم انتظار مى ماندند و خوشه هاى سرسبز گندم و عدس و ... را مى ديدند. اما چه سان بايد با ستمگرانى كه انبار هاى آذوقه اين زحمتكشان را تهى مى ساختند، مى بايستى مبارزه كرد؟ چگونه بايد از قيد و بند و ستم، خويشتن و خانمان خويشتن را رهاند؟...»
«جابر عناصرى» ما را به روزگاران كاوه آهنگر مى برد و رسالت اجتماعى و تاريخى كه او بر عهده گرفت و زمانى كه فرياد زنان و داد خواهان روى به «بازار» نهاد را ياد آورمان مى شود.«... هنوز هم يادگار هايى از جشن پيروزى مردم بر ضحاك در روستا هاى دماوند باقى مانده است...»
و اين همه، البته براى استناد تاريخى و معاصر تر كردن بحث نگاهى دوباره به روايت بامداد در «بركلى» از اسطوره ضحاك و كاوه آهنگر و نگاه حكيم طوس به اين دو را بيش از پيش طلب مى كند.
به هر روى، جشن مهرگان آنگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، حتى پس از فتح ايران توسط اعراب همچنان رونق و اهميت خود را حفظ كرده است.
به گونه اى كه ريشه تاريخى مراسم «قالى شويان» كاشان را به نوعى از سنت هاى به جا مانده از همين جشن مهرگان دانسته اند.
«... نكته قابل توجه اينكه، اين نخستين موردى است در حوزه سنت شيعى كه وفات امام زاده اى (يا پيرى يا بزرگى را) به تاريخ شمسى مى گيرند نه قمرى. برخلاف همه قتل ها و عزاها و عيد هاى مذهبى- روز شهادت امام زاده سلطان على كه همان روز قالى شويان باشد به تقويم شمسى زراعى نگه داشته مى شود. تاريخ قمرى چنين شهادتى را (حتى سنت و اخبار و احاديث) نشان نمى دهد»
(همان صفحه ۱۰۰-۹۹)
بارى، مهر آمده است!
مهرگان نيز!، همان كه به گواه تاريخ بلندبالاى اين ديار و سطور نانوشته اش!، مردمى اش خوانده اند! و ايام سرور و پايكوبى كشتكاران و سخت كوشان.
مهرگان، جشن به يادگار مانده از دوران مهرپرستى در ديار ما و جشن آغاز شش ماهه زمستان (زيه نه) چون نوروز كه جشن آغاز شش ماهه تابستان (مه مه ) است...
<< Home