Mass Communication

Tuesday, May 31, 2005

نگاهى به منشاء و شرايط پيدايش حيات

منظور ما از حيات چيست؟ منشاء آن را چه مى دانيم؟ و شرايط پيدايش و تداوم حيات چيست؟ آيا حيات خود به خود شكل مى گيرد؟ اينها سئوالاتى است كه هنوز پاسخى كاملاً قطعى نيافته اند. در اينجا توضيحاتى كلى راجع به آنها مى دهيم.
•حيات چيست
چون تاكنون تنها با يك شكل حيات مواجه بوده ايم، دانشمندان در تعريف كلى حيات كه به اشكال ديگر هم قابل تعميم باشد اختلاف نظر دارند. قطعاً مى توانيم ويژگى هاى ظاهرى موجودات زنده را وصف كنيم اما اين كافى نيست. براى مثال نمى توان موجودات زنده را گونه اى تعريف كرد كه مواد غذايى مى گيرند و مواد زايد را دفع مى كنند، زيرا اغلب وسايل نقليه هم همين كار را انجام مى دهند. البته مفهوم حيات در مقاطع گوناگون توسط زيست شناسان و فلاسفه مورد بحث قرار گرفته است اما احتمالاً محبوب ترين تعريف همان است كه «جرالد لوئيس» از موسسه پژوهشى «اسكريپس» ده سال پيش بيان كرد. او حيات «نظام شيميايى خودكفا توصيف كرده كه قادر است از طريق انتخاب طبيعى (همسانى با طبيعت) تكامل يابد. البته همان طورى كه گفته شد اين تعريف فعلاً جوابگوى همان شكل حياتى است كه سال ها است در زمين مى شناسيم و به نظر زيست شناسان از يك نياى مشترك با بنيادهاى پروتئينى و كربنى به وجود آمده است. بنابراين براى هر نوع مقايسه اى به شكل دوم و بيگانه حيات نياز داريم. ولى براى تنها حيات شناخته شده هم مى توان ويژگى هاى كلى ديگرى را مثال زد. مانند اين كه همتاسازى (توليد مثل) مى كنند، سوخت و ساز شيميايى دارند و رشد مى كنند، ارتباط درونى اجزاى بدن از طريق علائم الكترونيكى يا توليد تركيبات شيميايى (مثل هورمون ها) انجام مى گيرد. البته بايد توجه كرد كه هيچ كدام از اين ويژگى ها به تنهايى مشخصه حيات نيستند بلكه اجتماع همزمان آنها در يك موجود ويژگى حيات را ايجاد مى كنند. نكته قابل توجه اين است كه در دهه هاى اخير دانشمندان تلاش زيادى كردند تا بتوانند از تركيبات و مولكول هاى اوليه، شكل ديگرى از حيات ايجاد كنند و حتى در اين زمينه هم تا حدى موفق بودند. آنها توانستند در محيط هاى آزمايشگاهى برخى از الگوهاى حيات را ايجاد كنند كه براى ما بيگانه است. مثلاً «استين راسموسن» در آزمايشگاه ملى «لس آلاموس» در نيومكزيكو شكلى از حيات به وجود آورده كه از قطره هاى چربى حاصل شده است. در صورت موفقيت اين تلاش ها الگوى ديگرى از حيات هم در اختيار خواهيم داشت و آنگاه مى توانيم عموميت تعريف خود را از حيات طبق آن بسنجيم و به طور كلى برداشت خودمان از حيات را تصحيح كنيم.
•حيات چگونه شكل مى گيرد
ما اينك واحدهاى شيميايى بنيادى را كه سازنده حيات هستند مى شناسيم اما اين كه از كجا آمده اند و حيات از چه زمانى و چگونه آغاز شده است هنوز قطعى نيست. در حال حاضر ما مى توانيم شرايطى مشابه شرايط اوايل عمر زمين را در آزمايشگاه ايجاد كنيم. شرايطى كه طى آن تركيبات اوليه بعد از انفجار بزرگ از مولكول هاى ساده به تركيب پيچيده و عالى تر سوق داده شده است كه البته اين نكته با توجه به شرايط مساعد زمين در كمربند حيات و جوى مناسب و منبع انرژى كافى و وجود آب مايع به نظر غيرقابل اجتناب مى آيد. شرايط اوليه زمين با شرايط كنونى تفاوت داشته است. در اتمسفر اوليه به جاى اكسيژن و ازت، مخلوطى از هيدروژن، آمونياك، متان، بخار آب و گازكربنيك وجود داشته كه مناسب تشكيل مولكول هاى مركب هستند. نكته قابل توجه اين است كه دانشمندان با شبيه سازى شرايط ابتدايى زمين در آزمايشگاه و افزودن حرارت و قوس الكتريكى (همان نقشى كه آذرخش ايفا مى كرد) توانسته اند ماده اى حاوى اسيدهاى آمينه را ايجاد كنند. اين اولين پل بين ماده و حيات بود. در حقيقت در نتيجه تاثير پرتوهاى ماوراى بنفش خورشيد و آذرخش هاى شديد، مواد مذكور در جو به تركيبات مركب جديد تغيير شكل يافتند و با تغيير شكل آنها در اتمسفر، به صورت باران (باران هاى آلى) بر زمين فرو افتادند. دليل اصلى وجود گسترده كربن، هيدروژن و اكسيژن در بافت موجودات زنده هم همين منشاء آلى است. با فروريختن باران هاى آلى شامل مولكول هاى پيچيده اسيد آمينه در اقيانوس ها _ شرايطى كه قادريم مشابهش را در آزمايشگاه توليد كنيم- نخستين اقيانوس هاى زمين در واقع به نوعى «سوپ اوليه» تبديل شدند كه حيات ابتدايى (مشتق از اسيدهاى آمينه) را در خود جاى داده بودند. فرم هاى مشتق از اين اسيدهاى آمينه بعدها نيمى از پايه توارث (DNA) را تشكيل دادند. گرچه بايد متذكر شد كه اتمسفر زمين پس از ايجاد اين پيش زمينه، خود در حفظ حيات ابتدايى در برابر پرتوهاى مرگبار فرابنفش خورشيد و گرما نقش عمده اى داشت و از آن به خوبى نگهدارى كرد. موارد مذكور همان واحدهاى شيميايى بنيادى هستند كه اكنون آنها را به عنوان پايه گذاران حيات ابتدايى مى شناسيم. ولى علاوه بر توضيحاتى كه راجع به چگونگى پيدايش آنها داده شد، هنوز هم قطعيت كاملى وجود ندارد زيرا برخى دانشمندان عقيده دارند اين بنيادها و از جمله اسيدهاى آمينه، مسافر سيارك ها و شهاب هايى بوده اند كه پس از دوام در سفرهاى ميان سياره اى در ابتداى عمر زمين در برخورد با آن گسترش و تحول يافته اند.
پس تا اينجا بنيادهاى ابتدايى حيات را شناختيم، با اين كه به طور قطعى نمى دانيم منشاء اين بنيادها كجا است يا چيست؟ اما چگونه پروتئين ها و مولكول هاى DNA و مراحل پيشرفته تر از اين مولكول هاى ساده مشتق شده اند يا به عبارتى اين مولكول هاى اسيد آمينه ساده چگونه پيش زمينه حيات شدند؟ براى اين كار اسيدهاى آمينه و ديگر بنيادها بايد به قدرى متمركز شوند كه بتوانند با هم برخورد كنند و واكنش دهند و در نتيجه مولكول هاى پروتئين و ساختار ابتدايى DNA را توليد كنند. در صورتى كه در حالت عادى احتمال نزديك شدن و متمركز شدن آنها كم است. پژوهشگران گمان مى كنند كه سطوح برخى كانى ها كه از لحاظ شيميايى «چسبنده» است باعث نزديك شدن مولكول ها شده است. در حقيقت در سواحل كم عمق كانى هايى مانند خاك رس و كوارتز وجود داشت كه طبيعتى چسبنده دارند. در خاك رس مولكول هايى به دام مى افتند و با تشكيل زنجيرهاى دراز به يكديگر متصل مى شوند و در نهايت زنجيره هاى كوچك ابتدايى DNA را تشكيل مى دهند. از اين پس است كه با تشكيل مراحل ابتدايى و سپس نهايى DNA و وجود شرايط مساعد گسترش آن حيات به طور گسترده اى وسعت مى يابد. آخرين نكته اى كه بايد اشاره كنيم زمان آغاز حيات است. در صورت كشف قطعى زمان گسترش و پيدايش حيات مى توانيم به برخى پرسش ها پاسخ دقيق بدهيم. برخى پژوهشگران گمان مى كنند نشانه هاى حيات در سنگ هايى كه ۸/۳ ميليارد سال عمر دارند وجود دارد. شايان ذكر است عمر زمين ۵/۴ ميليارد سال برآورد شده كه از ۴ ميليارد سال پيش قابل سكونت شده است. يعنى فقط ۲/۰ ميليارد سال پس از قابل زيست شدن زمين. برخى ديگر هم عقيده دارند نشانه هاى حيات تا ۷/۲ ميليارد سال پيش ظهور نكرده است. با اين حساب زمان قطعى پيدايش حيات هم بر ما مشخص نيست. در نهايت براى جمع بندى كلى مطالب بايد گفت، اكنون ما بنيادهاى شيميايى حيات را مى شناسيم و به نظريه هاى جامعى _ بين دانشمندان _ راجع به منشاء پيدايش بنيادها و چگونگى پيشرفت آنها به مولكول هاى پيچيده DNA دست يافته ايم و مى توانيم نسبتاً زمان دقيق پيدايش اين حيات ابتدايى را تخمين بزنيم. به طور كلى ايده اى جامع درباره حيات و چگونگى پيدايش و پيشرفت آن يافته ايم، هر چند بايد ذكر كرد اطلاعات ما فعلاً درباره تنها شكل حياتى است كه در زمين رخ داده و آن را مى شناسيم و ذكر اين نكته هم ضرورى است كه بدون وجود زمينه هاى مساعدى چون جو محافظ زمين و وجود آب مايع و منبع انرژى چون خورشيد نبايد انتظار چنين حياتى و چنين تحولى شگفت را بر روى زمين داشته باشيم.
منابع:
۱- مجله دانشگر، شماره ۹ آذر ،۱۳۸۳ مقاله هاى «حيات چيست؟» و «حيات چگونه آغاز شد؟»
۲- زيباترين تاريخ جهان، هيوبرت ريوز، ترجمه حسين فرهاديان، نشر رحيمى ،۱۳۸۰ ص ۷۶ تا ۱۰۰.
۳- ماهنامه نجوم، شماره ۱۴۱ آذر ،۸۳ ويژه نامه حيات، مقاله ابراهيم ويكتورى.

تاریخچه تلگرام

زمانى كه ساموئل مورس نخستين تلگرام را ارسال كرد حتى ذره اى هم اين انتظار را نداشت كه بعدها به عنوان مخترع دستگاه تلگراف، شهرتى جهانى بيابد. امروزه در دنيايى كه پيشرفت هاى علمى تا به حدى رسيده اند كه ارتباطات ماهواره اى تنها در چند ثانيه مى توانند دورترين نقاط جهان را با يكديگر مرتبط سازند ديگر فرستادن اخبار از طريق تلگرام معنايى ندارد. اينك سيستم هاى ارتباطى ديجيتال كه تا حد زيادى مى توانند مستقل از نظارت انسانى عمل كنند و با اين وجود مورد اطمينان باشند، مدت هاست كه جاى دستگاه هاى تلگراف را گرفته اند. اين بار قصد دارم داستان تلگراف، پدربزرگ دستگاه هاى ارتباطى نوين را برايتان بازگو كنم.
«ساموئل فينلى برييز مورس» اصلاً با فناورى كارى نداشت. مورس در واقع از طريق نقاشى و طراحى امرار معاش مى كرد. او كه پدرش كشيش بود، در بيست و هفتم آوريل سال ۱۷۹۱ در چالزتاون ماساچوست در آمريكا به دنيا آمد. او كالج دانشگاه ييل را به پايان رساند و پس از آن، يك دوره كارآموزى كتابدارى را گذراند. مورس از سال ۱۸۳۲ در دانشگاه شهر نيويورك، به عنوان استاد رشته هنر طراحى و نقاشى به كار مشغول شد. در اكتبر همين سال بود كه ساموئل ۴۲ ساله در يك سفر دريايى با پژوهشگر علوم طبيعى چارلز جكسون، اهل بوستون آشنا شد. جكسون در مورد آزمايش هاى خود در مورد جريان الكتريسيته با او صحبت كرد و مورس، شيفته آنها شد. زمانى كه الكتريسيته در طول يك سيم پيچ مغناطيسى جريان يابد، بايد بتوان توسط الكتريسيته، علايمى مشخص را به راه دور انتقال داد.
در واقع مورس در سال ۱۸۳۷ از باقيمانده هاى سيم و فلز و به كمك ساعت ديوارى خود، نخستين دستگاه تلگراف را سر هم كرد. اين دستگاه هنوز هم در يكى از موزه هاى آلمان، در شهر مونيخ در معرض ديد عموم قرار دارد. پس از آن مورس ۵ سال تمام به آزمايش هاى خود ادامه داد.
از آنجائى كه مورس استاد نقاشى و مجسمه سازى بود جاى تعجب نيست كه نخستين دستگاه تلگراف او از يك سه پايه نقاشى تشكيل شده بود كه در بخش فوقانى قاب قرار گرفته در آن پاندولى مجهز به يك قلم آويخته شده بود. چرخ دنده هاى يك ساعت ديوارى، يك نوار لوله شده كاغذى را در زير اين پاندول به حركت درمى آوردند. تا زمانى كه الكتريسيته در سيم پيچ الكترومغناطيسى اين دستگاه جريان نداشت، قلم نامبرده به رسم يك خط مستقيم مى پرداخت. به محض آنكه الكتريسيته در مدار جريان مى يافت يك آهن ربا پاندول دستگاه تلگراف را به سوى خود جذب مى كرد و بدين ترتيب بر روى كاغذ، خطى به شكل عدد ۷ فارسى به وجود مى آمد. هر يك از اين اشكال، نشان دهنده يك عدد مشخص بود.


اما مورس تنها با كمك آلفرد ويل، يكى از دانشجوهاى هوشمند خود توانست اختراع خويش را تكميل كرده و آن را به نام خود ثبت كند. به پيشنهاد ويل بود كه الفباى مورس به وجود آمد. به اين ترتيب كه هر عدد مشخص كننده يكى از حروف الفبا شد كه با انحراف هاى كوتاه يا دراز مدت پاندول بر روى نوار كاغذ دستگاه تلگراف رسم مى شدند.
مورس از آنجايى كه از پشتيبانى كنگره آمريكا برخوردار نشد به اروپا سفر كرد كه آن هم ثمربخش نبود. اما او طى اين سفر دست كم توانست به مطالعه سيستم هاى ارتباطى رقباى خود بپردازد و پس از بازگشت به آمريكا دستگاه تلگراف خود را تغيير داد. در دستگاه تلگراف جديد قلم دستگاه در حالت عادى با كاغذ تماسى نداشت و فقط زمانى كه بخش الكترومغناطيسى آن فعال مى شد علايمى به شكل خط و نقطه رسم مى شدند. ارسال پيام ها از طريق تماس صفحات كوتاه يا بلند مسى با يك تابلوى ويژه انجام مى گرفت. به اين ترتيب مامور مركز تلگراف مجبور نبود كه كد اعداد و حروف را از بر كند.
در سال ۱۸۴۳ كنگره آمريكا سرانجام با بودجه اى به مبلغ ۳۰ هزار دلار براى ساختن يك خط تلگراف ۶۰ كيلومترى از بالتيمور تا واشينگتن موافقت كرد. از طريق همين خط بود كه مورس در بيست و چهارم ماه مه سال ۱۸۴۴ نخستين پيام الكترونيكى را ارسال كرد. اين تلگرام چنين مضمونى داشت: «به راستى كه خداوند چه تواناست.»

فرایند ارتباط

ذات ارتباط ، فرآیندی است که موجب ارتباط بین فرستنده و گیرنده برای دریافت پیام در زمان و مکان می شود. اگر چه نوع بشر عمدتا به مطالعه ارتباطات انسانی علاقه نشان می دهد ، اما فرآیند ارتباط در تمام موجودات زنده وجود دارد. ازجملات بالا نتیجه می گیریم که ارتیاط امری بنیادین و جهانی است کامل

اخبار اينترنتی چقدر عمر می کنند

اخبار اينترنتی چقدر عمر می کنندکامل

اولين همايش بين‌المللى روابط عمومى الكترونيك برگزار مى‌شود

اولين همايش بين‌المللى روابط عمومى الكترونيك برگزار مى‌شودکامل

Monday, May 30, 2005

دموكراسي‌ و فضاي‌ سايبر


بياييد قدري‌ از اينترنت‌ امروز و شكاف‌ موقتي‌ آماده‌سازي‌ فناوري‌ ديجيتال‌ پيشرفته‌ فاصله‌ بگيريم‌ تا با نگاهي‌ به‌آينده‌، جنبه‌هاي‌ خاص‌ فضاي‌ سايبر نمود پيدا كند.
همانند زيرساخت‌ حمل‌ونقل‌ يعني‌ لوله‌ها، فضاي‌ سايبر فضاي‌ يكپارچه‌ و بهينه‌سازي‌ طبيعي‌ و اجتناب‌ناپذيرشبكه‌هاي‌ ناهمگون‌ به‌ هم‌ پيوسته‌ هدفمند است‌ كه‌ سيستم‌ عصبي‌ جامعه‌ مدرن‌ را تشكيل‌ مي‌دهد. علاوه‌ برسيستم‌هاي‌ توزيع‌ عمومي‌ مانند پخش‌ زميني‌ و ماهواره‌اي‌، كابل‌ و تلفن‌ (همراه‌ و ثابت‌)، اين‌ يكپارچه‌سازي‌، به‌سيستم‌هاي‌ خصوصي‌، مانند آنهايي‌ كه‌ با معاملات‌ نقطه‌ فروش‌(Point - Of- Sale)، رزرو بليطها، معاملات‌ بانكي‌، مراقبت‌ تلويزيوني‌مداربسته(CCTV)‌، مبادلات‌ بورس‌ و غيره‌ سروكار دارند، گسترش‌ مي‌يابد.
بدون‌شك‌، كم‌ هزينه‌ بودن‌، انعطاف‌ در كاربرد و فوايد اين‌ يكپارچه‌سازي‌ كلي‌ براي‌ سناريوي‌ يكپارچه‌سازي‌الزام‌آورند. همان‌گونه‌ كه‌ تلگراف‌ جايگزين‌ كبوترهاي‌ نامه‌بر و تلفن‌ جايگزين‌ تلگراف‌ شد، اين‌ يكپارچه‌سازي‌، بخش ‌كوچكي‌ از پيشرفتي‌ است‌ كه‌ قرار است‌ به‌هرحال‌، دير يا زود، رخ‌ دهد.
هنوز كارهاي‌ فني‌ زيادي‌ بايد روي‌ زيرساخت‌ به‌ انجام‌ رسد تا به‌طور قابل‌ اطمينان‌ و مؤثر ويژگي‌هاي‌ ضروري‌همچون‌ امنيت‌، پهناي‌ باند تضمين‌ شده‌، پاسخگويي‌، تاييد و جلوگيري‌ از “بمب‌هاي‌ پستي‌”(Mail Bombs) و ساير بي‌نظمي‌هاي‌اينترنتي‌ تامين‌ شود. هرچند، اين‌ ويژگي‌ها نيازي‌ به‌ علوم‌ بسيار پيچيده‌ ندارد، بلكه‌ نيازمند انتخاب‌ فناوري‌ اثبات‌شده‌، توافق‌ در مورد استانداردها، تداركات‌ و ترتيبات‌ مرتبط و برنامه‌هاي‌ اجرايي‌ است‌.
شبكه‌ پهناي‌ باند ديجيتالي‌ جهاني‌، يعني‌ سخت‌افزار فضاي‌ سايبر، سازوكار توزيع‌ نهايي‌ براي‌ صنعت‌ رسانه‌اي‌جمعي‌ خواهد شد، كه‌ شامل‌: پخش‌ تلويزيوني‌ (امواج‌ و كابل‌)، اجاره‌ نوارهاي‌ تصويري‌ و شايد حتي‌ لوح‌هاي‌ فشرده‌صوتي‌ شود. اين‌ اجزاي‌ آشنا، به‌ همان‌ سرنوشت‌ صفحه‌هاي‌ گرامافون‌ و كارت‌هاي‌ پانچ‌ رايانه‌اي‌ دچار خواهند شد.
فضاي‌ سايبر، اتصال‌ مطلق‌ فرد به‌ جهان‌ خارج‌ خواهدبود: “مبادلات‌ اينترنتي‌”، راه‌ دستيابي‌ به‌ سرمايه‌ها وحساب‌ها، خريدها و رزروها، پرداخت‌ ماليات‌ها، تماشاي‌ توليدات‌ رسانه‌اي‌ (فيلم‌ها، اخبار، ورزش‌، سرگرمي‌ وغيره‌)، برقراري‌ تماس‌هاي‌ آني‌، ارسال‌ و دريافت‌ پيام‌ها از افراد و گروه‌ها، دريافت‌ اطلاعات‌ ترافيكي‌ و غيره‌. درست‌مانند خريد با كارت‌هاي‌ اعتباري‌ كنوني‌، هر مبادله‌ هزينه‌ خاص‌ خود را خواهد داشت‌ كه‌ از حساب‌ شما كسر مي‌شودو بخشي‌ نيز به‌ فروشنده‌ (ارايه‌ دهنده‌ محتوا) و بخشي‌ نيز به‌ جيب‌ ميانجي‌هاي‌ گوناگون‌ مي‌رود.

اينترنت‌ امروز: وسايل‌ ارتباطي‌ دموكراتيزه‌ شده‌
امروزه‌ اينترنت‌ از جنبه‌هاي‌ فرهنگي‌ بسيار قابل‌ توجه‌ است‌. از نظر فني‌، اينترنت‌بخش‌ كوچكي‌ از فناوري‌ است‌ كه‌به‌ زودي‌ منسوخ‌ مي‌شود. با اين‌ حال‌، از نظر اقتصادي‌ و فرهنگي‌، اينترنت‌ پديده‌اي‌ بي‌سابقه‌ در تاريخ‌ بشري‌ است‌.
اينترنت‌ يك‌ حوزه‌ وسايل‌ ارتباطي‌ غيرپولي‌، يك‌ فضاي‌ باز جهاني‌، يك‌ بازار وسايل‌ ارتباط جمعي‌ با يك‌ اقتصادخاص‌ در محتوا و نقل‌ و انتقال‌ است‌. هر اتصال‌ فيزيكي‌ (و نقاط ارتباط دهنده‌ آن‌)، ماهيتا از سوي‌ گرداننده‌ آن‌(مؤسسه‌ دولتي‌، شركت‌ خصوصي‌، دانشگاه‌، شركت‌ ارايه‌دهنده‌ خدمات‌ اينترنتي‌) با هدف‌ كسب‌ منافع‌ مشترك‌،همچون‌ يك‌ مورد كلاسيك‌ از منفعت‌ متقابل‌ آنارشيستي‌، در زيرساخت‌ شبكه‌ قرار داده‌ شده‌ است‌. همين‌طور،محتواي‌ اينترنت‌ كه‌ يك‌ فضاي‌ داوطلبانه‌ است‌: هر كس‌ مي‌تواند يك‌ ناشر باشد و آثار خود را منتشر كند. انتشارات‌ درتمام‌ سطوح‌ كيفي‌ و موضوعي‌ و عمومارايگان‌ وجود دارد. هزينه‌هاي‌ مربوط به‌ كاربر معمولا ثابت‌ و معتدل‌ است‌ و هركس‌ در هر نقطه‌ از جهان‌ با يك‌ تماس‌ در دسترس‌ و ارتباط با گروه‌ها به‌ اندازه‌ ارتباط با افراد، ارزان‌ و آسان‌ است‌.
با پرداخت‌ مبلغي‌ ناچيز هم‌ مي‌توان‌ به‌ تعاوني‌ جهاني‌ اينترنت‌ ملحق‌ شد. اينترنت‌ با خود جمعي‌ كردن‌ گفتمان‌ را به‌همراه‌ داشته‌ و نمونه‌ اصلي‌ دموكراتيزه‌ شدن‌ رسانه‌هاست‌. افراد داوطلبانه‌ به‌ عنوان‌ “ماموران‌ اطلاعات‌” موضوعات‌اينترنت‌ را به‌ گروه‌هاي‌ مختلف‌ ارسال‌ مي‌كنند. سايت‌هاي‌ وب‌ مملو از لينك‌هاي‌ سايت‌هاي‌ مربوط به‌ يك‌ جهان ‌تقريبا بي‌نهايت‌ اطلاعات‌ است‌ و حتي‌ براي‌ تازه‌كارها به‌طور مؤثر قابل‌ دسترسي‌ است‌.
تجربه‌ اين‌ فضاي‌ جهاني‌ براي‌ شبكه‌وندها(Netizens) مانند يك‌ رنسانس‌ دموكراتيك‌، شكوفايي‌ گفتمان‌ عمومي‌ و امكان‌ بيان‌عقايد براي‌ ميليون‌ها نفر است‌ كه‌ در غيراين‌ صورت‌ هيچ‌ وسيله‌ بيان‌ عمومي‌ در اختيار ندارند. افراد هم‌فكر، در خارج‌از مرزها و بدون‌ محدوديت‌ زماني‌ مي‌توانند به‌طور مجازي‌ گرد هم‌ آيند. براي‌ مثال‌، اطلاعات‌ موجود در يك‌ بروشوردر گوشه‌ ناشناخته‌اي‌ از اين‌ كره‌ خاكي‌، به‌ دليل‌ ارزش‌ مفيد ذاتي‌، به‌ ناگاه‌ مورد توجه‌ هزاران‌ نفر در سراسر جهان‌ قرارمي‌گيرد.
اينترنت‌، به‌ ويژه‌ براي‌ هماهنگي‌ سازمان‌هاي‌ جهاني‌ واقعي‌ در تقويت‌ ارتباطات‌ گروهي‌، كاهش‌ سفرها وگردهمايي‌ها و ايجاد توانايي‌ تصميم‌ گيري‌هاي‌ سريع‌ مؤثر است‌. اندازه‌گيري‌ اثرات‌ سياسي‌ واقعي‌ فرهنگ‌ اينترنت‌،كار بسيار مشكلي‌ است‌. نظرات‌ جالب‌ و مهمي‌ به‌ صورت‌ آنلاين‌ و بسيار وسيع‌تر از آنچه‌ كه‌ در “گفتمان‌ عمومي‌”رسانه‌هاي‌ جمعي‌ روي‌ مي‌دهد، مورد بحث‌ قرار مي‌گيرد. اما به‌نظر مي‌رسد تا حد زيادي‌ اين‌ نظرات‌ خودشان‌ دراينترنت‌ از بين‌ مي‌روند و زماني‌ كه‌ رايانه‌ خاموش‌ شود، اين‌ تصور به‌ ذهن‌ مي‌آيد كه‌ آيا اين‌ همه‌ يك‌ خواب‌ يا رويانبوده‌ است‌؟ به‌ همين‌ دليل‌، تاكنون‌ حداقل‌ سرايت‌ و نفوذ را از اينترنت‌ به‌ جهان‌ واقعيت‌ مشاهده‌ كرده‌ايم‌.
شگفت‌آور اين‌كه‌، حداقل‌ از ديد من‌، به‌نظر مي‌رسد مؤثرترين‌ بهره‌برداري‌ سياسي‌ از اينترنت‌ را سازمان‌هاي‌دست‌ راستي‌ با سازماندهي‌ رقابت‌هاي‌ انتخاباتي‌، ايجاد تحرك‌ عقايد درباره‌ موضوعات‌ خاص‌ و غيره‌، به‌ عمل‌مي‌آورند. افراد معتقد به‌ ارزش‌هاي‌ دموكراتيك‌ و ليبرال‌تر نيز به‌ نظر پراكنده‌تر و كم‌انگيزه‌تر از آن‌ هستند كه‌ به‌ نتايج‌ملموس‌ دست‌ يابند. با اين‌ حال‌، معلوم‌ نيست‌ چه‌ اتفاقي‌ خواهد افتاد اگر يك‌ دوره‌ عملگرايي‌ رايج‌ مانند آنچه‌ كه‌ دردهه‌هاي‌ 1960، 1930، 1900، 1848، 1798 و 1776 و غيره‌ رخ‌ داد، به‌ وقوع‌ پيوندد. اگر ناآراميهاي‌ مشابهي‌ روي‌دهد، اينترنت‌ تبديل‌ به‌ يك‌ غول‌ سياسي‌ خفته‌ مي‌شود كه‌ هماهنگ‌ كردن‌ تظاهرات‌، تسهيل‌ طرح‌ بحث‌هاي‌ راهبردي‌،افزايش‌ تعداد راي‌دهندگان‌، پخش‌ گزارش‌هاي‌ سانسور شده‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ و غيره‌ را عهده‌دار خواهد شد. اگريك‌ ضرورت‌ برانگيزاننده‌ باعث‌ شفافيت‌ عمل‌گرايي‌ شود، رسانه‌هاي‌ جمعي‌ مردمي‌ اثر حيرت‌انگيزي‌ بر ملت‌خواهند داشت‌.
چنين‌ سناريويي‌، تصوري‌ بيهوده‌ نيست‌. طغيان‌ عملگرايي‌ واقعٹ رخ‌ خواهد داد (براي‌ مثال‌، اخيرا در آلمان‌، فرانسه‌ واستراليا وجود داشته‌ است‌). تا آنجا كه‌ مي‌دانم‌، اينترنت‌ هنوز آن‌چنان‌ همه‌گير نشده‌ است‌ كه‌ توانسته‌ باشد در چنين‌رويدادهايي‌ خودنمايي‌ كند، اما در برخي‌ كشورهاي‌ غربي‌ توده‌ منتقد نزديك‌ به‌ شكل‌گيري‌ است‌ و قدرت‌ اينترنت‌براي‌ سازمان‌دهي‌ جهان‌ واقع‌ آزمايش‌ و اثبات‌ شده‌ است‌.
اين‌ توانايي‌ بالقوه‌ تقويت‌ عمل‌گرايي‌ اينترنت‌ طبيعتا براي‌ بسياري‌ عناصر جامعه‌، تهديدكننده‌ خواهد بود. برخي‌كشورها، مانند ايران‌، چين‌ و مالزي‌ كه‌ در آنها “ضرورت‌ برانگيختگي‌” در مردم‌ وجود دارد خطر “دموكراسي‌ افراطي‌”را كاملا جدي‌ مي‌گيرند و انواع‌ مختلف‌ سياست‌هاي‌ محدودكننده‌ اينترنتي‌ را به‌ اجرا مي‌گذارند. فرض‌ من‌ اين‌ است‌ ـو به‌ تفصيل‌ از آن‌ سخن‌ خواهم‌ گفت‌ ـ كه‌ آگاهي‌ (در حلقه‌هاي‌ حاكميت‌) از تهديد حكومتي‌ اينترنت‌، حمايت‌هاي‌سياسي‌ قابل‌ توجهي‌ را از اقدامات‌ گوناگون‌ سانسور اينترنت‌ كه‌ در ملل‌ غرب‌ در جريان‌ است‌، به‌ همراه‌ دارد و اين‌آگاهي‌ كاملا گوياي‌ علت‌ وجود تصوير رسانه‌هاي‌ جمعي‌ از اينترنت‌ به‌ عنوان‌ سرزمين‌ هكرها، تروريست‌ها ومنحرفين‌ است‌.
تا حدي‌ به‌ خاطر اين‌ تهديد علت‌گرايانه‌ بالقوه‌ و تا حدي‌ به‌ دليل‌ ملاحظات‌ اقتصادي‌، طبيعي‌ است‌ كه‌ مطمئن ‌نباشيم‌ عمر فرهنگ‌ اينترنت‌ به‌ آن‌ اندازه‌ كه‌ فكر مي‌كنيم‌ به‌ درازا خواهد كشيد. به‌ جز سانسور، موضوع‌ حق‌ مؤلف‌،قوانين‌ انتشار هجويات‌ و ساير اقدامات‌، مواردي‌ هستند كه‌ مستقيم‌ و غيرمستقيم‌ راه‌ حيات‌ اينترنت‌ را مي‌بندند. يك‌شهروند معمولي‌ كه‌ خوراك‌ خود را از رسانه‌هاي‌ جمعي‌ مي‌گيرد، اغلب‌ عقيده‌ دارد كه‌ اينترنت‌ پناهگاه‌ تروريست‌ها ومنحرفين‌ است‌ و بنابراين‌ محدوديت‌هاي‌ اينترنتي‌، با فرياد اعتراض‌ عمومي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ براي‌ مثال‌، به‌ دليل‌سانسور اخبار روزنامه‌ها بلند شود، مواجه‌ نمي‌شود.
اينترنت‌ نشان‌دهنده‌ اين‌ است‌ كه‌ چگونه‌ فضاي‌ سايبر مي‌تواند در تقويت‌ فرايند دموكراتيك‌ به‌ كار گرفته‌ شود ودموكراسي‌ را بازتر و مشاركتي‌ كند. شبكه‌وندها تنها افرادي‌ نيستند كه‌ چشم‌ به‌ فضاي‌ سايبر دوخته‌اند. ما در مرحله‌بعد به‌ يكي‌ ديگر از مشتريان‌ بالقوه‌ فضاي‌ سايبر يعني‌ صنعت‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ مي‌پردازيم‌.

رسانه‌هاي‌ جمعي‌: وسايل‌ ارتباطي‌ انحصاري‌
صنعت‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ نيز مانند اينترنت‌، شبكه‌ جهاني‌ وسايل‌ ارتباطي‌ است‌ و دستيابي‌ به‌ اطلاعات‌ بي‌پايان‌ راامكان‌پذير مي‌سازد. هر چند، در وراي‌ اين‌ تشابهات‌، اين‌ دو تفاوت‌هاي‌ زيادي‌ نيز دارند:
مبادلات‌ اينترنتي‌، غيراقتصادي‌ است‌ ولي‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ به‌طور فزاينده‌اي‌ تجاري‌ هستند. در اينترنت‌ هر كسي‌مي‌تواند انتشار دهد در حالي‌ كه‌ نشر از طريق‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ در كنترل‌ مالكين‌ آنهاست‌. طيف‌ وسيعي‌ از تفكرات‌عموم‌ در اينترنت‌ يافت‌ مي‌شود، اما بحث‌ و گفت‌وگو در رسانه‌هاي‌ جمعي‌ محدود و به‌طور حساب‌ شده‌اي‌ انعكاس‌جهان‌بيني‌ مالكين‌ آنهاست‌.
در رسانه‌هاي‌ جمعي‌ به‌ غير از مشاركت‌هاي‌ داوطلبانه‌، “مالكين‌ محتوا” و “توليدكنندگان‌ محتوا” وجود دارند. به‌جاي‌ فهرست‌ پستي‌ رايگان‌، لينك‌هاي‌ وب‌ و كارگزاران‌ داوطلب‌ ارسال‌ در اينترنت‌، “توزيع‌كنندگان‌ محتوا” شامل‌شبكه‌هاي‌ پخش‌، اپراتورهاي‌ كابلي‌، اپراتورهاي‌ ماهواره‌اي‌، سينماهاي‌ زنجيره‌اي‌ و ويدئوكلوپ‌ها و به‌ جاي‌ مجموعه‌مخاطبان‌ مشاركت‌كننده‌ يا شبكه‌وندها، مصرف‌كنندگان‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ وجود دارند.
در هر دو شبكه‌، محتواي‌ اطلاعات‌، نشان‌دهنده‌ منافع‌ و علايق‌ مالكين‌ آنهاست‌. اين‌ موضوع‌ در اينترنت‌ به‌ معني‌اين‌ است‌ كه‌ محتوا به‌ وسعت‌ جامعه‌ است‌، اما در رسانه‌هاي‌ جمعي‌، ديدگاه‌ باريكي‌ از محتوا نشان‌دهنده‌ اين‌ حقيقت‌است‌ كه‌ مالكيت‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ در بعد جهاني‌ به‌ صورت‌ روزافزون‌ به‌ سوي‌ متمركز شدن‌ دريك‌ باند بزرگ‌ ازشركت‌هاي‌ درهم‌ ادغام‌ شده‌، پيش‌ مي‌رود. رسانه‌هاي‌ جمعي‌ در خدمت‌ گفتمان‌، آموزش‌ و دموكراسي‌ مشاركتي‌نيستند و در عوض‌ به‌ گونه‌اي‌ طراحي‌ مي‌شوند كه‌ توليدات‌ موردنظر شركت‌ها را به‌ “مصرف‌كنندگان‌” برسانند و ازپس‌ افكارعمومي‌ برآيند.
صنايع‌ رسانه‌اي‌ و مخابراتي‌ آمريكا مدت‌هاست‌ خصوصي‌ شده‌اند، با اين‌ حال‌، شكل‌ شركتي‌ شده‌ رسانه‌هاي‌جمعي‌ به‌طور كلي‌ در ايالات‌ متحده‌ ظهور يافته‌ است‌. عمدتا اين‌ مدل‌ آمريكايي‌ است‌ كه‌ در حال‌ تبديل‌ شدن‌ به‌ يك‌ارزش‌ جهاني‌ است‌، بخشي‌ به‌ دليل‌ اين‌كه‌ آمريكا يك‌ روش‌ اقتصاد خرد را ارايه‌ كرده‌كه‌ در حال‌ تبديل‌ شدن‌ به‌ شرايط جهاني‌ است‌ (اقتصاد تحت‌تاثير شركت‌) و بخشي‌ نيز به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ آمريكا به‌طور مؤثر سياست‌هاي‌ حمايت‌ ازشركت‌هاي‌ خود را در مجامع‌ بين‌المللي‌ ترويج‌ مي‌كند.
نظام‌هاي‌ راديو تلويزيوني‌ دولتي‌ به‌ سرعت‌ در فرايند جهاني‌ شدن‌، خصوصي‌ مي‌شوند و گردانندگان‌ رسانه‌هاي‌شركتي‌ با جيب‌هاي‌ بدون‌ ته‌ خود، آنها را به‌ چنگ‌ مي‌آورند و بدين‌ترتيب‌، الگوي‌ رسانه‌هاي‌ آمريكايي‌ را در جهان‌تبليغ‌ مي‌كنند; هر چند اين‌ گردانندگان‌ آمريكايي‌ خود تنها خريداران‌ بازار نباشند. الگوي‌ آمريكايي‌ الگويي‌ انحصاري‌ است‌: درست‌ مانند گروه‌ هفت‌ خواهران‌ كه‌ بر بازار جهاني‌ نفت‌ تسلط دارند،بر صنعت‌ رسانه‌ها نيز دسته‌اي‌ از سركردگان‌(Majors) مسلطند. نشريه‌ نيشن‌ (The Nations)، در سوم‌ ژوئن‌ 1996 نقشه‌ راه‌ صنعت‌ اخبار وسرگرمي‌ آمريكا را بسيار خوب‌ ارايه‌ داد و هژموني‌ مشترك‌ جنرال‌ الكتريك‌، تايم‌ ـ وارنر (Time - Warner)، ديزني‌ كپ‌ سيتيز (Disney-Cap- Cities)، ووستينگهاوس‌ را به‌ تصوير كشيد. اين‌ سركردگان‌ به‌ صورت‌ عمودي‌ ادغام‌ شده‌اند، يعني‌ نه‌ تنها داراي‌ محتوا و وسايل‌توليدند، بلكه‌ نظام‌هاي‌ توزيع‌، ايستگاه‌هاي‌ پخش‌ راديو و تلويزيوني‌، ماهواره‌ها، سيستم‌ كابلي‌ و سينماهاي‌زنجيره‌اي‌ را نيز در اختيار دارند.
ممكن‌ است‌ در وهله‌ اول‌ تايم‌ ـ ورنر و ديزني‌ را شركت‌هاي‌ رسانه‌اي‌ بدانيم‌ اما براي‌ جنرال‌ الكتريك‌ ووستينگهاوس‌، رسانه‌ها جنبه‌ فرعي‌ دارند. آنها در هر زمينه‌اي‌ فعال‌ هستند، از نيروگاه‌هاي‌ هسته‌اي‌ گرفته‌ تاهواپيماهاي‌ جنگي‌، بيمه‌ و وسايل‌ پزشكي‌. سياست‌هاي‌ راديو تلويزيوني‌ آنها نه‌ تنها انگيزه‌ سودهاي‌ شركت‌هاي‌رسانه‌اي‌ خود، بلكه‌ به‌ همان‌ اندازه‌ منافع‌ كلي‌ مجموعه‌هاي‌ تحت‌ مالكيت‌ خود را نيز منعكس‌ مي‌كنند. براي‌ مثال‌به‌نظر نمي‌رسد ان‌.بي‌.سي‌ (N.B.C) دخالتي‌ در جريانات‌ پشت‌ پرده‌ مربوط به‌ مسائل‌ ايمني‌ راكتورهاي‌ هسته‌اي‌ جنرال‌الكتريك‌ يا فساد موجود در قراردادهاي‌ جنرال‌ الكتريك‌ با دولت‌ آمريكا، داشته‌ باشد.
وقتي‌ سخن‌ از مالكيت‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ و تاثير بيشتر آگهي‌دهندگان‌ شركت‌ها به‌ ميان‌ مي‌آيد، تعجبي‌ نخواهدداشت‌ كه‌ محتواي‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌، نه‌ فقط اخبار بلكه‌ برنامه‌هاي‌ سرگرم‌كننده‌ نيز، انعكاس‌دهنده‌ يك‌ ديدگاه‌جهاني‌ دوستدار منافع‌ شركتي‌ به‌طور عام‌ است‌.
با ظهور جهاني‌ شدن‌، اين‌ چهار مجموعه‌ به‌ همراه‌ روپنت‌ مرداك‌ و ديگران‌، براي‌ خريد وسايل‌ توليد و توزيع‌ درمقياس‌ جهاني‌، با هم‌ به‌ رقابت‌ مي‌پردازند. روند آشكار پس‌ از مرحله‌ تعديل‌ نيرو به‌ سوي‌ صنعت‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌جهاني‌ زيرسلطه‌ دسته‌اي‌ از شركت‌هاي‌ فراملي‌ است‌.
جهاني‌شدن‌ صنعت‌ رسانه‌اي‌ به‌ معني‌ تسلط شركتي‌ جريان‌هاي‌ جهاني‌ اطلاعات‌ و مديريت‌ متمركز افكارعمومي‌جهاني‌ است‌.
در حالي‌ كه‌ رويه‌ اينترنت‌ بر امكان‌ بالقوه‌ فضاي‌ سايبر براي‌ اتصال‌ شهروندان‌ به‌ يكديگر به‌ صورت‌ مشاركتي‌ استوار است‌، صنعت‌ رسانه‌اي‌ جمعي‌ زيرسلطه‌ شركت‌ها، فضاي‌ سايبر را به‌ مثابه‌ يك‌ نظام‌ توزيع‌ توليدات‌ ووسيله‌اي‌ براي‌ كنترل‌ افكار مي‌انگارد. ارزيابي‌ كاربرد فضاي‌ سايبر نيازمند بررسي‌ محيط سياسي‌ شكل‌گيري‌ فضاي‌سايبر و نگاهي‌ دقيق‌تر به‌ موضوع‌ دموكراسي‌ است‌.

به‌اصطلاح‌ دموكراسي‌ (دموكراسي‌ صوري‌) و ظهور جهاني‌شدن‌
دموكراسي‌، كشمكش‌ صوري‌ براي‌ كنترل‌ بين‌ شهروندان‌ و منافع‌ اقتصادي‌ تراز اول‌ است‌. شايد اين‌ كشمكش‌ دركشوري‌، مانند انگلستان‌ كه‌ نظام‌ طبقاتي‌ آگاهانه‌ پذيرفته‌ شده‌ قدمتي‌ طولاني‌ دارد، بيشتر آشكار باشد. در آمريكا كه‌در آن‌ از مساوات‌ بيشتر سخن‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد، اغلب‌ تمايل‌ به‌ انكار چنين‌ كشمكش‌هايي‌ وجود دارد و اين‌ اسطوره‌ كه‌حاكميت‌ عامه‌ تا حد زيادي‌ در “سرزمين‌ آزادگان‌” به‌ دست‌ آمده‌ پذيرفته‌ شده‌ است‌.
در حقيقت‌ تنش‌ بين‌ منافع‌ عموم‌ و نخبگان‌ از سوي‌ “پدران‌ مؤسس‌ آمريكا” (Americ Founding Fathers) پيش‌بيني‌ و توسط جيمز مديسن‌(معمار اوليه‌ قانون‌ اساسي‌ آمريكا) به‌ صراحت‌ بيان‌ و با ايجاد موازنه‌ بين‌ مجالس‌ سنا و نمايندگان‌ و بسياري‌ وسايل‌ديگر در آن‌ سند، نهادي‌ شده‌ است‌.
در دموكراسي‌، قدرت‌ رسمامتعلق‌ به‌ راي‌دهندگان‌ است‌. با اين‌ حال‌، تعادل‌ قدرت‌ بين‌ نخبگان‌ و مردم‌ به‌طورقاطعانه‌اي‌ به‌ نفع‌ مردم‌ خواهد بود. از سوي‌ ديگر نخبگان‌ اقتصادي‌ به‌ دليل‌ اعتبار و كنترل‌ سرمايه‌گذاري‌ به‌ روش‌هاي‌گوناگون‌ در فرايند سياسي‌ تاثير گذارند. با اين‌ حال‌ موازنه‌ قدرت‌ به‌ همين‌ سادگي‌ قابل‌ اطلاق‌ نيست‌ و در حقيقت‌ يك‌جابه‌جايي‌ صوري‌ قدرت‌ در دو قرن‌ گذشته‌ وجود داشته‌ است‌. براي‌ مثال‌ در اواخر قرن‌ نوزدهم‌، در عصر “رابربارون‌” (Robber Baron) با فلسفه‌ اقتصاد آزادش‌، احاطه‌ قدرت‌ نخبگان‌، بازارهاي‌ انحصاري‌ و استثمار كارگران‌ آشكار بود. از سوي‌ديگر، در جنبش‌هاي‌ اصلاحي‌ اوايل‌ قرن‌ بيستم‌ و رژيم‌هاي‌ كنترل‌گر و اعتمادشكن‌ آن‌ زمان‌، نخبگان‌ خود را درموقعيت‌ دفاعي‌ يافتند.
امروزه‌ در فضاي‌ جهاني‌ شدن‌ نئوليبرال‌ نيز نخبگان‌ اقتصادي‌ آشكارا در وضعيت‌ برتر هستند. ماشين‌ مالكيت‌ وقدرت‌ نخبگان‌ امروزه‌ به‌ صورت‌ شركت‌هاي‌ صنفي‌ فراملي‌ كار مي‌كند و جهاني‌شدن‌ به‌ همراه‌ خصوصي‌سازي‌، آزادكردن‌ قيمت‌ها، كاهش‌ ماليات‌هاي‌ شركت‌هاي‌ صنفي‌ و سياست‌هاي‌ تجارت‌ آزاد، به‌ معني‌ جابه‌جايي‌ راديكال‌ قدرت‌و دارايي‌ها از دولت‌ ـ ملت‌ (كه‌ حالت‌ الاكلنگ‌ دموكراتيك‌ وجود دارد) به‌ شركت‌هاي‌ صنفي‌ فراملي‌ كه‌ شهروندان‌هيچ‌ نفوذ و تاثير قابل‌ توجهي‌ روي‌ آن‌ ندارند (براي‌ مثال‌، فعاليت‌هاي‌ انتخاباتي‌ “رالف‌ نيدر” (Ralph Nader)، صلح‌ سبز و امثال‌ آن‌كه‌ به‌ صورت‌ منظم‌ محدود و به‌ حاشيه‌ كشيده‌ شد) است‌.
سياست‌گذاري‌هاي‌ اقتصادي‌ كه‌ به‌ صورت‌ سنتي‌ در اختيار دولت‌ ـ ملت‌ها بود، عمدتا از طريق‌ معاهدات‌ گوناگون‌به‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌، صندوق‌ بين‌المللي‌ پول‌ و يا ديگر كميسيون‌هاي‌ بي‌نام‌ و نشان‌ سپرده‌ شده‌اند كه‌ زيرسلطه‌ شركت‌هاي‌ صنفي‌ فراملي‌ و عملا تحت‌تاثير گروهي‌ كه‌ اين‌ شركت‌ها آنها را “جامعه‌ مالي‌ بين‌المللي‌”مي‌شناسند، قرار دارند.
اين‌ انتقال‌ اقتدار اقتصادي‌ در جهان‌ سوم‌ كه‌ صندوق‌ بين‌المللي‌ پول‌ به‌طور فزاينده‌ اقتصاد و سياست‌هاي‌ اجتماعي‌و مالي‌ را ديكته‌ مي‌كند، پيشرفته‌ است‌. براي‌ مثال‌، در هند، مسؤولين‌ دولتي‌ براي‌ دريافت‌ راهنمايي‌هاي‌ سياسي‌،مستقيمابه‌ كاركنان‌ صندوق‌ بين‌المللي‌ پول‌ مراجعه‌ مي‌كنند و دولت‌ هند را كاملا خارج‌ از دايره‌ قرار مي‌دهند.
روندها و تعهدات‌ عهدنامه‌اي‌ الزام‌آور نشان‌ مي‌دهند كه‌ جهان‌ اول‌ نيز چاره‌اي‌ جز قرار گرفتن‌ زير سلطه‌ اين‌ رژيم‌كميسيون‌ جهاني‌ كه‌ به‌ وسيله‌ شركت‌هاي‌ صنفي‌ فراملي‌ اداره‌ مي‌شود، قرار مي‌گيرد. مثال‌هاي‌ چنين‌ تهاجمي‌ رامي‌توان‌ در سياست‌ آمريكا در قبال‌ كوبا مشاهده‌ كرد كه‌ از سوي‌ موافقتنامه‌ تجارت‌ آزاد آمريكاي‌ شمالي‌ و سياست‌واردات‌ گوشت‌ اتحاديه‌ اروپايي‌ به‌ وسيله‌ سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ به‌ همراه‌ حمايت‌ بازار توليدات‌ موز در منطقه‌كارائيب‌، به‌ چالش‌ كشيده‌ است‌. اين‌ مثال‌ها بخش‌ كوچك‌ و بيرون‌ آب‌ كوه‌ يخ‌ ترسناك‌ جهان‌ شمول‌ است‌ كه‌ سر راه‌يك‌ كشتي‌ قرار گرفته‌ كه‌ زماني‌ در حاكميت‌ دولت‌ بود.
جهاني‌شدن‌ به‌ معني‌ كودتاي‌ نخبگان‌ است‌. برتري‌ سياسي‌ موقتي‌ در غرب‌ به‌ صورت‌ نظام‌مند در حال‌ تبديل‌ به‌يك‌ برتري‌ سياسي‌ و جهاني‌ دايمي‌ كه‌ شبكه‌ كميسيون‌ها و كارگزاران‌ زيرسلطه‌ نخبگان‌ نهادي‌ شده‌ است‌، مي‌باشد.نخبگان‌، بازي‌ صوري‌ را كنار گذاشته‌اند و شهروندان‌ خود را در وضعيت‌ شكل‌ گرفته‌ مي‌بينند.
فرايند دموكراتيك‌ ممكن‌ است‌ همچنان‌ بر روابط دولت‌ ـ ملت‌ حاكم‌ باشد، اما قدرت‌ و منابع‌ دولت‌ ـ ملت‌ به‌سرعت‌ محدود شده‌ است‌ و بدين‌ترتيب‌ دموكراسي‌ عرضه‌ شده‌ و قدرت‌ جهاني‌ از نهادهاي‌ دموكراتيك‌ به‌ نهادهاي‌نخبگان‌ تبديل‌ و حكمروايي‌ دموكراسي‌ در جامعه‌ كمتر و كمتر مي‌شود، هر چند گفت‌وگوهاي‌ عموم‌ درباره‌ آن‌همچنان‌ ادامه‌ پيدا كند ولي‌ گزارش‌ مباحث‌ كميسيون‌ها ارايه‌ نمي‌شود، زيرا انقلاب‌ جهاني‌گراي‌ عميق‌، اغلب‌موضوعي‌ پنهاني‌ است‌.
مطابق‌ اين‌ تحليل‌، دموكراسي‌ دچار درد سر بزرگي‌ است‌ و در مقايسه‌، به‌نظر مي‌رسد آينده‌ فضاي‌ سايبر در درجه‌دوم‌ توجه‌ قرار مي‌گيرد.

تبليغات‌ سياسي‌ و دموكراسي‌
در كشمكش‌ صوري‌ قدرت‌ در دموكراسي‌ها، مالكيت‌ رسانه‌ها به‌ عنوان‌ ابزاري‌ براي‌ نفوذ در افكار عمومي‌ و درنهايت‌ سياست‌هاي‌ دولت‌، همواره‌ مورد استفاده‌ نخبگان‌ اقتصادي‌ قرار گرفته‌ است‌. هر چند وقت‌يك‌بار، جنبش‌هاي‌مردمي‌ نيز از رسانه‌ها استفاده‌ مؤثري‌ برده‌اند، اما در صنعت‌ رسانه‌اي‌ متمركز امروز كنترل‌ نخبگان‌ روي‌ افكارعمومي‌با همه‌ هدف‌ها و مقاصد صورت‌ مي‌گيرد و اين‌ امر آن‌چنان‌ عادي‌ است‌ كه‌ همانند ماهي‌ داخل‌ آب‌ كه‌ وجود آب‌ راحس‌ نمي‌كند، ما نيز فراموش‌ مي‌كنيم‌ تا چه‌ حد حوزه‌ مباحث‌ عمومي‌ محدود شده‌ است‌.
تكنيك‌هاي‌ خيابان‌ ماديسن‌ (Madison Avenue) كه‌ در رقابت‌هاي‌ انتخاباتي‌ به‌كار مي‌روند، شامل‌ تاكيد بر سخنان‌ و جملات‌ كوتاه‌سياستمداران‌ مي‌شوند. اين‌ تكنيك‌ها، رقابت‌هاي‌ سياسي‌ را مانند آگهي‌ يك‌ خميردندان‌ يا اسپري‌ جديد در تبليغات‌تجاري‌ تبديل‌ مي‌كنند. اين‌ ويژگي‌ مدت‌ طولاني‌ است‌ در آمريكا وجود دارد و با غلبه‌ بلر بر حزب‌ كارگر، ورود اين‌قالب‌ فكري‌ را به‌ انگلستان‌ شاهد هستيم‌.
در چنين‌ وضعيتي‌ حتي‌ مخالفان‌ نيز با تاكيدهاي‌ رسانه‌ها، متمركز و هدايت‌ مي‌شوند، درست‌ مانند بهره‌برداري‌ ازجنبش‌هاي‌ شبه‌نظامي‌ (و كانديداتوري‌ پروت‌ - Perot و بوكانان - Buchanan) در آمريكا و جنبش‌هاي‌ جبهه‌ ملي‌ در انگلستان‌ و فرانسه‌كه‌ براي‌ مرتجع‌، فراملي‌گرا، ضد فناوري‌ و نژادپرست‌ خواندن‌ احساسات‌ ضدجهاني‌ شدن‌ به‌ كار گرفته‌ شدند و ياعقايد مربوط به‌ حفظ محيطزيست‌ كه‌ به‌طور منظم‌ ضدكارگري‌، مخالف‌ رفاه‌ يا نخبه‌گرا و غيره‌ ناميده‌ شده‌اند.
سرزنش‌ دولت‌ها و سياستمداران‌ مشكلات‌ مربوط به‌ جهاني‌گرايي‌ و نفوذ بيش‌ از حد شركت‌هاي‌ مشترك‌ شايدتنها موفقيت‌ مؤثر رسانه‌هاي‌ كنترل‌ افكار براي‌ نزول‌ هرچه‌ بيشتر نهادهاي‌ دموكراتيك‌ و ظهور جهاني‌گرايي‌ باشد.
جهاني‌شدن‌ نيز به‌ نوبه‌ خود، نمونه‌ بهتري‌ از تاثير قوي‌ تبليغات‌ رسانه‌اي‌ است‌. بحث‌ نئوليبراليسم‌، با اصلاحات‌نيروي‌ بازار و دولت‌ كوچك‌تر فقط بخشي‌ از مناظرات‌ عمومي‌ نيست‌، بلكه‌ چارچوب‌ آن‌ را شكل‌ مي‌دهد.سياستمداران‌ و رهبران‌ دولتي‌ به‌ندرت‌ درباره‌ بود يا نبود پذيرش‌ جهاني‌شدن‌ بحث‌ مي‌كنند و به‌ جاي‌ آن‌ ازسياست‌هاي‌ ملي‌ كه‌ به‌ بهترين‌ حالت‌ با تقاضاهاي‌ جهاني‌شدن‌ سازگاري‌ دارد، حمايت‌ مي‌كنند.
از آنجا كه‌ خود رسانه‌ها نيز در حال‌ جهاني‌ و متمركز شدن‌ هستند، جاي‌ تعجب‌ نيست‌ كه‌ تبليغات‌ جهاني‌شدن‌، ازجمله‌ صنايع‌ توليدي‌ آنها باشد. فرقي‌ نمي‌كند، فيلم‌ بلند، اخبار شبكه‌، آگهي‌ها، بحث‌ و گفت‌وگو، سريال‌ كمدي‌، هرچه‌ كه‌ باشد، پيش‌فرض‌ اين‌ است‌ كه‌ نظام‌ نيروي‌ بازار غيرقابل‌ اجتناب‌ و بيهودگي‌ آرايش‌ سياسي‌ موجود، هميشه‌آشكارا و مستقيم‌ مطرح‌ مي‌شود; حتي‌ زماني‌ كه‌ نقاط تاريك‌ آينده‌ به‌ تصوير در مي‌آيد.
موفقيت‌ تبليغاتي‌ اين‌ كار در سايه‌ ورشكستگي‌ كامل‌ فلسفه‌ نئوليبرال‌ جالب‌ است‌. تجربه‌ عصر رابر بارون‌ (Robber- Baron) از حافظه‌ عموم‌ پاك‌ شده‌ است‌ و همانند الگوي‌ اورول‌، همان‌گونه‌ كه‌ به‌ ما گفته‌ مي‌شود، نيروهاي‌ بازار وحذف‌ نظارت‌ دولت‌ و كارآمدي‌هاي‌ “نوين‌” نتيجه‌ مهم‌ پيشرفته‌ترين‌ ويژگي‌ اقتصادي‌ است‌.
در نتيجه‌ اين‌ بازبيني‌ تاريخي‌ از طريق‌ حذف‌، كسي‌ صحبت‌ از اين‌ واقعيت‌ نمي‌كند كه‌ ناقص‌ بودن‌ شديد اين‌سياست‌ها قبلا آزموده‌ شده‌ و آنها به‌ ناپايداري‌ اقتصادي‌، بازارهاي‌ انحصاري‌، ركود اقتصادي‌ دوره‌اي‌، فساد سياسي‌،استثمار كارگران‌ و محدوديت‌ اجتماعي‌ منتهي‌ شده‌ و اين‌كه‌ نياز به‌ چند نسل‌ اصلاحات‌ براي‌ اعمال‌ درباره‌ رقابت‌هاي‌بازار، پايداري‌ نظام‌ مالي‌ و ايجاد روابط عادلانه‌تر كارمند ـ كارفرما وجود دارد.
رژيم‌هاي‌ نظارتي‌ كه‌ قبل‌ از دوره‌ تاچر و ريگان‌ در راس‌ بودند، دلايل‌ خوبي‌ داشتند: آنها از ميان‌ تمايل‌ جامعه‌ به‌ثبات‌ و رفاه‌ شهروندان‌ با تاثيرات‌ گوناگون‌ از يك‌سو و تمايل‌ شركتي‌ براي‌ حداكثر سود، از سوي‌ ديگر، حكم‌ صادركرده‌ و بين‌ منافع‌ نخبگان‌ و مردم‌ توافق‌ ايجاد كرده‌اند. امروزه‌ با كمك‌ تبليغات‌ سياسي‌ رسانه‌اي‌، همه‌ مي‌دانند كه‌نظارت‌ و كنترل‌ چيزي‌ نيست‌ جز خودخواهي‌ ضدتوليدي‌ بوروكرات‌هاي‌ سياسي‌ خوب‌ يا بد نيت‌ كه‌ هيچ‌ كاري‌ به‌ جزدخالت‌ در امور تجاري‌ ديگران‌ ندارند.
باز در الگوي‌ اورولي‌، اصلاحات‌ امروز در اصل‌ بر چيدن‌ بساط اصلاحات‌ است‌; اصلاحاتي‌ كه‌ چندين‌ دهه‌سوءاستفاده‌ نيروهاي‌ بازار را تعديل‌ كرد. قدرت‌ رسانه‌ها براي‌ تعريف‌ و تفسير وقايع‌ و تعيين‌ متني‌ كه‌ مباحث‌ عمومي‌در چارچوب‌ آن‌ قرار گيرند، بسيار زياد است‌. مظروف‌ قديمي‌ را مي‌توان‌ در ظرف‌هاي‌ جديد عرضه‌ كرد و يا سياه‌ را به‌جاي‌ سفيد ارايه‌ كرد، به‌ شرطي‌ كه‌ پيام‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ تكرار شود و واقعيت‌هايي‌ كه‌ مصلحت‌ نيستند، هيچ‌وقت‌فرصت‌ پخش‌ پيدا نكنند.
رسانه‌هاي‌ جمعي‌ خط مقدم‌ كنترل‌ جهاني‌گرايي‌ يكپارچه‌ جمعي‌ هستند، همانند خندق‌ها در نبرد براي‌ دستيابي‌ به‌سلطه‌ نخبگان‌. اين‌ واقعيت‌، به‌ علاوه‌ نيروهاي‌ بازار، فوريت‌ بيشتري‌ به‌ گام‌هاي‌ تمركز رسانه‌اي‌ جهاني‌ مي‌دهد. وقتي ‌پخش‌ آنلاين‌ آگهي‌هاي‌ تجاري‌ فضاي‌ سايبر آغاز شود، بايد اهميت‌ سياسي‌ مركزي‌ رسانه‌هاي‌ تحت‌ تسلط در فرايندجهاني‌شدن‌ و كنترل‌ نخبگان‌ به‌طور كلي‌، در نظر گرفته‌ و سرنوشت‌ فرهنگ‌ اينترنت‌ پيش‌بيني‌ شود.
به‌ همين‌ منظور، برخورد با فضاي‌ سايبر و اينترنت‌ در رسانه‌هاي‌ جمعي‌ در سال‌هاي‌ اخير، نشان‌ از افزايش‌ بينش‌دارد. معمولا دو تصوير كاملا متفاوت‌ ارايه‌ مي‌شود، يك‌ تصوير معطوف‌ به‌ آگهي‌هاست‌ و ديگري‌ به‌ گونه‌اي‌ ديگراست‌.
اولين‌ تصوير كه‌ اغلب‌ در مستندات‌ آينده‌گرا ارايه‌ مي‌شود، درباره‌ هيجان‌ ماجراجويي‌هاي‌ سايبر، لذت‌ واقعيت‌مجازي‌ و وعده‌هاي‌ بي‌شمار مؤسسات‌ آنلاين‌ است‌. اين‌ تصوير معطوف‌ به‌ آگهي‌ها به‌ همراه‌ يك‌ چرخش‌ مثبت‌طرح‌ريزي‌ شده‌ است‌ و ناگهان‌ هر كالا يا سازمان‌ آدرس‌ www.My.logo.com را روي‌ بسته‌بندي‌ و در آگهي‌ خودمي‌آورد كه‌ در بسياري‌ موارد كاربرد نمادين‌ دارد. خيابان‌ ماديسن‌، فضاي‌ سايبر مي‌فروشد، اما در حال‌ فروختن‌ نسخه‌تجاري‌ است‌ كه‌ قرار است‌ اجرا شود. خيابان‌ ماديسن‌ در حال‌ ايجاد يك‌ تقاضاي‌ بازار جمعي‌ است‌.
تصوير ديگر، بيشتر به‌ تكنولوژي‌ اينترنتي‌ امروز متكي‌ است‌ و به‌ هكرهاي‌ شرور و توطئه‌گران‌ بمب‌گذار واغفال‌كنندگان‌ كودكان‌ مربوط مي‌شود. آنهايي‌ كه‌ هر روز اينترنت‌ استفاده‌ مي‌كنند چنين‌ داستان‌هايي‌ را مضحك‌مي‌دانند، اما با رد چنين‌ داستان‌هايي‌ ممكن‌ است‌ متوجه‌ نشويم‌ كه‌ بخش‌ بزرگي‌ از جمعيت‌ هر روز همين‌ داستان‌ها رامي‌شنوند. اقدام‌ به‌ سانسور ايالات‌ متحده‌، خوشبختانه‌ از سوي‌ ديوان‌عالي‌ آن‌ كشور رد شد، اما تلاش‌ها براي‌ هتك‌حرمت‌ اينترنت‌ غيراقتصادي‌ ادامه‌ دارد، در حالي‌ كه‌ تصوير همزاد تبليغاتي‌ آتي‌ آن‌ كه‌ بي‌شك‌ مطالب‌ مبتذل‌تبليغاتي‌اش‌ به‌ همان‌ اندازه‌ گويا و بي‌پرده‌ خواهد بود، رو به‌ افزايش‌ است‌.
رابطه‌ فضاي‌ سايبر و دموكراسي‌ بسيار پيچيده‌ است‌. فرهنگ‌ اينترنت‌، به‌ عنوان‌ نمونه‌ نخستين‌ از تجربه‌ فضاي‌سايبر در آينده‌، رنسانس‌ بحث‌ عمومي‌ باز را به‌ عنوان‌ بخش‌ كوچكي‌ از فرايند دموكراتيك‌ فراهم‌ آورده‌ است‌. اين‌پديده‌، به‌وسيله‌ اقليت‌ نسبتا كوچكي‌ از جمعيت‌ جهان‌ تجربه‌ شده‌ است‌ و در واقع‌ از هجوم‌ بي‌امان‌ آگهي‌هاي‌ تبليغاتي‌به‌ دور نخواهد ماند. برعكس‌ ممكن‌ است‌ فضاي‌ سايبر به‌ عنوان‌ يك‌ وسيله‌ انتقال‌ جهاني‌ توليدات‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌،به‌ ماشين‌ ارسال‌ افكارعمومي‌ به‌ ظرافت‌ كنترل‌ شده‌، تبديل‌ شود و به‌ جاي‌ تحقق‌ روياي‌ دموكراتيك‌، كابوس‌ برادربزرگ‌ را به‌ همراه‌ آورد.
در دنيايي‌ كه‌ بيشتر رويدادهاي‌ فيزيكي‌ و مالي‌ مهم‌، مستلزم‌ تبادلات‌ آنلاين‌ است‌، مخفي‌كاري‌ها در رمزگذاري‌الگوريتم‌ و سوييچ‌هاي‌ ارتباطي‌ است‌ و هر كس‌ كليد ورود به‌ سيستم‌ عصبي‌ اينترنت‌ را در اختيار داشته‌ باشد مي‌توانداز همه‌ فعاليت‌هاي‌ ديگران‌ سر درآورد، فرد مي‌تواند مامور دولتي‌ (مطابق‌ قانون‌) يا اپراتورهاي‌ سيستم‌ (مطابق‌فرصت‌هاي‌ اقتصاد آزاد و عدم‌ نظارت‌ دولت‌) باشد. فقط از جنبه‌ ثبت‌ عمليات‌ حسابداري‌، هر آنچه‌ كه‌ افراد انجام‌مي‌دهند مشخص‌ است‌ و هيچ‌ تضميني‌ براي‌ پنهان‌ ماندن‌ اين‌ اطلاعات‌ (از دولت‌، پليس‌، دفاتر اعتبارات‌ مالي‌،تبليغاتچي‌ها، ارسال‌كنندگان‌ پست‌ مستقيم‌، استراتژيست‌هاي‌ سياسي‌ و غيره‌) وجود ندارد.
نظارت‌ وسيع‌ نظام‌مند عاملان‌ دولتي‌ با توانايي‌ رديابي‌ خريدها و ترجيحات‌، مبادلات‌ مالي‌، محل‌ اقامت‌، افراد وگروه‌هاي‌ تماس‌ گرفته‌ شده‌ و محتواي‌ وسايل‌ ارتباطي‌ بسيار آسان‌ است‌. حتي‌ امكان‌ جمع‌آوري‌ مخفيانه‌ علايم‌ صوتي‌و تصويري‌ دستگاه‌هاي‌ خانگي‌ كه‌ به‌ نظر خاموش‌ مي‌آيند و همچنين‌ تداخل‌ در سيستم‌هاي‌ ايمني‌ منازل‌ ودستگاه‌هاي‌ عملكرد خودكار مانند در و پنجره‌هاي‌ خودكار و امثال‌ آنها وجود دارد.
هيچ‌ گروه‌ با اهميت‌ (مانند يك‌ سازمان‌ سياسي‌ يا يك‌ گروه‌ عام‌المنفعه‌) بسته‌ به‌ اين‌كه‌ فعاليت‌هايش‌ تا چه‌ حدمورد توجه‌ مسؤولان‌ باشد، بدون‌ اين‌كه‌ فعاليت‌ها و بحث‌ و گفت‌وگوهايش‌ از سوي‌ عاملان‌ دولتي‌ قابل‌ ردگيري ‌نباشد، وجود نخواهد داشت‌.
كارت‌هاي‌ شناسايي‌ دولتي‌ داراي‌ چيپ‌ و مانند آنها ممكن‌ است‌ براي‌ بسياري‌ تفنني‌ باشند، اما تعداد اقدامات‌دولتي‌ و تبليغاتي‌ مربوط به‌ آنها مي‌تواند هشداري‌ جدي‌ باشد. چنين‌ ابزارهايي‌، هر شهروند را به‌ يك‌ نقطه‌ اتصال‌ درشبكه‌ فضاي‌ سايبر تبديل‌ مي‌كند. چه‌ كسي‌ مي‌داند كه‌ چيپ‌ هر يك‌ از اين‌ كارت‌ها توسط چند ايستگاه‌ آشكار و پنهان‌از راه‌ دور مورد بررسي‌ قرار مي‌گيرد؟
خلاصه‌ اين‌كه‌، فضاي‌ سايبر نه‌ فقط مهيا كننده‌ كانال‌ نهايي‌ ارسال‌ آگهي‌هاي‌ بازرگاني‌ براي‌ صنعت‌ رسانه‌هاي‌جمعي‌ است‌، بلكه‌ ماهيتا وظيفه‌ كنترل‌ افكار وسايل‌ ارتباط جمعي‌ را با دقت‌ بسيار بالا و با دريافت‌ بازخورد كامل‌ ازاين‌كه‌ هر كس‌ چه‌ اطلاعاتي‌ دريافت‌ مي‌كند و حتي‌ چه‌ مطلبي‌ به‌ دوستان‌ خود مي‌گويد، فراهم‌ مي‌آورد.
از طريق‌ جهاني‌ شدن‌، فضاي‌ سايبر مي‌تواند به‌ ابزار ايده‌آل‌ قدرت‌ نخبگان‌ تبديل‌ شود. يعني‌ كنترل‌ دقيق‌ علمي‌اين‌كه‌ در مقياس‌ جهاني‌ چه‌ كسي‌، چه‌ چيزي‌ دريافت‌ مي‌كند و ردگيري‌ كامل‌ هر آنچه‌ كه‌ افراد انجام‌ مي‌دهند. هر زمان‌كه‌ نياز باشد، گزارش‌هاي‌ امور حسابداري‌ نيز براي‌ دنبال‌ كردن‌ وظايف‌ پيشين‌ در دسترس‌ خواهد بود. ممكن‌ است‌بعضي‌ خوانندگان‌ اين‌ سناريو را دور از ذهن‌ تصور كنند و بگويند: “چنين‌ اتفاقي‌ نخواهد افتاد.”. من‌ از آنها خواهم‌پرسيد: “چه‌ عاملي‌ جلوي‌ اين‌ اتفاق‌ را خواهد گرفت‌؟”. سلطه‌ شركت‌هاي‌ مشترك‌ بر جريان‌ اطلاعات‌ جامعه‌، بخش‌اجتناب‌ناپذير فرايند جهاني‌سازي‌ است‌. در اينجا ما از بخش‌ پاياني‌ سناريو به‌ اين‌ نكته‌ مي‌پردازيم‌ كه‌ رويدادها چگونه‌فاش‌ مي‌شوند.

فضاي‌ سايبر آرمان‌شهر كيست‌؟
ممكن‌ است‌ از فضاي‌ سايبر به‌ عنوان‌ نوعي‌ آرمان‌شهر ياد كنند كه‌ در آن‌ هر نوع‌ درخواست‌ ارتباطي‌ امكان‌پذيرباشد. اما سؤال‌ اين‌ است‌ كه‌ چه‌ كسي‌ قرار است‌ بر اين‌ آرمان‌شهر حكومت‌ كند؟ ما كاربران‌ اينترنت‌ تصور مي‌كنيم‌ كه‌با حركتي‌ موزون‌ و آرام‌ به‌ درون‌ اين‌ آرمان‌شهر وارد خواهيم‌ شد تا به‌ مقاصد خلاقانه‌مان‌ صورت‌ واقع‌ ببخشيم‌،درست‌ همان‌طور كه‌ به‌ اينترنت‌ وارد شديم‌. اما ديگراني‌ هم‌ هستند كه‌ اين‌ آرمان‌شهر را طراحي‌ كرده‌اند. براي‌ ورود به‌اين‌ آرمان‌شهر، ديگران‌ نيز خود را آماده‌ كرده‌اند.
كاربران‌ فعلي‌ براي‌ هر ساعت‌ استفاده‌ از اينترنت‌ مبلغ‌ كمي‌ پرداخت‌ مي‌كنند و از هر هزينه‌ ديگر كاربري‌ گله‌مندندو انتظار هم‌ دارند براي‌ هر كاربر، پهناي‌ باند وسيع‌ موردنياز فراهم‌ باشد. از سوي‌ ديگر، صنعت‌ رسانه‌اي‌ مي‌تواندترافيك‌ ارسال‌ و دريافت‌ موجود را وارد اينترنت‌ كند، ترافيكي‌ با ارزش‌ ارسال‌ و دريافتي‌ بسيار بيشتر از پست‌الكتروني‌ و مراجعه‌ به‌ سايت‌ها كه‌ پهناي‌ باند زيادي‌ را طلب‌ مي‌كند. كاربران‌ فعلي‌ تمايل‌ دارند قيمت‌هاي‌ معمولي‌ رابراي‌ مراسلات‌ بپردازند، در حالي‌ كه‌ صنعت‌ رسانه‌اي‌ هر چقدر لازم‌ باشد پرداخت‌ مي‌كند و البته‌ هزينه‌ها را نيز ازطريق‌ مصرف‌كنندگان‌ جبران‌ مي‌كند.
از ديدگاه‌ صرفا اقتصادي‌، انتظار مي‌رود منافع‌ صنعت‌ رسانه‌اي‌، قوانين‌ خود را در مسير دستيابي‌ به‌ فضاي‌ سايبرحاكم‌ كند. درست‌ مانند مالك‌ زميني‌ كه‌ با سرمايه‌گذاري‌ خود انتظار دارد كسي‌ كه‌ روي‌ زمينش‌ كار مي‌كند مبلغ‌بيشتري‌ بپردازد، حال‌ چه‌ صحبت‌ از خريد طيف‌ ماهواره‌اي‌ باشد يا قانون‌گذاران‌ لابي‌ كنند. (جيب‌هاي‌ بدون‌ ته‌ مسيرخود را پيدا مي‌كنند).
با اين‌ حال‌، ملاحظات‌ اقتصادي‌، تعيين‌كننده‌ترين‌ عامل‌ وضع‌ مقررات‌ فضاي‌ سايبر نيستند، بلكه‌ ممكن‌ است‌جنبه‌هاي‌ سياسي‌ مهم‌تر باشند. سلطه‌ مداوم‌ رسانه‌هاي‌ جمعي‌ بر نظام‌هاي‌ توزيع‌ اطلاعات‌، براي‌ ايفاي‌ نقش‌ هميشگي‌ رسانه‌ها به‌ عنوان‌ هدايت‌گر افكارعمومي‌، ضروري‌ است‌. اين‌ نقش‌، همان‌طور كه‌ ديده‌ شد، ماموريتي‌خطير در تداوم‌ فرايند جهاني‌شدن‌ و كنترل‌ اجتماعي‌ نخبگان‌ به‌ صورت‌ عام‌ است‌.
مرور تاريخ‌ صنعت‌ راديو در دهه‌ 1920 آمريكا آموزنده‌ است‌: در دهه‌ 20، جنگي‌ در گرفت‌. راديو در راه‌ بود وهمه‌ مي‌دانستند كه‌ راديو كالايي‌ همچون‌ كفش‌ نبود كه‌ بازار خوبي‌ داشته‌ باشد. مي‌بايست‌ برايش‌ مقرراتي‌ وضع‌ كرد وسؤال‌ اساسي‌ اين‌ بود كه‌ چه‌ كسي‌ بايد مسؤوليت‌ اين‌ كار را به‌ عهده‌ داشته‌ باشد. گروه‌هاي‌ ضعيف‌ و مجزايي‌ مانندكليسا، اتحاديه‌هاي‌ كارگري‌ و برخي‌ گروه‌هاي‌ دانشجويي‌ وجود داشتند كه‌ سعي‌ مي‌كردند براي‌ تبديل‌ راديو به‌ يك‌پديده‌ منفعت‌ عمومي‌، سازمان‌دهي‌ كنند، اما كاملا ناكام‌ ماندند و راديو كاملا تجاري‌ شد.
ملل‌ ديگر راه‌ ديگري‌ برگزيدند (براي‌ مثال‌ بي‌.بي‌.سي‌ در انگلستان‌) اما همان‌گونه‌ كه‌ ذكر شد، اين‌بار نيز الگوي‌آمريكايي‌ بود كه‌ غلبه‌ يافت‌.
دو عامل‌ پيش‌ برنده‌ قرينه‌ در فرايند انحصاري‌ كردن‌ تجاري‌، يكي‌ ضرورت‌ اقتصادي‌ (مبارزه‌ براي‌ ساكت‌ كردن‌نمايندگان‌ مستقل‌ كه‌ قصد جلب‌ توجه‌ مخاطبان‌ را دارند) و ديگري‌ ضرورت‌ سياسي‌ (حفظ كنترل‌ بر افكار عمومي‌)هستند. سازوكار سلطه‌ شامل‌ مالكيت‌ متمركز زيرساخت‌ها، بروكراسي‌هاي‌ دريافت‌ مجوز، حقوق‌ مالكيت‌ اطلاعات‌،قوانين‌ هتك‌ حرمت‌، ساختارهاي‌ قيمت‌گذاري‌، ايجاد كمبود توزيع‌ مصنوعي‌ و قوانين‌ سانسور مي‌شود. اين‌ تاكتيك‌هادر تمام‌ دوره‌ حيات‌ فناوري‌ رسانه‌اي‌ الكتروني‌ كه‌ با راديو شروع‌ مي‌شود، مورد استفاده‌ قرار گرفته‌اند و اين‌بهره‌برداري‌ را مي‌توان‌ بخشي‌ از فرايند تجاري‌ كردن‌ فضاي‌ سايبر دانست‌.
در واقع‌، اولين‌ علايم‌ بهره‌برداري‌ از اين‌ تكنيك‌هاي‌ كاملا آشكار محور اصلي‌ اينترنت‌ آمريكايي‌ خصوصي‌ شده‌است‌; تثبيت‌ مالكيت‌ در تله‌كام‌ (Telecom) و شركت‌هاي‌ ارايه‌دهنده‌ خدمات‌ اينترنتي‌ شروع‌ شده‌ است‌، سازمان‌ جهاني‌مالكيت‌ اطلاعات‌ (WIPO)، مقررات‌ محدودكننده‌ حق‌ مؤلف‌ جهاني‌ را وضع‌ مي‌كند كه‌ آمريكا با آب‌ و تاب‌، تنبيه‌هاي‌ شديدكيفري‌ را براي‌ آن‌ تعيين‌ كرده‌ است‌; تبليغات‌ ضداينترنتي‌ جاري‌ در سراسر جهان‌، ممنوعيت‌ و محدوديت‌هاي‌محتوايي‌ آن‌ را بيشتر كرده‌ است‌; در مواقعي‌ كه‌ فعاليت‌هاي‌ غارتگرانه‌ سنتي‌ امكان‌پذير باشد، قيمت‌گذاري‌ به‌طورفزاينده‌ به‌ “نيروهاي‌ بازار” سپرده‌ مي‌شود; رويه‌هاي‌ هتك‌ حرمت‌ عجيب‌ به‌وجود مي‌آيند و با تلاش‌ براي‌ متمركزكردن‌ ثبت‌نام‌هاي‌ سايت‌ها، حركت‌ در جهت‌ دريافت‌ مجوز شركت‌هاي‌ ارايه‌دهنده‌ خدمات‌ اينترنتي‌ سريع‌ مي‌شود وهمه‌ اينها مراحل‌ ابتدايي‌ فرايند تجاري‌ شدن‌ هستند.
قانون‌ اصلاحات‌ تله‌كام‌ آمريكا در سال‌ 1996 را در نظر بگيريد. فرض‌ بر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ قانون‌ به‌ “رقابت‌ فزاينده‌”منتهي‌ شود. ولي‌ رقابت‌ فزاينده‌ به‌ چه‌ معني‌ است‌؟ مرحله‌گذري‌ وجود دارد كه‌ در آن‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ مي‌رسيم‌ كه‌ “رقابت‌در حال‌ وقوع‌ است‌”. پس‌ از اين‌ مرحله‌، رقابت‌ به‌ بازي‌ اقتصاد آزاد تبديل‌ مي‌شود، مخصوصا اگر فضاي‌ فعلي‌ حذف‌نظارت‌ دولت‌ و اقتصاد آزاد و نبود اقدامات‌ ضدانحصاري‌ پابرجا باشد. راه‌ بازگشتي‌ وجود ندارد و تضميني‌ هم‌ نيست‌كه‌ اگر رقابت‌ از بين‌ برود، نظارت‌ مجدد دولت‌ برقرار خواهد شد.
تحكيم‌ به‌ صورت‌ عمودي‌ و افقي‌ مجاز است‌. يك‌ شركت‌ مخابراتي‌ مي‌تواند فضايش‌ را توسعه‌ دهد، بفروشد يا باشركت‌هاي‌ رسانه‌اي‌ ادغام‌ شود. قيمت‌ها و تعريف‌ خدمات‌ به‌ وسيله‌ “بازار” تعيين‌ مي‌شوند. اين‌ مساله‌ را بايد در نظرداشت‌ كه‌ قانون‌ تله‌كام‌ از طريق‌ تلاش‌هاي‌ تله‌كام‌ و بزرگان‌ رسانه‌اي‌ و براي‌ تفسير مناسب‌ “رقابت‌ فزاينده‌” ارايه‌ شد.همچنين‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ فرايند جهاني‌ شدن‌ سعي‌ دارد الگوي‌ رسانه‌هاي‌ آمريكايي‌ را تبليغ‌ كند.
همان‌گونه‌ كه‌ صنعت‌ رسانه‌اي‌ به‌طور فزاينده‌ عمودي‌ ادغام‌ مي‌شود (و مالك‌ زيرساخت‌هاي‌ توزيع‌ مانندماهواره‌ها، كابل‌ها و امثال‌ آن‌ مي‌شود) و شبكه‌ ديجيتال‌ به‌ سمت‌ اجرايي‌ شدن‌ سوق‌ مي‌يابد، صنعت‌ رسانه‌اي‌ به‌دنبال‌ تلفيق‌ و تملك‌ صنعت‌ تله‌كام‌ بر مي‌آيد.
مسير نهايي‌ يك‌ تك‌ ابر صنعت‌ رسانه‌اي‌ ـ مخابراتي‌، زير نفوذ يك‌ گروه‌ شركت‌هاي‌ بزرگ‌ ادغام‌ شده‌ عمودي‌،دنبال‌ كردن‌ نبردهاي‌ حيرت‌آور بين‌ مجموعه‌ شركت‌هاي‌ مشترك‌ براي‌ ادغام‌ شدن‌ است‌. در حقيقت‌ نظارت‌ بر فضاي‌سايبر حكم‌فرما خواهد شد، اما خبر زير، گوياي‌ اين‌ است‌ كه‌ مطابق‌ الگوي‌ جهاني‌گرا، نظارت‌ به‌ وسيله‌ و براي‌شركت‌هاي‌ بزرگ‌ اعمال‌ مي‌شود:

بروكسل‌ (رويتر) ـ يكي‌ از مقامات‌ عالي‌ رتبه‌ مخابراتي‌ اتحاديه‌ اروپايي‌ روز گذشته‌، خواستار تدوين‌ منشور بين‌المللي‌كنترل‌ اينترنت‌ و ساير شبكه‌هاي‌ الكتروني‌ شد. وي‌ گفت‌: “نقش‌ اين‌ منشور، تحميل‌ مقررات‌ جزيي‌ نيست‌ مگر در مواقع‌ خاص‌(صور غيراخلاقي‌ كودكان‌ و شبكه‌هاي‌ تروريستي‌).”
اين‌ مقام‌ اتحاديه‌ اروپايي‌ افزود كه‌ اين‌ منشور توافق‌ نامه‌هاي‌ موجود و مورد مذاكره‌ در سازمان‌ جهاني‌ تجارت‌ و سازمان‌جهاني‌ مالكيت‌هاي‌ معنوي‌ و اصول‌ مورد توافق‌ ساير طرفها از قبيل‌ گروه‌ هفت‌ كشور صنعتي‌ را به‌ رسميت‌ مي‌شناسد.

از ديدگاه‌ اقتصادي‌، هدف‌ اصلي‌ انحصاري‌ كردن‌، ايجاد بازار و فضاي‌ “هر چه‌ تيغمان‌ بريد” است‌، بازاري‌ كه‌ درآن‌ كالاها بدون‌ در نظر گرفتن‌ كالاهاي‌ رقيب‌ و با قيمت‌ پايين‌تر، فقط بر اين‌ مبنا كه‌ “مصرف‌كنندگان‌ انبوه‌ براي‌ اين‌ كالاچقدر مي‌پردازند؟” تعيين‌ قيمت‌ مي‌شوند. و اين‌ الگوي‌ بازاري‌ است‌ كه‌ امروزه‌ وجود دارد. براي‌ مثال‌، در سينما وويدئو كلوپ‌ها كه‌ در آنها فيلم‌ها بر مبناي‌ علاقه‌ مصرف‌كنندگان‌ و نه‌ بر مبناي‌ قيمت‌ رقابت‌ مي‌كنند. حق‌ مؤلف‌ بنيان‌اين‌ شيوه‌ عمل‌ است‌ و سازمان‌ جهاني‌ مالكيت‌هاي‌ معنوي‌ به‌ سختي‌ مشغول‌ تهيه‌ يك‌ نسخه‌ صنعتي‌ از حق‌ مؤلف‌براي‌ فضاي‌ سايبر است‌.
شركت‌هاي‌ بزرگ‌ با يكديگر رقابت‌ خواهند كرد، ولي‌ رقابت‌ آنان‌ در حوزه‌هاي‌ كسب‌ محتوا، يعني‌ ارايه‌ موفق‌توليدات‌، سطح‌ پوشش‌ و گسترش‌ قلمرو بازارشان‌ خواهد بود. اين‌ رقابت‌ سرگرمي‌هاي‌ تحريك‌كننده‌تري‌ را براي‌مصرف‌كنندگان‌ به‌ دنبال‌ دارد ولي‌ به‌ عنوان‌ يك‌ شهروند، خدمات‌ كم‌ارزش‌تري‌ به‌ آنها ارايه‌ مي‌شود، زيرا حوزه‌ و پيام‌سرگرمي‌هاي‌ آنها (و اطلاعات‌) محدود و در قالب‌ منافع‌ شركت‌هاي‌ صنفي‌ است‌.
قوانين‌ سختگيرانه‌ سازمان‌ جهاني‌ مالكيت‌هاي‌ معنوي‌ اصولا دلالت‌ بر اين‌ دارد كه‌ هر مصرف‌كننده‌ بايد به‌ ازاي‌دريافت‌ هر يا همه‌ توليدات‌ رسانه‌اي‌، پول‌ بپردازد. ضبط برنامه‌ها روي‌ نوار يا سي‌.دي‌ يا ارسال‌ آن‌ به‌ ديگري‌غيرقانوني‌ است‌ و سازوكاري‌ (شامل‌ نظارت‌ و تدارك‌ فني‌ وسايل‌ ارتباط جمعي‌) براي‌ اجراي‌ مؤثر اين‌ قوانين‌، وجودخواهد داشت‌.
مقررات‌ مربوط به‌ هتك‌ حرمت‌، حق‌ مؤلف‌ و تصاوير غيراخلاقي‌ با هم‌ تركيب‌ شده‌ و فرهنگ‌ اينترنت‌ را در نهايت‌غيرقابل‌ قبول‌ مي‌سازند. براي‌ مثال‌، تابلوي‌ اعلانات‌ به‌ شكل‌ باز وجود ندارد و نياز است‌ ماهيتا كاركنان‌ حرفه‌اي‌،موارد رسيده‌ را از فيلتر بگذرانند تا احتمال‌ تعقيب‌ قانوني‌ را از بين‌ ببرند. درست‌ مانند ويراستاران‌، دارندگان‌ فهرست‌،ناخواسته‌ تبديل‌ به‌ سانسورچي‌هايي‌ مي‌شوند تا صحت‌ و سقم‌ اظهارات‌ فرستندگان‌ مطلب‌ را تعيين‌ كنند. به ‌نظر مي‌رسد تقدير اين‌ است‌ كه‌ در جهان‌ باز غيراقتصادي‌ امروز اينترنت‌ مانند “راديو شهروند آمريكا” (Americ s CB-radio) يا راديو وتلويزيون‌ منافع‌ عمومي‌ در حاشيه‌ قرار بگيرد و بدين‌ترتيب‌ سلطه‌ تجاري‌ فضاي‌ سايبر و سلطه‌ صنفي‌ جامعه‌ را كامل‌كند.
قدرت‌ مالكيت‌ انحصاري‌، در محيطي‌ بدون‌ دخالت‌ دولت‌، تبديل‌ به‌ قدرتي‌ مي‌شود كه‌ مقوله‌هاي‌ خدمات‌ راتعيين‌ مي‌كند و قيمت‌گذاري‌ها را مطابق‌ با اهداف‌ سياسي‌ يا اقتصادي‌ مالكين‌ انجام‌ مي‌دهد.
توانايي‌ توزيع‌ توليدات‌ رسانه‌اي‌ به‌ ميزان‌ منطقي‌ در سطح‌ مخاطبان‌ فراوان‌ كه‌ هنوز جمع‌ محسوب‌ نمي‌شوند،تبديل‌ به‌ توانايي‌ تاسيس‌ يك‌ شركت‌ رسانه‌اي‌ رقيب‌ مي‌شود كه‌ همانند سرمايه‌گذاري‌هاي‌ بزرگ‌، فقط هزينه‌ توليدداشته‌ باشد. اين‌ دقيقٹ همان‌ وضعيتي‌ است‌ كه‌ كارتل‌هاي‌ رسانه‌اي‌ از آن‌ پرهيز مي‌كنند و جلوگيري‌ از راه‌اندازي‌ توزيع‌را همان‌ “كنترل‌ توزيع‌” مي‌دانند كه‌ در مورد تلويزيون‌، پهناي‌ باند كم‌ به‌ معني‌ مجوزهاي‌ پرهزينه‌ است‌.
در مورد فضاي‌ سايبر، كارتل‌ مي‌تواند كنترل‌ سنتي‌ توزيع‌ را با تعيين‌ خدمات‌ و قيمت‌گذاري‌ به‌گونه‌اي‌ به‌ دست‌آورد كه‌ توزيع‌ رسانه‌اي‌ به‌طور مصنوعي‌ پرهزينه‌ شود و فقط در مقياس‌ بزرگ‌ با سرمايه‌گذاري‌ بزرگ‌، به‌ صرفه‌ باشد.
در مورد شبكه‌هاي‌ گروهي‌ غيرتجاري‌ صحبت‌ از فهرست‌هاي‌ كوچك‌ با كمتر از يكهزار نفر است‌. فكر مي‌كنيدهزينه‌ ارسال‌ يك‌ پيام‌ به‌ يك‌ نفر در فضاي‌ سايبر چقدر است‌؟ من‌ تصور مي‌كنم‌ كه‌ اگر تيغشان‌ ببرد، به‌ اندازه‌ ارسال‌يك‌ پيام‌ از طريق‌ نامه‌ سفارشي‌ است‌. ممكن‌ است‌ براي‌ شما خيلي‌ گران‌ به‌نظر برسد ولي‌ چه‌ مي‌توانيد بكنيد؟ دردنياي‌ نيروهاي‌ بازار انحصاري‌ همين‌ است‌ كه‌ هست‌. بروشور تبليغاتي‌ هنوز مي‌تواند به‌ اين‌ شعار ببالد كه‌ “پيامتان‌ رابلافاصله‌، به‌ هركس‌، در هركجاي‌ اين‌ جهان‌ كه‌ باشد، ارسال‌ كنيد. آن‌ هم‌ با نرخي‌ نازل‌ به‌ اندازه‌ قيمت‌ يك‌ تمبر پست‌شهري‌”
با 25 سنت‌ به‌ ازاي‌ هر دريافت‌كننده‌ خواهيم‌ ديد اين‌ پديده‌ فهرست‌ پستي‌ اينترنتي‌ چه‌ خواهد شد: براي‌ يك‌فهرست‌ پانصد نفري‌ مبلغ‌ 125 دلار مستقيم‌ عايد شركت‌ مخابراتي‌ مي‌شود. مي‌توان‌ با عددها بازي‌ كرد، صحبت‌ ازپرداخت‌ توسط دريافت‌كننده‌ كرد و يادآور شد كه‌ كاربران‌ شركتي‌ براي‌ شبكه‌سازي‌ با هزينه‌ قابل‌ پرداخت‌ تاكيددارند، ولي‌ بايد گفت‌ كه‌ با وجود اين‌، قيمت‌گذاري‌ كنترل‌ شده‌ انحصاري‌، اين‌ قدرت‌ را دارد كه‌ نهادها را از الگوهاي‌كاربري‌ اينترنت‌ خارج‌ كند. زمان‌ زيادي‌ طول‌ نخواهد كشيد كه‌ به‌ وضعيتي‌ باز مي‌گرديم‌ كه‌ گروه‌ها و ناشران‌ كوچك‌ به‌فكر روش‌هاي‌ پرداخت‌ هزينه‌ ماهيانه‌ مراسلات‌ پستي‌ خود باشند.
صنعت‌ شركت‌هاي‌ رسانه‌اي‌ با ارسال‌ پيام‌هاي‌ فرد به‌ فرد و همچنين‌ توزيع‌ توليدات‌ تجاري‌ خود، پول‌ زيادي‌ به‌جيب‌ مي‌زنند. مطابق‌ نتيجه‌اي‌ كه‌ اين‌ شركت‌ها از تحليل‌ كارآمدي‌ هزينه‌ ـ فايده‌ خود مي‌گيرند، تعيين‌ خواهند كرد كه‌آيا شبكه‌اي‌ شدن‌ شهروندان‌ به‌ صورت‌ وسيع‌ را ترويج‌ كنند يا نه‌. اگر مايل‌ نباشند، ترغيبي‌ صورت‌ نمي‌گيرد مگر به‌روش‌ حاشيه‌اي‌ كه‌ راديوهاي‌ شخصي‌ (HAM Radio) عمل‌ مي‌كنند (راديويي‌ براي‌ آنان‌ كه‌ وقت‌ و پول‌ اضافي‌ دارند و بيشتر درباره‌راديوي‌ شخصي‌ گفت‌وگو مي‌كنند).
ممكن‌ است‌ تصور كنيد كه‌ نوعي‌ صنعت‌ چت‌روم‌هاي‌ تجاري‌ يا گروه‌هاي‌ گفت‌وگو به‌ وجود خواهد آمد و منحصربه‌ نوعي‌ برنامه‌هاي‌ راديويي‌ بحث‌ و گفت‌وگوي‌ آنلاين‌ با عناويني‌ همچون‌ “اپرا وينفري‌” (Oprah Winfrey)، “تد كوپل‌” (Ted Koppel) و “لري‌كينگ‌” (Larry King) معروف‌ خواهند شد كه‌ در آنها مهماناني‌ كه‌ به‌ گونه‌ تصادفي‌ انتخاب‌ شده‌اند، حضور خواهند داشت‌. “بحث‌آنلاين‌” نيز مي‌تواند يكي‌ از توليدات‌ جديد رسانه‌اي‌ و جنبه‌ اقتصادي‌ توزيع‌ آن‌، باب‌ ميل‌ كارتل‌ها باشد.
دورنماي‌ دموكراسي‌ و فضاي‌ سايبر تيره‌ است‌ و به‌ نظر مي‌رسد همانند همه‌ فناوري‌ها، فضاي‌ سايبر خودش‌بيشتر به‌ يك‌ مشكل‌ تبديل‌ مي‌شود تا يك‌ راه‌حل‌. سعي‌ من‌ اين‌ خواهد بود پاسخ‌ سؤال‌: “ما چه‌ كاري‌ از دستمان‌برمي‌آيد؟” را بدهم‌. ولي‌ ابتدا اجازه‌ دهيد مجدد سري‌ بزنيم‌ به‌ موضوع‌ اصلي‌ اين‌ مجموعه‌ يعني‌ دموكراسي‌الكتروني‌.

دموكراسي‌ الكتروني‌: رويا يا كابوس‌؟
براي‌ دموكراسي‌ الكتروني‌ تعريف‌ واحد و مورد توافقي‌ وجود ندارد. اين‌ اصطلاح‌، موضوعاتي‌ همچون‌ شبكه‌اي‌شدن‌ جامعه‌ و گفت‌وگوهاي‌ موضوعي‌ آنلاين‌ يا لابي‌هاي‌ مربوط به‌ نمايندگان‌ منتخب‌ از طريق‌ پست‌ الكتروني‌ را دربرمي‌گيرد. آنچه‌ كه‌ در اينجا براي‌ بحث‌ در نظر گرفته‌ام‌ يكي‌ از تعاريف‌ راديكال‌ اين‌ اصطلاح‌ است‌: كاربرد شبكه‌الكتروني‌ براي‌ ايجاد نوع‌ مستقيم‌تري‌ از دموكراسي‌ براي‌ اتصال‌ فرايند نمايندگي‌ و همه‌پرسي‌هاي‌ حمايتي‌ از طريق‌شبكه‌ و مناظرات‌ آنلاين‌ براي‌ تصميم‌گيري‌ درباره‌ موضوعات‌ سياسي‌ دولت‌.
گروه‌هاي‌ خيرخواهي‌ در اينترنت‌ وجود دارند كه‌ به‌ صراحت‌ طرح‌ ياد شده‌ را اظهار و ترويج‌ مي‌كنند. براي‌ بسياري‌از شبكه‌وندها اين‌ نوع‌ “دموكراسي‌ مستقيم‌” بسيار جذاب‌ است‌. اين‌ طرح‌، عبور از خط قرمزهاي‌ بوركراتيك‌ و فراهم‌آوردن‌ فضاي‌ بيان‌ اراده‌ مردم‌ را مطرح‌ مي‌كند. كوتاه‌ سخن‌ اين‌كه‌، نهادينه‌ شدن‌، جنبه‌هاي‌ مثبت‌تر فرهنگ‌ اينترنت‌ رابراي‌ منافع‌ بشري‌ و تحقق‌ آرمان‌هاي‌ دموكراتيك‌ نويد مي‌دهد.
اين‌ ديدگاه‌ بسيار خوشبينانه‌ را بايد با قدري‌ واقع‌گرايي‌ تركيب‌ كرد. همان‌گونه‌ كه‌ تصور يك‌ فضاي‌ دهكده‌جهاني‌ (Global - Village Commons) براي‌ اطلاق‌ به‌ فضاي‌ سايبر تجاري‌ ساده‌لوحانه‌ به‌ نظر مي‌آيد، تصور به‌ واقعيت‌ پيوستن‌ روياي‌ آرمان‌گرايانه‌ اين‌حاميان‌ خيرخواه‌ دموكراسي‌ مستقيم‌ الكتروني‌ نيز ساده‌انگاري‌ است‌.
با بررسي‌ دورنماي‌ آينده‌ فضاي‌ سايبر و به‌ تحليل‌ من‌، عامل‌ تعيين‌كننده‌، منافع‌ بازيگران‌ اصلي‌ بيشتر تحت‌تاثيرفرصت‌هاي‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ است‌ كه‌ شبكه‌اي‌ شدن‌ ديجيتال‌ در اختيارشان‌ قرار مي‌دهد. جامعه‌ اينترنتي‌ درباره‌موضوعات‌ مربوط به‌ فضاي‌ سايبر، آگاه‌ترين‌ است‌ و گفت‌وگو مي‌كند، اما آنان‌ كساني‌ نيستند كه‌ زيرساخت‌ها را دراختيار داشته‌ باشند. همچنين‌ بررسي‌ دورنماي‌ دموكراسي‌ الكتروني‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ بسيار ضروري‌ است‌ منافع‌بازيگران‌ اصلي‌ شامل‌ شركت‌هاي‌ مشترك‌، نخبگان‌ اجتماعي‌ و خود دولت‌ را كه‌ با هرگونه‌ تغيير در نظام‌ دولتي‌تحت‌تاثير قرار مي‌گيرند، در نظر گرفت‌.
اگر در نظام‌هاي‌ ما تغييرات‌ رسمي‌ صورت‌ مي‌گيرد، اين‌ دولت‌ها هستند كه‌ آن‌ تغييرات‌ را انجام‌ مي‌دهند، همان‌دولت‌هايي‌ كه‌ هم‌اكنون‌ بي‌سروصدا در حال‌ تخريب‌ زيرساخت‌هاي‌ خود و فروش‌ سيستماتيك‌ اقتدار ملي‌ به‌جهاني‌گرايي‌ شركتي‌ هستند.
حقيقت‌ محض‌ اين‌ است‌ كه‌ دموكراسي‌ الكتروني‌ مستقيم‌، شمشيري‌ دو لبه‌ است‌ و بسته‌ به‌ جزئيات‌ اجرايي‌ آن‌ (كه‌شيطنت‌ها در همين‌ جزئيات‌ است‌)، مي‌تواند به‌ اقتدار مردمي‌ يا برعكس‌ به‌ دستكاري‌ عوام‌فريبانه‌ ختم‌ شود.مي‌تواند صداي‌ مردان‌ و زنان‌ عادي‌ باشد يا ابزاري‌ براي‌ اجراي‌ سياست‌هاي‌ بيماري‌ كه‌ حتي‌ دولت‌هاي‌ فاسد موجودنيز از آن‌ پرهيز مي‌كنند، به‌گونه‌اي‌ كه‌ در مورد نتايج‌ آن‌ مسؤوليتي‌ متوجه‌ كسي‌ نباشد.
برخي‌ از موضوعات‌ مربوط را در نظر بگيريد: چه‌ كسي‌ تصميم‌ مي‌گيرد، چه‌ سؤال‌هايي‌ براي‌ راي‌گيري‌ مطرح‌مي‌شود؟ چه‌ كسي‌ تصميم‌ مي‌گيرد چه‌ نظراتي‌ براي‌ بررسي‌ ارايه‌ شوند؟ چه‌ كسي‌ تصميم‌ مي‌گيرد چه‌ وقت‌ بحث‌ وگفت‌وگو كافي‌ است‌؟ چه‌ كسي‌ صحت‌ ارقام‌ را تاييد مي‌كند؟ چه‌ كسي‌ مراقب‌ ويروس‌هاي‌ تغيير آراء در نرم‌افزارمربوطه‌ است‌؟ و چه‌ كسي‌ آن‌ نرم‌افزار را تهيه‌ مي‌كند؟
انكار نمي‌كنم‌ كه‌ مي‌توان‌ يك‌ سيستم‌ سالم‌ طراحي‌ كرد، اما نمي‌دانم‌ چگونه‌ مي‌توان‌ پايايي‌ خروجي‌ چنان‌سيستمي‌ را تضمين‌ كرد؟ حتي‌ با اينترنت‌ فعلي‌ و فرهنگ‌ باز آن‌، اين‌ مساله‌ به‌ آساني‌ حل‌شدني‌ نيست‌. در شرايطفضاي‌ سايبر تجاري‌، چشم‌انداز مطلوبي‌ ديده‌ نمي‌شود.
بياييد وضعيتي‌ را در نظر بگيريم‌ كه‌ در آن‌ شرايط دموكراسي‌ مستقيم‌ تحقق‌ يافته‌ است‌. در كاليفرنيا مدت‌هاست‌فرايند همه‌پرسي‌ وجود دارد و بسيار مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد. اين‌ نظام‌ خاص‌ به‌ صورتي‌ منطقي‌ بنا شده‌ و در بيشترموارد نتايج‌ آبرومندانه‌اي‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌. از سوي‌ ديگر، مواردي‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ شركت‌هاي‌ صنفي‌ بابهره‌برداري‌ از تبليغات‌ انتخاباتي‌ فراوان‌، از اين‌ اقدامات‌ براي‌ تصويب‌ فعاليت‌هاي‌ آشكار ناثواب‌ خود بهره‌ برده‌اند،فعاليت‌هايي‌ كه‌ قوه‌ مقننه‌ عاقلانه‌ از پيگيري‌ آنها خودداري‌ كرد.
در فضاي‌ سياسي‌ امروز، كه‌ منافع‌ نخبگان‌ شركت‌هاي‌ مشترك‌ كاملا در كنترل‌ بيشتر دولت‌هاي‌ غربي‌ است‌،چشم‌انداز هر تغيير راديكال‌ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ به‌ تامين‌ منافع‌ مردم‌ بينجامد، حقيقتا محدود است‌. در حقيقت‌ كساني‌ كه‌ برمنافع‌ كنوني‌ تسلط دارند، اجازه‌ نخواهند داد تغييراتي‌ كه‌ كنترل‌ فرايند سياسي‌ در اختيار آنان‌ را مورد تهديد شديدقرار مي‌دهد، به‌ هدف‌ برسد.
اگر قرار باشد “دموكراسي‌ الكتروني‌” در فضاي‌ سياسي‌ كنوني‌ به‌ اجرا در آيد، چگونگي‌ بنا كردن‌ و محدوده‌به‌كارگيري‌ آن‌ بسيار مهم‌ است‌. البته‌ مباحث‌ كلامي‌ درباره‌ چگونگي‌ اجراي‌ آن‌ بسيار جذابند: بيان‌ مستقيم‌ اراده‌ مردم‌،توقف‌ سياست‌هاي‌ فاسد و غيره‌ اما همان‌گونه‌ كه‌ جهاني‌شدن‌ و قانون‌ اصلاح‌ تله‌كام‌ آمريكا مشخص‌ ساخت‌، مباحث‌ كلامي‌ چيزي‌ است‌ و واقعيت‌ چيزي‌ ديگر.
سناريوي‌ محتمل‌ به‌ عقيده‌ من‌، شامل‌ اظهارات‌ جهت‌دار درباره‌ موضوعات‌، يك‌ سري‌ جايگزين‌هاي‌ تحميلي‌آشكار و يك‌ پانل‌ گزينشي‌ از كارشناسان‌ كه‌ هيچ‌ تهديدي‌ براي‌ منافع‌ موجود به‌شمار نيايند و مناظره‌اي‌ ترتيب‌ دهند كه‌بيشتر يك‌ نمايش‌ باشد و يادآور پانل‌هاي‌ نمايش‌هاي‌ آمريكايي‌ امروز كه‌ در آنها اكثر كارشناسان‌ پانل‌ به‌طور اتفاقي‌ ازصاحبنظران‌ دست‌راستي‌ هستند، است‌.
غيرپاسخگو بودن‌ دروني‌ اين‌ نوع‌ فرايند دموكراسي‌ مستقيم‌ دردناك‌ است‌. براي‌ مثال‌، اگريك‌ مناظره‌ (نمايش‌) باچاشني‌ عاطفي‌ مردم‌ را به‌ راي‌ دادن‌ براي‌ بمباران‌ هسته‌اي‌ ليبي‌ يا اخراج‌ مهاجران‌ يا استريل‌ كردن‌ مادران‌ مجردترغيب‌ كند، بعد از آن‌ كسي‌ پاسخگو نيست‌، زيرا اين‌ خواست‌ مردم‌ بوده‌ است‌. فرايند سياسي‌ تا حد يك‌ عمل‌محرك‌ ـ پاسخ‌ تقليل‌ پيدا مي‌كند: يك‌ نمايش‌ تهيه‌ شده‌ به‌ شيوه‌ خيابان‌ مديسيون‌ عمل‌ تحريك‌ را انجام‌ مي‌دهد وهيجان‌ ناگهاني‌ (مخاطبان‌) را به‌ عنوان‌ پاسخ‌ به‌ همراه‌ مي‌آورد.
تاريخ‌ مردم‌ باوري‌، به‌ ويژه‌ در نيمه‌ دوم‌ قرن‌ بيستم‌، جنبه‌ مثبتي‌ ندارد. يكي‌ از عوامل‌ به‌ قدرت‌ رسيدن‌ موسوليني‌ وهيتلر، جاذبه‌هاي‌ مردم‌گرا براي‌ حذف‌ بوروكراسي‌ و ايجاد قاطعيت‌ در دولت‌ است‌. در اين‌ زمانه‌ تسلط نخبگان‌، بايدتوجه‌ بسياري‌ به‌ دموكراسي‌ الكتروني‌ يا هر تغيير اساسي‌ داشت‌.
در وضعيت‌ كنوني‌، دموكراسي‌ الكتروني‌، همانند فضاي‌ سايبر، فقط مشكلات‌ پيش‌روي‌ دموكراسي‌ را شديدترمي‌كند. اجازه‌ دهيد به‌ عنوان‌ نتيجه‌ بحث‌، اين‌ نكته‌ را مطرح‌ كنم‌ كه‌ شهروندي‌ طرفدار دموكراسي‌ مي‌تواند به‌ هجوم‌بي‌امان‌ جهاني‌شدن‌ شركتي‌ و چگونگي‌ رويكرد به‌ سياست‌هاي‌ وسايل‌ ارتباط جمعي‌، به‌طور اخص‌، بهترين‌ پاسخ‌ رابدهد.

دموكراسي‌ و فضاي‌ سايبر: پيشنهادهاي‌ راهبردي‌
با توجه‌ به‌ هدف‌ بهبود دموكراسي‌هاي‌ ما، تنها راهبردي‌ مؤثر، نوع‌ قديمي‌ آن‌ است‌: سازماندهي‌ سياسي‌ عوام‌،ايجاد جنبش‌هاي‌ ائتلاف‌ وسيع‌، تدوين‌ دستور كار مشترك‌ سياسي‌ و حمايت‌ پرحرارت‌ از كانديداهاي‌ مناسب‌، باهدف‌ توازن‌ مجدد صوري‌ نخبگان‌ ـ مردم‌.
براي‌ دستيابي‌ مجدد به‌ توازن‌، بايد سياست‌هاي‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ اقتدار ملي‌ را بازآفريني‌ كرد و قدرت‌دموكراسي‌ را به‌ آن‌ باز گرداند. بايد همان‌گونه‌ كه‌ قوانين‌، مردم‌ را ترغيب‌ مي‌كنند، شركت‌هاي‌ مشترك‌ را نيز از طريق‌مقررات‌ وادار كرد شهروندان‌ خوبي‌ باشند. تاريخ‌ بازسازي‌ نشده‌ به‌طور قطع‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ حذف‌ نظارت‌ دولت‌ همان‌ بي‌قانوني‌ است‌ و تسلط باندها، خروجي‌ ساختاري‌ غيرقابل‌ اجتناب‌ است‌.
اگر از اين‌ طريق‌ بتوان‌ به‌ تسلط مردم‌ دست‌ يافت‌، آن‌گاه‌ مي‌توان‌ انواع‌ اصلاحات‌ را در سيستم‌ انتخاباتي‌ به‌ وجودآورد كه‌ راي‌ دادن‌ مستقيم‌ مي‌تواند يكي‌ از آنها باشد.
چنين‌ احيايي‌ كار شاقي‌ است‌ اما آيا مي‌توان‌ صادقانه‌ انتظار پيشرفت‌هاي‌ اجتماعي‌ چشم‌گير را از طريق‌ ديگري‌داشت‌؟ اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ پيشنهادهاي‌ نوين‌، حتي‌ با بهترين‌ اهداف‌ بايد اول‌ از سوي‌ تشكيلات‌ موجود دوباره‌تدوين‌ و سپس‌ اجرا شوند.
براي‌ پرهيز از اين‌ نوع‌ فضاي‌ سايبر تجاري‌ كه‌ توضيح‌ داده‌ شد، همان‌ عملگرايي‌ سياسي‌ مردمي‌ همه‌گير راپيشنهاد مي‌كنم‌. تنها راهي‌ كه‌ مي‌توان‌ سياست‌هاي‌ مطلوب‌ مربوط به‌ وسايل‌ ارتباطي‌، رسانه‌هاي‌ جمعي‌، نفوذ فزاينده‌شركتي‌ يا هر موضوع‌ ديگر را انتظار داشت‌، به‌ قدرت‌ رسانيدن‌ كانديداها و احزاب‌ در متن‌ يك‌ دستوركار درست‌ و پيشرونده‌ است‌.
با وجود اين‌، اجازه‌ دهيد راهكار خاصي‌ را براي‌ سياست‌هاي‌ رسانه‌اي‌ و مخابراتي‌ ارايه‌ كنم‌. نازلترين‌ جنبه‌ فضاي‌سايبر تجاري‌، ريشه‌ در تمركز انحصاري‌ دارد. راهكار موردنظر براساس‌ جلوگيري‌ از انحصاري‌ شدن‌ عمودي‌ و افقي‌خواهد بود. موضوعاتي‌ وجود دارند كه‌ به‌ عقيده‌ من‌ به‌ نسبت‌ خوب‌ درك‌ شده‌اند، مانند حق‌ مؤلف‌، سانسور و غيره‌،اما مشكل‌، چگونگي‌ تاثيرگذاري‌ برآنهاست‌ همچنين‌ موضوع‌ انحصار نيازمند توضيح‌ بيشتر است‌.
جلوگيري‌ از انحصارهاي‌ افقي‌ به‌ معني‌ اطمينان‌ از اين‌ است‌ كه‌ در هر بازار، رقابت‌ و در تعداد بازارهايي‌ كه‌ يك‌كارگزار مي‌تواند وارد شود، محدوديت‌ وجود داشته‌ باشد. اين‌ امر كار شاقي‌ نيست‌ و قبلا با موفقيت‌ تجربه‌ شده‌است‌.
در حقيقت‌، اصلاحات‌ اخير، در مورد آمريكا، شامل‌ بازگشت‌ به‌ همان‌ مقررات‌ نه‌چندان‌ بد گذشته‌ بوده‌ است‌. باوجود اين‌، مي‌توان‌ انحصارهاي‌ افقي‌ را مجاز شمرد (مانند بريتيش‌ تله‌كام قبل‌ از خصوصي‌سازي‌ و RBOC - Regional Bell Operaing Company آمريكا) و در عوض‌ مقرراتي‌ وضع‌ كرد كه‌ متضمن‌ فعاليت‌ سالم‌ و عمليات‌ مخابراتي‌ با قيمت‌ يكسان‌ براي‌ همه‌ (كاربرمشترك - Common Carrier) باشد.
براي‌ پرهيز از انحصاري‌ شدن‌ عمودي‌ بايد ابتدا لايه‌هاي‌ خدمات‌ را تعريف‌ و از مالكيت‌ متقابل‌ (Cross- Ownership) جلوگيري‌ كرد.براي‌ مثال‌، اگر مالكان‌ محتوا (شركت‌هاي‌ رسانه‌اي‌) اجازه‌ مالكيت‌ امكانات‌ نقل‌وانتقال‌ را ندارند و انتقالات‌ بايد باقيمت‌ يكسان‌ براي‌ همه‌ ارايه‌ شود، آن‌گاه‌ مي‌توان‌ به‌ گفتمان‌ باز در فضاي‌ سايبر اميدوار بود. در آن‌ صورت‌،گردانندگان‌ مستقل‌ (مثلا شركت‌هاي‌ ارايه‌دهنده‌ خدمات‌ اينترنتي‌) اجازه‌ خواهند داشت‌ با شبكه‌ مرتبط شوند، ازعهده‌ هزينه‌هاي‌ آن‌ برآيند و خدمات‌ را با قيمت‌ مناسبي‌ همانند اينترنت‌ كنوني‌ به‌ “همگان‌” ارايه‌ دهند.
* اين‌ مقاله‌، ترجمه‌ فصل‌ سوم‌ كتاب‌ زير است‌:
Barry N. Hague & Brian D.Loa Der (eds), Digital Democracy, (London: Routledge Publications, 1999.

Friday, May 27, 2005

علاقه 96 درصدی جوانان انگلیسی به اینترنت

ايلنا: يك بررسى نشان مى دهد: عمده ترين گروه سنى استفاده كننده از اينترنت در خانه هاى انگليس كودكان هستند. در اين كشور كودكان به مراتب بيشتر از بزرگترها از اينترنت استفاده مى كنند و همين طور بيشترين درصد جست وجوكنندگان و خريداران آن لاين را تشكيل مى دهند. اين بررسى كه در اصل بر روى گروه سنى بين ۳۵ تا ۴۵ سال انجام شده، نشان مى دهد: اين گروه سنى اهميت زيادى براى شبكه اينترنت قائل هستند؛ اگرچه آن ها عمدتاً مى گويند اينترنت را به خاطر كودكانشان به خانه هايشان برده اند.كودكان و نوجوانان بريتانيايى حرفه اى ترين گروه هاى سنى استفاده كننده از اينترنت هستند، به طورى كه ۸۸ درصد كودكان دبستانى و ۹۵ درصد نوجوانان ۱۱ تا ۱۸ ساله اين كشور در خانه هاى خود به ميزان بالايى از اينترنت استفاده مى كنند. بررسى مذكور نشان مى دهد: بسيارى از كودكان و نوجوانان بريتانيايى از اينترنت براى انجام تكاليف خود استفاده مى كنند و اين باعث خوشحالى والدين و تلاش آن ها براى فراهم كردن امكانات بهتر براى كودكان شده است.البته كارشناسان مى گويند: به هر اندازه كه كودكان بيشتر از اينترنت استفاده مى كنند، به همان اندازه نگرانى هاى امنيتى نيز بيشتر مى شود و والدين بايد تدابير لازم را بينديشند.

یک شبکه تلویزیونی امریکای لاتین برای مقابله با هژمونی سی ان ان

جام جم آنلاين: شبكه تلويزيوني تله سور «Telesur» نتيجه يك همكاري مشترك دولت هاي ونزوئلا ، آرژانتين ، كوبا و اروگوئه از روز سه شنبه 24 مه پخش برنامه هاي خود را آغاز كرد. کامل

وبلاگ‌نويسي با اسم مستعار يا واقعي؟

بحثي كه ميان دوگروه از وب‌نگاران - آنان كه نوشتن با اسم واقعي را تشويق مي‌كنند و آنان كه بر مستعارنويسي اصرار مي‌ورزند - وجود دارد، اين است كه هرچه وبلاگ‌شهر گسترش مي‌يابد و بيشتر به‌روي آب مي‌افتد. اين بحث، زنده و جاري است و چه بخواهيم يا نه، ما را به خود مي‌كشد؛ به همين خاطر گريزي از موضع‌گيري در قبال آن نيست. کامل

Thursday, May 26, 2005

نگاهي به نظرات مارشال مك لوهان درباره كاركرد رسانه ها

اين روزها، مارشال مك لوهان به عنوان استاد و پيشواي ارتباطات و مطالعات رسانه ها شناخته شده است؛ چيزي كه شايد خود مك لوهان را به خنده بيندازد. از اين دنيايي كه - به قول خود او - هنوز نتوانسته خودش را از زبان تخصصي دوران صنعتي جدا كند، توقعي بيش از اين هم نمي رود. اين كار درست مثل اين است كه بخواهيم برادران رايت را به عنوان يك جفت تعميركار موفق دوچرخه معرفي كنيم. اما تنها توضيح كوتاهي كه درباره او مي توان ارائه كرد، شايد چيزي جز اين نباشد: ايده هاي او به ما كمك مي كنند تا دنياي مدرن را بهتر درك كنيم؛ اينكه چرا جهان اينگونه است، چرا به اين شكل تغيير كرده و چرا انسان ها همراه با آن تغيير مي كنند. ديگران هم راجع به چيزهايي كه او نوشته، نوشته اند؛ آلوين تافلر و جان نسبيت. برخي هم سعي كرده اند تا به ديدگاه هاي او نزديك شوند؛ مطالعه تاريخ نوشته آرنلود توئين بي، ساختار انقلاب هاي علمي نوشته تامس كان و ... اما چيزي كه كار مك لوهان را متمايز كرده، آرايشي است كه از ابزارهاي مفهومي در اختيار ما مي گذارد؛ شيوه اي كه به وسيله آن مي توانيم درباره جامعه و تغييرات آن بهتر بينديشيم.
حشرات لانه مي سازند، سگ هاي آبي سد مي سازند، زنبورها كندو مي سازند و انسان ها هم شهر مي سازند. طي روند پيچيدگي و عملكردها و رفتارهاي پيچيده، جايي بناچار ن ها متوقف مي شوند و ديگر نقش تعيين كننده اي در عملكرد ارگانيسم ندارند. سه مثال اول اين بخش، قسمتي از عملكرد نوم آن موجودات محسوب مي شوند يا به طور خاص، قسمتي از آنچه كه ريچارد داوكينز به عنوان فنوتيپ بسط يافته آن را معرفي كرده است. اين رفتارها و عملكردها، در واقع تظاهرات تاثير نوم يك ارگانيسم است كه در خارج از پيكر آن تظاهر مي يابد. خيلي از مردم تعجب مي كنند وقتي به آنها گفته مي شود كه چيزهايي مثل لانه مورچه هيچ ربطي به هوش و ادراك ندارد - كه در اين صورت بايد مي پذيرفتيم مثلا مورچه ها از گربه ها باهوش ترند - اين رفتار همانقدر نتيك است و به فنوتيپ مربوط مي شود كه رنگ چشم هاي شما به نتان ارتباط دارد.
كارهاي زيادي هست كه در حيطه عملكرد ن هاست. از مرحله خاصي، ديگر تكامل تدريجي طبيعي نمي تواند فنوتيپ هاي بخصوصي را ايجاد كند. خيلي مسخره است اگر تصور كنيم كه مثلا ن هاي يك مورچه فرآيند ساخته شدن يك سفينه فضايي را هم در خود دارند. تكامل تدريجي در پاسخ به تنازع بقا در ميان موجودات پيشرفته، بخش پويايي را به وجود مي آورد به نام مغز كه ارگانيسم را از تكيه بر رفتارهاي برنامه ريزي شده توسط ن ها، بي نياز ساخته و در عين حال بقاي آن را هم تضمين مي كند.
اما با ظهور مغز، شكل ديگري از تكامل تدريجي هم پديد مي آيد: يادگيري و حافظه؛ از ميمون هايي كه كار با چوب را آموختند تا انسان هايي كه راكت ساختند. ايده ها انسان را قادر مي سازند كه خود را در دنياي فيزيكي، سريع تر پيشرفت دهد؛ كاري كه شايد به صرف تكامل تدريجي بيولويك امكان آن به وجود نمي آمد. داوكينز به اين ايده ها مم مي گويد و فرض كنيد كه درست مثل ن هايي كه در استخر ن موجودند، مم ها هم در محيط هوشياري جمعي انسان ها موجودند. سمفوني 5 بتهوون، يك مم واقعي و نيرومند است (دا دا دا دام) كه نه تنها در اذهان بشري ديوانه وار باز توليد مي شود، بلكه در تمام انواع رسانه هاي پيش بيني نشده هم حاضر است. مم، ني است كه از قيود بيولويك خود آزاد شده است.
و به اين صورت سخن ما به مك لوهان مي رسد؛ كسي كه كوشيد تا به روشي متشابه با رهيافت داروين درباره دنياي طبيعي، به درك تكامل تدريجي ايده ها نايل شود. مك لوهان با تمركز بيشتر بر ايده هايي كه اشكال فيزيكي ملموسي داشتند، به فرضيه جبرگرايي تكنولويكي اش دست يافت. تمايل عجيب مك لوهان - البته عجيب براي يك دانش پوه اجتماعي- به در نظر گرفتن اهميت اوليه براي ابداعات صرفا فيزيكي، نظير چاپ و راديو و كنار گذاشتن تجريدهايي بلندپايه، به عنوان تاثراتي اشتقاقي، سبب شد كه او محبوبيت اجتماعي گسترده اي پيدا نكند و دچار يك جور گوشه گيري آكادميك شود. موضوع مركزي كارهاي مك لوهان را مي توان به اين صورت معرفي كرد: مم ها رفتار انسان ها را قالب ريزي مي كنند و به اين ترتيب بر كل دنيا تاثير مي گذارند. ما عادت كرده ايم تا درباره فن آوري هاي بشري به گونه اي بينديشيم كه آنها جهان ما را شكل داده اند.
ما درمي يابيم كه فن آوري حتي شيوه فكر كردن ما را هم تحت تاثير خود قرار داده است، اما مسئله بيش از اين چيزهاست، خيلي بيشتر و مك لوهان شايد اولين كسي بود كه دريافت، فن آوري ها، اين فرآورده هاي ايده بشري، خالقان خود را دگرگون كرده و تغيير شكل داده اند.
من براي تشريح اين شيوه انديشيدن، از عبارت مموتيپ كه عبارتي قابل قياس با فنوتيپ است، استفاده مي كنم. شايد بتوانيم بگوييم كه مموتيپ، ايده هايي كه در مغز جمعي ما شناور است، شكل برآمده از جهان و رفتار ما در آن است، درست مثل شكل كندويي كه فنوتيپ ن هاي درون همه زنبورهاي منفرد است.
اگر فنوتيپ شكل پيكرهاي ما و شكل همه آثار اتوماتيك خارج از بدن باشد، آن وقت مموتيپ هم شكل غير بيولويكي و كلي خود فيزيكي ماست كه با آثار فيزيكي و غير فيزيكي ايده هاي ما و مم هاي ما معين شده است.
در اين بخش، من خودم را محدود مي كنم به فهم رسانه، هرچند كه من براي روشن شدن نقل قول ها، به ديگر آثار مك لوهان هم اشاره اي خواهم داشت (نقل قول از مك لوهان كار شايسته اي است؛ واقعيتي كه تقريبا عليه فهميده شدن ايده هاي او هم عمل مي كند!)
نگاهي مختصر به ساختار اين نوشته او، مشخص خواهد كرد كه چرا من درباره آن اينگونه مي نويسم. حدود يك چهارم از فهم رسانه ها تئوري واقعي است. مفاهيم ارائه شده در اين باره پنهان و رمزآميز هستند، هرچند كه در طبيعت تقريبا بديهي به نظر مي رسند و به همين جهت هم كمك مي كنند تا او بتواند پايه و اساس شيوه منحصر به فرد خود در زمينه انديشه تحليلي اش را بنا نهد، اما بخش دوم نوشتار او كه سه چهارم ديگر را شامل مي شود، تقريبا به مثال هاي مستعمل اختصاص يافته است و به روشن كردن جنبه هاي مختلفي از هنر انساني و مهارتي مي پردازد كه درواقع مفاهيم طرح شده در بخش اول بودند.
هنگامي كه شما ايده هاي اساسي شيوه تفكر مك لوهان را درك مي كنيد، درواقع براي فكر كردن روشن تر به موضوعات ديگر هم تعليم ديده ايد. خيلي از اينها، بخصوص در رابطه با مطالعات رسانه اي بخوبي بررسي شده اند، اما مفاهيم برخاسته از آنها درباره سرزمين هاي بكري كه از رسانه جدا شده اند نيز كمك رسان خواهند بود.
رسانه، پيام است
بسياري از مردم خواهند گفت كه مسئله ماشين نيست، بلكه كاري است كه با ماشين انجام مي شود كه مفهوم و پيام آن نيز همين است. در واقع مسئله تاثيرگذاري ماشين بر روابط ما با ديگران و خودمان است و خيلي مهم نيست كه از اين ماشين ها ذرت برشته بيرون بيايد يا كاديلاك. بازسازي كار و پيوند انسان ها، به وسيله تكنيك چند پاره كردن شكل گرفت كه اين دقيقا ماهيت تكنولوي ماشين است.
مك لوهان شيوه غريبي از تفكر درباره همه مصنوعات و ابداعات را - به عنوان امتداد برخي جنبه هاي خود فيزيكي ما - ارائه مي دهد. يك مصنوع جديد يا آنچه كه مك لوهان به آن رسانه مي گويد ذاتا مخلوق جديدي را خلق مي كند كه از ديدگاهي بيولويك، يكسان به نظر مي رسد. اين ايده اي است كه شايد جاي دادنش در شيوه مرسوم تفكر ما دشوار باشد، مثلا وقتي شما از تلفن استفاده مي كنيد، اساسا تبديل مي شويد به موجودي متفاوت از آن كسي كه قرن ها پيش از قلم و كاغذ استفاده مي كرد. آنچه كه تلفن در رابطه با جامعه انجام داد و آنچه كه محتواي اين رسانه جديد بود، بنا به گفته مك لوهان، بكلي چيزهاي متفاوتي هستند. در واقع قوه تغيير شكل دهنده رسانه كه پيام آن محسوب مي شود، خيلي بيشتر از محتواي خود آن اهميت دارد. ناسيوناليسم اصولا با انقلاب گوتنبرگ مشخص مي شود، اما اولين بار اين مك لوهان بود كه تشخيص داد طبيعت يك رسانه، بيش از آنچه كه مراوده شده، اثر آن را معين كرده است. فرم نه تنها محتوا را ديكته مي كند، بلكه اثر اضافه اي نيز دارد كه مستقل از مفهوم عمل مي كند. راديو چنان طبيعت ايده هايي را كه انتشار مي دهد، تمام و كمال معين مي كند كه ديگر محتوا يك انديشه فرعي در پس آن به حساب مي آيد. چرخ امتدادي است براي پا. كتاب امتدادي است براي چشم. لباس، امتدادي براي پوست، جريان برق امتدادي است از دستگاه عصبي مركزي.
رسانه ها، با تغيير دادن محيط، ادراك حسي منحصر به فردي در ما برمي انگيزند. امتداد حس هركس هم به نوبه خود، شيوه فكر كردن و فعاليت ما را تغيير مي دهد؛ شيوه اي كه ما دنيا را با آن درك مي كنيم. چگونگي تجربه ما از دنيا و كنش ما در آن، در واقع بستگي دارد به مجموعه ميزان انسانيت ما - پاره بيولويك آشكار و پيكر حقيقي امتداديافته اي كه رسانه ها براي ما خلق مي كنند، براي مثال بيتابي را در نظر بگيريد - حس اصلي ما كه بيشتراز همه تحت تاثير تكنولوي ما قرار گرفته است. خيلي عجيب است وقتي درمي يابيم كه عقلانيت ما مفهومي بسيار بصري است؛ پيش از آنكه ما هر چيزي را بفهميم، آن را به صورت تعاريفي بصري احساس و به مغزمان مي فرستيم (سعي كنيد به فرهنگ بيگانه و غريبي فكر كنيد كه در آن شنوايي همه چيز را تحت اداره و حكومت دارد) فضاي بصري، همسان، پيوسته و متصل است. انسان معقول در فرهنگ غربي، انساني بصري است. اين واقعيت كه آگاهانه ترين تجارب، كمترين كيفيت بصري را دارد، براي او از دست رفته است.
مهمترين انقلاب تاريخ زماني رخ دادكه الفباي آوايي اختراع شد دنياي صوتي سازمان يافته چندپاره شد و به دنياي بصري شسته و رفته اي ترجمه شد بااين اختراع انسان تبديل شد به موجودي تحت سلطه حس بينايي
عقلانيت و قوه باصره، واه هايي قابل تعويض با يكديگرند، اما ديگر ما در دنيايي كه بيش از هر چيز بصري باشد، زندگي نمي كنيم.
از نظر مك لوهان، آشنايي با الفباي آوايي همراه بود با تولد انسان هندسي؛ كسي كه همه تجارب خود را به صورت بصري اصلي، يكنواخت و يكساني از ادراك ترجمه كرد. الفباي آوايي، ادراك بشر از يك آگاهي، چند حس غني را ترجمه كرد به يك آگاهي بصري يك شكل. اين تغييري بود كه هم به او نيروي عظيم داد و هم او را بكلي به بردگي گرفت. انسان بصري نيرويش را به اين صورت تامين كرد كه به خود اجازه داد تا به مخلوقي قابل پيشگويي و تك بعدي تقليل يابد.
او نيرويش را از به تابعيت درآوردن تمام حواس خود در زير نفوذ حس بينايي به دست آورد و همين هم به او اجازه داد تا به ماشين اجتماعي خلاق بي پاياني اتصال يابد. او با اين پيش آگهي كه اين اتفاقي گيج كننده است، مشاهده كرد كه دنياي الكترونيك جديد در حال واگون كردن آثار قرنها سمت گيري بصري است و مي خواهد مخلوقي كاملا متفاوت را توليد كند. او دريافت كه اين قضيه منجر به گردهمايي تازه اي از انسان ها مي شود؛ چيزي كه منجر به خلق دهكده جهاني خواهد شد.
چارچوب مفهومي كه مك لوهان معرفي مي كند، منجر به شيوه جديدي از تفكر درباره جهان مي شود. اين شيوه اي از فكر كردن است كه در بهترين شكل خود با عبارتي بيش ازحد تكرارشده به نام دورنماي سيستم ها تعريف شده است. براي درك بهتر مفاهيم او بايد از ابزارهاي خودش استفاده كنيم.
دهكده جهاني
در آغاز، انسان فقط انسان بود. او هم مثل باقي مخلوقات در زمينه اي حسي كه طبيعت برايش فراهم كرده بود، مي زيست. او ابتدا در زمينه حسي بي واسطه و گسسته اي مي زيست كه پيش از هر چيز وابسته به اصوات بود. گوش خيلي از چشم مهمتر بود و سازمان اجتماعي پيچيده اي كه انسان براي خود بنا كرده بود، بر اساس محيطي شنيداري، لمسي و بصري استوار بود. او در فضاي شنيداري حضور داشت؛ فضايي يكپارچه، غير قابل تقسيم، بي واسطه و سازمان يافته. اين محيطي بود كه همه انسان ها را بكلي درخود فرو برده بود.
مهمترين انقلاب تاريخ، زماني رخ دادكه الفباي آوايي اختراع شد. دنياي صوتي سازمان يافته چندپاره شد و به دنياي بصري شسته و رفته اي ترجمه شد. بااين اختراع، انسان تبديل شد به موجودي تحت سلطه حس بينايي. فضاي بينايي همگن و همسان است. بينايي برخلاف شنوايي يا لامسه، حسي عيني و بي طرف است كه با نيروي جهان شنيداري ترجمه يافته اي از ارتباطات ادراكي امتداد يافته و به انسان اجازه داده تا نظم بصري همساني را به جهان تحميل كند. فضاي بصري مي تواند سازماندهي شود، چندپاره شود و درك شود، به طريقي كه براي فضاي صوتي ناممكن مي نمود.
همراه با اين امتداد اصلي پيكر انساني، گروهي از چيزهاي ديگر هم وارد شدند كه به نوبه خود باعث تقويت سازمان بصري دنيا شدند. چاپ، با اختراع همزمان فرد مستقل و ديدگاه هاي مستقل، ايل گرايي را از بين برد.
بعد با شروع عصر الكترونيك، پيشرفت اصلي انسان بصري به وقوع پيوست؛ اختراع سيلابي از امتدادهايي جديد از قواي ذهني انسان كه انسانيت را با دوباره فرو بردن در زمينه سازمان يافته و بي واسطه اي از آگاهي چند حسي، دوباره سازماندهي كرد. نيروي فضاي بصري، مرگ خود را نيز به همراه آورد.
اما دوران جديد فقط تا حدي پواكي از جامعه قبيله اي پيش از بينايي است. انسان جديد قبيله اي تقويت شده است كه مخلوق جهان الكترونيك است كه به طرف او منفجر شده. انسان مدرن در زمينه حسي زندگي مي كند كه زمان و فضاي آن، با سرعتي لحظه اي و بي ارتباط با هم انتقال مي يابند؛ ايده اي كه مختصرا در اين گفته مك لوهان شرح داده شده است: مسافرت فرق زيادي با رفتن به سينما يا ورق زدن يك مجله ندارد... دنيا به خودي خود تبديل مي شود به يك جور موزه براي اشيا و موضوع هايي كه قبلا از طريق رسانه اي ديگر مورد مواجهه واقع شده بودند.
مك لوهان، اين موقعيت انسان را دهكده جهاني خطاب مي كند، ولي بدبختانه اين تنها عبارت جذاب از گفته هاي مك لوهان است كه در هوشياري عمومي ريشه دوانده است. بهتر است به فرضيه اي كه در پشت دهكده جهاني هست، بپردازيم.
رسانه، همه جا رسانه
علوم انساني، حوزه اي از بررسي هاي انساني را شامل مي شود كه در آن مفاهيم قابل اجرا در سطح جهان و تعميم هاي فايده رسان، عملا وجود خارجي ندارند.
ايده هاي مك لوهان درباره رسانه ها دگرگوني نيروبخشي را در فضل فروشي هاي خسته كننده بسياري از جامعه شناسان ايجاد كرده است. او به شما هسته نيرومندي از مفاهيمي را ارائه مي دهد كه كمك مي كنند تا شما بينش خود را از سوپ درهمي از خيال ها و حكاياتي كه در واقع دانش اجتماعي بارز شما هستند، چكيده و مطلق سازيد.
همان طور كه احتمالا پيداست، مك لوهان توانسته مجموعه ساده و زيبايي از ايده هايي را فراهم آورد كه در مورد تمام ابداعات بشري، از چرخ گرفته تا پنتيوم، قابل اجرا و به كاربستني است؛ ابزاري كه به شما كمك مي كنند تا آثار ابداعات را از هر نوعي كه باشند دريابيد. طبقه مشخصي از موجودات تحت مطالعه اند و طبقه بندي مفيدي هم از آن ارائه شده، چيزي كه در واقع شايد به عنوان قضيهاي درباره طبيعت اين موجودات از آن نام برده مي شود، حتي ايده هاي كلي تري هم درباره پويايي شناسي و تكامل تدريجي موضوعات مورد مطالعه مطرح هستند.
مك لوهان در كنار برداشت خود از رسانه ها به عنوان طبقه فراگيري از محصولات نبوغ بشر، طبقه بندي مفيدي را هم ارائه مي دهد: رسانه ها هم گرمند و هم سرد و اين بستگي به اين دارد كه امتداد حسي آنها در انسان، او را به يك دريافت كننده منفعل تحريكات حسي تبديل كرده يا اينكه او را به مشاركتي فعال در پردازش اين تحريكات دعوت كند.
بنابراين كتاب ها گرماند، چون بيشتر يك جذبه انفعال آميز را ايجاد مي كنند. راديو و سينما هم همين طورند، آنها به مشاركت فعالي نياز دارند تا به خاتمه و كمال دست پيدا كنند.
تصادفي نبود كه سناتور مك كارتي وقتي به تلويزيون رفت، آنقدر دوام كوتاهي داشت؛ خبرگزاري ها به اين نتيجه رسيدند كه او اصلا اخبار به حساب نمي آمد... تلويزيون رسانه سردي است و در نتيجه موضوعات و آدم هاي گرم از رسانه هاي خبري گرم را پس مي زند.
كساني كه مناظره نيكسون كندي را از راديو شنيده بودند، حس طاقت فرسايي از برتري نيكسون را دريافت كردند. اين تقدير نيكسون بود كه تصوير و كنش قطعي و واضحي را براي رسانه سرد تلويزيون توليد كند كه وضوح و شفافيت آن، به صورت برداشتي نادرست ترجمه شود.
مك لوهان، از اين طبقه بندي به انديشه اي سودايي درباره پويايي بنيادين رسانه ها رهسپار مي شود. او جنبه هايي بنيادين از تكامل تدريجي رسانه ها را شناسايي كرد. براي مثال او واگون سازي را به عنوان شاخصي بنيادين از يك رسانه در حال نمو معرفي كرد؛ شاخصي كه به آن اجازه مي داد ناگهان شخصيت عوض كند. چندپارگي ايستاي زمان با عكاسي خاموش، وقتي به اندازه كافي وارد سرعت شود، باعث شكل گيري رسانه اي كاملا متفاوت به نام سينما مي شود. خيلي وقت پيش، سرعت يافتن نوشتار توسط ابزار مكانيكي، باعث تغيير رسانه پيكروار ثابتي براي ذخيره خرد موروثي به رسانه اي پويا براي انتشار ايده هاي جديد شد. كتابت در دوران باستان، نيرويي محافظه كارانه بود، در حالي كه نويسنده دوران گوتنبرگ يك عامل تغيير به حساب مي آيد.
اينها ايده هايي نيرومند از مك لوهان هستند كه در فهم رسانه ها معرفي مي شوند. باقي آنها هم شامل يكسري قطع و برش از رسانه هاي امتداديافته، پيوند زدن رسانه هاي منفصل و اثرات ترجمه يك رسانه به ديگري است.

تبليغ كنندگان در بازارهاى كامپيوترى

ايلنا: شبكه جديدى از آژانس هاى رسانه اى توليدكنندگان بازى هاى كامپيوترى و شركت هاى تبليغاتى به دنبال راهكارهايى براى آسان سازى قرار دادن تبليغات واقعى در بازى هاى رايانه اى و ويدئويى و رديابى تاثيرات آنها هستند. گروه جديد IGA Wordwide متخصصان تبليغات را گرد هم آورده است و از فناورى خود براى تضمين تاثير بهتر تبليغاتى كه در بازى ها ظاهر مى شوند، بهره مى گيرند. فناورى جديد اين گروه به تبليغ كنندگان اجازه مى دهد به صورت اتوماتيك فعاليت هاى تبليغاتى خود در بازى هاى كامپيوترى را به روز و كنترل كنند. تبليغات در بازى هاى كامپيوترى يكى از راه هايى محسوب مى شود كه تبليغ كنندگان مى توانند از طريق آن به مخاطبان اصلى خود كه افراد بين ۱۸ تا ۳۴ سال هستند، دسترسى داشته باشند.

Wednesday, May 25, 2005

علم؛ روش ها و پيامدها

فلسفه علم در كشور ما رشته اي تقريباً نوپاست. با اين كه سالها قبل با ترجمه آثاري از راسل، پوپر و حتي كوهن اين رشته به دانشگاهيان وعلاقه مندان به فلسفه و همين طور علوم پايه معرفي شد، بيش از ده سال از تأسيس اولين دانشكده فلسفه علم در ايران نمي گذرد. با اين وجود در حال حاضر هم اين رشته آن قدرها گسترش نيافته است و بعد از دانشگاه شريف، فقط دانشگاه آزاد آن هم در دو سه سال اخير رشته فلسفه علم را راه اندازي كرد؛ اما اين دو گروه تنها در مقطع كارشناسي ارشد دانشجو مي پذيرند و هنوز از دوره هاي دكتري در فلسفه علم خبري نيست. گروه فلسفه علم دانشگاه آزاد، واحد علوم تحقيقات، در روزهاي ۴ و ۵ خرداد امسال ميزبان سميناري با موضوع فلسفه علم خواهد بود. در اين سمينار كه اساتيد و دانشجويان متخصص در زمينه هاي متفاوت فلسفه، علم سخنرانان آن خواهند بود موضوعاتي چون فلسفه كيهان شناسي، تاريخ و فلسفه علم، فلسفه زيست شناسي، فلسفه رياضيات و فلسفه طب ارائه مي شود. مقاله زير به انگيزه برپايي اين سمينار به معرفي و بررسي موضوعات مختلف در فلسفه علم مي پردازد.فلسفه علم چيست؟فلسفه علم يكي از شاخه هاي فلسفه است كه با رويكردي انتقادي به علم، روشها و نتايج آن مي پردازد. همانطور كه از عنوان فلسفه علم بر مي آيد، اين رشته يكي از فلسفه هاي مضاف مانند فلسفه دين يا فلسفه ذهن يا فلسفه زبان است. در واقع اين شاخه از فلسفه با پيش فرض گرفتن علم به بررسي نظريه هاي علمي مي پردازد و آنها را نقد و بررسي مي كند؛ اما در اين زمينه كه تعريف دقيق فلسفه علم چيست و چه حد و مرزي دارد، بين فيلسوفان علم اختلاف نظر وجود دارد.يكي از ديدگاه هاي رايج نسبت به فلسفه علم اين است كه فيلسوف علم به بررسي و نقد جامعه دانشمندان به عنوان يك جامعه علمي مي پردازد كه نظريه هاي علمي حاصل فعاليت هاي انساني آنهاست و طبيعتاً ازاحساسات و عواطف انساني آنها نيز تأثير مي گيرد. در يك چنين ديدگاهي فلسفه علم بسيار به جامعه شناسي و جامعه شناسي علم نزديك مي شود.در ديدگاهي ديگر، فيلسوف علم به خود نظريه ها به عنوان يكي از نمودهاي معرفت مي پردازد و اعتبار آنها و همچنين رابطه آنها را با جهان خارج مطالعه مي كند. در اين رويكرد ميان فعاليت علمي و تفكر درباره فعاليت علمي تفاوت وجود دارد و اين دو مقوله در دو سطح كاملاً متفاوت قرار مي گيرند. در واقع تحليل روش علمي، يك رشته پژوهشي مرتبه دوم است. در اين ديدگاه فيلسوف علم پاسخ پرسشهايي از اين قبيل را جست وجو مي كند: چه ويژگي هايي تحقيق علمي را از ساير انواع پژوهش متمايز مي كند؟ دانشمندان در مطالعه و بررسي طبيعت چه روش هايي را بايد در پيش بگيرند؟ براي آن كه يك تبيين علمي صحيح باشد چه شرايطي بايد احراز شود؟ قوانين و اصول علمي از نظر معرفتي چه شأني دارند؟(۱)يكي از شاخه هاي فلسفه علم روش شناسي است كه رابطه نزديكي با تئوري شناخت دارد. تحليل روش علمي، رابطه بين نظريه ها و شواهد تجربي، ابطال شدن ادعاها به وسيله داده هاي مشاهدتي از موضوعات مورد توجه روش شناسي و فلسفه علم است. همچنين در فلسفه علم درباره معنا ومحتواي نتايج علمي مطالعه مي شود كه در رابطه نزديكي با متافيزيك و فلسفه زبان هستند. طبيعت قوانين علمي، محتواي شناختي نظريه هاي علمي و همچنين ساختار توضيح علمي از موضوعات مورد مطالعه در آن بخش هستند.(۲) علاوه بر اينها فلسفه علم سؤال هاي خاص بنياديني را جست وجو مي كند كه از نتايج علوم خاص به دست آمده اند. فلسفه فيزيك، فلسفه رياضي ومنطق، فلسفه زيست شناسي و حتي گاهي قسمتهايي از فلسفه علوم شناختي و فلسفه ذهن از شاخه هاي فلسفه علم در زمينه هاي پژوهشي خاص در رشته هاي علمي مختلف هستند.براي اين كه بدانيم فلسفه علم در جغرافياي فلسفه معاصر چه جايگاهي دارد بايد به سراغ فلسفه تحليلي برويم. فلسفه علم استاندارد به دليل روش ها و رويكردي كه به فلسفه و موضوعات مورد بحث خود دارد و همچنين بحث هايي كه در فلسفه زبان، معناشناسي، منطق و همچنين متافيزيك پوشش مي دهد زير عنوان فلسفه انگليسي زبان يا همان فلسفه تحليلي قرار مي گيرد. اگر چه فلاسفه قاره اي (اروپاي قاره) فرانسوي و آلماني نيز به علم پرداخته اند اما آنها را بيشتر منتقدان ديدگاه استاندارد در فلسفه علم و حتي گاهي منتقد خود علم مي توان به حساب آورد.فلسفه علم در تاريخدرست از زماني كه پايه هاي علم جديد به شكل امروزي اش در قرن هفدهم ساخته مي شد، فلسفه علم نيز متولد شد، اما بسياري از فلاسفه معتقدند كه در آثار افلاطون و ارسطو و حتي فيلسوفان پيش سقراطي مي توان ردپايي از فلسفه علم را پيگيري كرد و رد آن را تا قرون وسطي و متون عربي و لاتين نيز شناسايي كرد.(۳) اما بهتر است براي دنبال كردن موضوعات اساسي فلسفه علم قرن هفده گاليله و نيوتن را نيز رها كنيم و به آغاز قرن بيستم برويم.فلسفه علم در قرن بيستم با انقلاب هاي بزرگي در فيزيك جان تازه اي گرفت. نظريه نسبيت و بعد از آن فيزيك كوانتومي فيزيكدان ها و فلاسفه را بر آن داشت كه در مقابل اين كشفيات تازه از طبيعت يا به زبان بهتر دانش انسان از طبيعت موضع گيري كنند. با اين توصيف رويكرد فلسفه علم به اين موضوعات يك رويكرد معرفت شناسانه بود و به اين ترتيب معرفت شناسي علمي گسترش يافت. علاوه بر آن با كارهاي راسل و فرگه در منطق و رياضيات، منطق گزاره ها و منطق محمولات به عنوان يكي از راههاي فهم توضيح بنيان هاي رياضي در آمد. فلسفه علم هم از اين تحولات بي بهره نماند و منطق به يكي از ملزومات فيلسوفان علم تبديل شد، اما آنچه در فلسفه علم آن زمان مي گذشت متأثر از سنت فيلسوفان تجربه گراي انگليسي بود، يعني مبتني بودن علم بر تجربه يا مشاهده. اين رويكرد، پوزيتيويستها(اثبات گرايان) را بر آن داشت كه براي حل مسأله معنا يا به طور خاص معناي تجربي از نظر تجربه گرايان استفاده كنند. سؤال پوزيتيويست هاي منطقي اين بود كه چه چيزي باعث معنادار بودن گزاره اي در مورد عالم خارج مي شود؟ اكثر پوزيتيويست هاي منطقي كه در گروهي معروف به حلقه وين گرد هم آمده بودند دانشمنداني بودند كه به بنيادهاي علم علاقه مند بودند و به سرپرستي موريس شليك «رساله منطقي فلسفي» ويتگنشتاين را كه تازگي منتشر شده بود مي خواندند و درباره اش بحث مي كردند. رودلف كارنپ، اتونويرات، فيليپ فرانك و بعدها رايشنباخ و همپل از اعضاي حلقه وين بودند. آنها با مطالعه در اين زمينه «اصل تحقيق پذيري» را ارائه دادند كه معنادار بودن يك گزاره تجربي را به قابليت تحقيق درست يا غلط بودن آن گزاره تحويل مي دهد. اگر نتوان راهي براي تشخيص صدق يا كذب يك گزاره ارائه داد، آن گزاره بي معناست. آنها مابعدالطبيعه، اخلاق و مهمتر از همه نظريه هاي شبه علم را از جمله گزاره هاي بي معنا از لحاظ تجربي مي دانستند. اين بخش آخر، يعني تميز علم از شبه علم بعدها به عنوان يكي از موضوعات اساسي فلسفه علم (با مطالعات كارل پوپر) درآمد. پوزيتيويست ها كه هر كدام در يكي از رشته هاي علمي درس خوانده بودند مي خواستند فلسفه را نيز به شكل علم در آورند. از ديدگاه آنها تنها فلسفه اي كه مي شد از آن صحبت كرد فلسفه علم بود؛ اما حلقه وين خيلي زود از هم پاشيد و ظهور هيتلر در اروپا باعث شد هر كدام از اعضاي حلقه به جايي ديگر از دنيا مهاجرت كند. با اين جابه جايي ها نظريات آنها نيز در معرض انتقاد قرار گرفت. كارل پوپر در انگلستان يكي از منتقدان اصلي آنها بود وهمچنين برخورد با پراگماتيست هاي آمريكايي باعث بروز انتقادهاي ديگري به فلسفه پوزيتيويست منطقي شد.در سالهاي نيمه دوم قرن بيستم، وقتي ديگر رويكرد به شدت منطقي تجربه گرايان از سكه افتاده بود، فيلسوفان علم به تاريخ علم علاقه بيشتري نشان دادند. آنها با مطالعه تاريخ علم از عهد باستان تا قرون وسطي و رنسانس و عصر جديد مي خواستند روش علم را بازسازي كنندو بفهمند علم چگونه كار مي كند. اين فلاسفه عقيده داشتند براي مطالعه در فلسفه علم بايد نمونه اي از علم واقعي در دست داشته باشند و نه نمونه اي كه خودشان در ذهن از علم ساخته اند. در اين دوران و در سالهاي دهه ۶۰ بود كه تامس كوهن «ساختار انقلاب هاي علمي» خود را منتشر كرد. سؤال او اين بود كه آيا واقعاً در علم انقلابي اتفاق افتاده است و آيا مي توان تغييرات علم را انقلاب نام نهاد يا اين كه علم به طور تدريجي و پيوسته در طول تاريخ خود تغيير كرده است. كوهن با معرفي مفهوم پارادايم علمي به عنوان نظريه يا ديدگاه علمي كه در يك دوره متداول است، تغييرات علم را ناگهاني مي دانست. پس از كوهن فلسفه علم به سمت جامعه شناسي پيش رفت و كساني چون پل فايرابند آنقدر پيش رفتند كه در علم نيز هر چيزي را ممكن مي دانستند و از نظر آنها علم با هنر هيچ تفاوتي نداشت. اين نظر، ديدگاهي نسبي گرايانه نسبت به علم بود. فيلسوفان بعدي اين ديدگاه را در پيش نگرفتند و در همان زمان كارهاي افرادي چون كواين مطرح شد كه مورد توجه فلاسفه علم قرار گرفت. كواين عقيده داشت كه ديگر براي فلسفه بافي جايي نمانده است و معرفت شناسي بايد طبيعي شود و روشي مانند علوم طبيعي را در پيش بگيرد. امروزه فلسفه علم راهي را در پيش گرفته است كه كاملاً مبتني بر علوم خاص است. فيلسوف علم بايد يكي از علوم پايه را خوانده باشد يا در يكي از مسائل علمي كار كرده باشد. امروز فيلسوفان علم دانشمنداني هستند كه در شاخه هاي تخصصي- علمي و گاهي حتي در دانشكده هاي علوم پايه به همراه دانشمندان ديگر به درك مباني آن علم كمك مي كنند. فيلسوف علم ديگر مزاحمي براي دانشمندان به حساب نمي آيد كه برايش تجويز كند چگونه بايد علم را به پيش برد. فيلسوف علم به جست وجوي مفاهيم مسأله برانگيز در علم مي پردازد. براي مثال فيلسوفان علم در زيست شناسي به ژنتيك و تكامل، در فيزيك به مباني فيزيك كوانتومي و مكانيك آماري، در علوم كامپيوتر و روانشناسي به فلسفه هوش مصنوعي و فلسفه ذهن مي پردازند. امروزه رشته هايي چون فلسفه طب، فلسفه اقتصاد بر مبناي نظريه بازي ها و فلسفه شيمي از موضوعات داغ در شاخه هاي متفاوت فلسفه علم هستند.فلسفه علم آكادميكاگر بخواهيم فلسفه علم را به طور آكادميك در طول اين قرن پيگيري كنيم، دانشگاه كالج لندن (UC) اولين جايي بود كه به اين رشته پرداخت. ابتدا با دوره اي با نام «نظريه ها، روش ها وتاريخ علم» در سال ۱۹۲۲ و بعد در سال ۱۹۲۴ دوره كارشناسي ارشد اين رشته راه اندازي شد. سپس در سال ۱۹۴۵ وقتي كارل پوپر براي تدريس در منطق و روش هاي علمي به مدرسه اقتصاد لندن (LSE) رفت، اين دانشگاه نيز رشته فلسفه علم را تأسيس كرد. دانشگاه ملبورن نيز در سال ۱۹۴۶ از اولين دانشگاههايي بود كه تدريس در تاريخ و فلسفه علم را شروع كرد. تاريخ علم نيز رشته اي بود كه با تحولات پيش آمده در علم و فلسفه علم به دانشگاههاي دنيا راه يافت. دانشگاه ويسكانسين رشته تاريخ علم خود را در سال ۱۹۴۲ تأسيس كرد و دانشگاه هاروارد نيز در سال ۱۹۶۶ به تأسيس رشته تاريخ علم رضايت داد؛ اما امروزه در بيشتر دانشگاههاي دنيا رشته تاريخ و فلسفه علم ارائه مي شود كه در بعضي جاها دانشكده اي مستقل دارد و در بعضي دانشگاههاي ديگر زيرمجموعه دانشكده علم يا دانشكده فلسفه است.در مورد مجلات تخصصي در فلسفه علم نيز وضع به همين منوال است. اركنتنيس ، مجله اي كه حلقه وين يا بهتر است بگوييم جامعه علمي ماكس پلانك از سال ۱۹۳۰ آن را منتشر كرد؛ اولين مجله تخصصي فلسفه علم است كه درحال حاضر نيز منتشر مي شود. در سال ۱۹۳۴ مجله «فلسفه علم» اولين شماره خود را منتشر كرد و در همان سال انجمن فلسفه علم با ۱۵۳ عضو تأسيس شد كه فيليپ فرانك از اعضاي حلقه وين سرپرستي آن را برعهده داشت. اولين سمينار در فلسفه علم نيز با موضوع «معرفت شناسي علوم خاص» در سال ۱۹۲۹ در پراگ برگزار شد. امروزه مجله هاي تخصصي متنوعي در اين زمينه منتشر مي شود و سمينارهاي زيادي حتي در شاخه هاي بسيار تخصصي فلسفه علم برگزار مي شود كه نشان از آكادميك شدن فلسفه علم در طول زمان دارد.پي نوشت ها: ۱- درآمدي تاريخي به فلسفه علم/ جان لازي/علي پايا / انتشارات سمت۲- The Cambridge Dictionart of Philosophy/edited by R.Audi/ Cambridge University Press ۳- The Blackwell Guide to the Philosophy of Science/ edited by P.Machmer & M.Silberstein/ Blackwell Publishers Ltd ۲۰۰۲.

نشريه «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» منتشر شد

نشريه «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» منتشر شد پانزدهمين شماره نشريه «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» ويژه تعاملات فرهنگي فرهنگ ايراني و جهان عرب منتشر شده است.عناوين پاره اي از مقالات اين شماره نشريه «چشم انداز» و نام نويسندگان آنها بدين قرارند: تعامل فرهنگي- ادبي ايرانيان و اعراب قبل از اسلام (مصطفي شريف)، لوازم و مباني گفت وگوي فرهنگي ايران و جهان عرب (جمانه طه)، پيشينه تعاملات فرهنگي ايران و جهان عرب (محمد قجه)، نگاهي به تاريخ مؤسسه ايرانشناسي در فرهنگستان علوم اتريش (برت فراگنر)، مسيحيت ارتدوكس هويت منحصر به فردي را داراست (گفت وگو با رادووان بيگوويچ رئيس مركز فرهنگي مسيحيت ارتدوكس بلگراد) و ديپلماسي آموزش؛ رويكردي جديد در كاربرد ارتباطات و فرهنگ در خدمت منافع ملي (حبيب معظمي).

Monday, May 23, 2005

كودكان و دنياى وبلاگ نويسى

اگر والدين با دنياى فناورى بيشتر آشنا شوند بهتر مى توانند راه هاى تامين امنيت كودكانشان را به كار بگيرند و كودكان نيز حاضر به همكارى با والدين خود هستند
مارسى دخترى ۱۳ ساله دارد. بارها وقتى وارد اتاقش شده، مشاهده كرده كه دخترش با دستپاچگى بعضى از پنجره هاى باز در كامپيوتر همراهش را مى بندد. كاملاً پيداست كه مى خواهد از نگاه مادرش مخفى بماند. بارها هم با هم به بحث و مشاجره پرداخته اند و دختر سخت به دفاع از حفظ حريم خصوصى اش پرداخته و مادر بارها با تهديد يا عجز و التماس خواسته است به دخترش بفهماند كه هر مادرى براى حفظ امنيت و سلامت فرزندش حق دارد نگران باشد و حتى بعضى از كارهاى فرزندش را مورد بازبينى قرار دهد. هرگز هم تاكنون مادر و فرزندى در اين مباحثات يا مشاجرات پيروز از ميدان بيرون نيامده و هرگز هيچيك موفق به متقاعد كردن ديگرى نشده است.
چند ماه پيش وقتى مارسى با پيام ناتمامى از دخترش به يكى از دوستانش مواجه شد احساس مسئوليتش در قبال دخترش گل كرد. در آن پيام دخترش مى خواست عكسى كه روى سايت جديدش گذاشته به دوستش نشان دهد. مارسى همانى را دريافت كه هزاران مادر در سرتاسر كشور با آن مواجهند. نوجوانان ۱۳ تا ۱۹ سال فعال ترين قشر در حوزه وبلاگ نويسى هستند و بى محابا تصاوير خود را همراه با اطلاعات شخصى و خانوادگى، تلفن، آدرس و غيره در سايت ها و وبلاگ ها منتشر مى كنند، بدون آنكه والدين آنها در جريان باشند. مارسى مى گويد: «با ديدن آن ميخكوب شدم». وى بارها از دخترش خواسته بود كه هرگز اطلاعات كامل را در اينترنت منتشر نكند. به قدرى از كار دخترش خشمگين شده بود كه او را كنار خود نشاند و گفت: «مى دانى چه كار اشتباه و خطرناكى كرده اى؟ تصوير واقعى به همراه نام و نشان واقعى را در اينترنت منتشر كرده اى. اين هم نام شهرى كه در آن زندگى مى كنى.
نمى فهمى كه چقدر آدم مريض (الحال) در اين شهر زندگى مى كنند؟»
مارسى به اين كار بسنده نكرد خودش وارد سايتى شد كه اين خدمات را در اختيار گذاشته بود. آدرس سايت myspace.com بود. در آن سايت ثبت نام كرد تا بتواند با خدمات آن آشنا شود. بعد صفحه اينترنتى دخترش را در آن سايت پيدا كرد. صفحه اى كه پر از عكس هاى جورواجور از دخترش بود، بعد به فهرست دوستان دخترش برخورد.
يكى يكى صفحه هاى آنها را باز كرد اكثر آن اسامى همكلاسى هاى دخترش بودند كه عكس هايى شرم آور و تحريك آميز از خودشان را در اختيار همگان گذاشته بودند.
• تقريباً يك سوم دانش آموزان وبلاگ دارند
خيلى زود مارسى به مدرسه دخترش مراجعه كرد و با مسئول هماهنگى امور فناورى و كامپيوتر موضوع را در ميان گذاشت. خانم «مرى الن هندى» خود عضوى از سايت اينترنتى
wired Safety. org است. او مى گويد كه يك سوم دانش آموزان اين مدرسه ۲۵۰ نفرى وبلاگ دارند اما فقط ۵ درصد از خانواده هايشان از اين موضوع اطلاع دارند. اكثر اين دختران به اقتضاى سنشان سعى مى كنند وسوسه انگيز به نظر آيند و روح والدينشان هم از آن خبر ندارد. مادر و پدر بيچاره فكر مى كنند دخترشان در كنارشان يا در اتاقش به سر مى برد، پس در امن و امان است. تصور آنها اين است وقتى دخترشان در كنارشان است پس چه خطرى مى تواند او را تهديد كند؟ آنها چگونه مى توانند از درى وارد شوند كه والدين آنها حضور دارند غافل از اين كه اينترنت به جاى در، دروازه است و راه نفوذ از آن به مراتب سهل تر از در منزل!
وبلاگ ها و فناورى هاى مشابه آن مانند سايت هاى شبكه اى اجتماعى يا Social networking sites قلمرو نوجوانان است. براساس آمار و اطلاعات كمپانى پرسيوس ديولوپمنت كه در سال ۲۰۰۳ جمع آورى شده است بيش از نيمى از صاحبان وبلاگ نوجوانان ۱۳ تا ۱۹ سال هستند. همچنين براساس آمار و اطلاعات «كام اسكور مديا متريكس» اكثر نوجوانان زير ۱۷ سال در ژانويه ۲۰۰۵ به وبلاگ ها و سايت هاى شبكه اى اجتماعى مراجعه كرده اند به طورى كه ۱۵ سايت اول همه از ميان وبلاگ ها بودند. آنچه نگرانى كارشناسان مثل «هندى» را برانگيخته محتواى اين وبلاگ هاست. دانشگاه جورج تاون در ايالات متحده مركزى تحت عنوان «مركز رسانه هاى ديجيتالى مخصوص كودكان» دارد كه اين مركز مطالعه اى را در مورد وبلاگ نوجوانان منتشر كرده كه حاكى از وخامت اوضاع است. چون كودكان و نوجوانان به دليل معصوميت و ساده دلى شان راحت تر اعتماد مى كنند و تمام اطلاعات شخصى و خانوادگى خود را در كف اخلاص گذاشته و در محيط ناامن اينترنت در اختيار همگان مى گذارند. دو سوم از آنها سن خود را مشخص مى كنند و نام حقيقى خود را مى نويسند. ۶۰ درصد از آنها حتى آدرس خود را در اختيار مى گذارند و شماره تماس مى دهند. از هر ۵ نفر يك نفر نام كامل خود را مى نويسد. «ديويد هوفيكر» كه مسئوليت انجام تحقيق ياد شده را بر عهده داشته با ابراز شگفتى مى گويد: «خدا مى داند چه تعداد از آنها حقيقتاً مى داند كه تمام مردم دنيا مى توانند اطلاعاتى را كه آنان همگانى كرده اند بخوانند؟»
تا به حال متخصصان امور كامپيوتر و اينترنت در مورد اتاق هاى گپ و گفت وگوى اينترنتى معروف به چت روم هشدار مى دادند. چون معمولاً كسانى كه تمايلات انحرافى نسبت به كودكان دارند از طريق اين اتاق هاى گپ تلاش مى كردند كه با وعده و وعيد و وسوسه كودكان را به سر قرارهايى بكشانند و به اهداف شوم خود برسند. اكنون اين متخصصان هشدار مى دهند كه وبلاگ ها كه محتوى اطلاعات شخصى كودكان است مى تواند مورد استفاده سوءاستفاده گران قرار گيرد.
• منبع بزرگ دوست يابى
وبلاگ ها و سايت هايى كه افراد هم عقيده را گرد هم مى آورند منبع عظيمى براى سرگرمى به حساب مى آيند و شبكه اى را به وجود مى آورد كه نوجوانان مى توانند دوستانى با خصايص و سلايق مشابه پيدا كنند. اكثر نوجوانان آمريكايى از سنين كم و از مدارس راهنمايى كار با اينترنت و ساختن سايت يا وبلاگ را فرا مى گيرند و وقتى وارد دبيرستان مى شوند دوست هاى بسيار زيادى پيدا مى كنند. اما اكثر آنها به اين موضوع توجه نمى كنند كه در اختيار گذاشتن اطلاعات شخصى و خانوادگى تا چه حد مى تواند خطرناك باشد.
«پرى آفتاب» كه مسئول اداره سايت اينترنتى wiredsafety.org است مى گويد سايت هاى اينترنتى كه امكان وبلاگ نويسى را فراهم مى كنند به هيچ وجه جاى امنى براى كودكان محسوب نمى شوند. معمولاً به دليل خاصيت مجازى دنياى اينترنت كودكان و نوجوانان در اين محيط دست به كارهايى مى زنند كه در زندگى واقعى به خاطر شرم و حيا و خانواده از آن پرهيز مى كنند. گاهى عكس ها و حرف هايى ميان اين نوجوانان رد و بدل مى شود كه در حالت عادى- مثلاً پشت تلفن - اين حرف ها رد و بدل نمى شود. از آنجايى كه در حال حاضر براساس تخمين حدود ۶ ميليون وبلاگ وجود دارد صاحبان آن براى جلب مخاطب دست به هر كار وسوسه انگيزى مى زنند و از گذاشتن عكس ها يا جملات تحريك آميز روى وبلاگشان هيچ ابايى ندارند به طورى كه دنياى وبلاگ ها امروزه به عرصه رقابت براى جلب توجه تبديل شده است.
myspace.com در حال حاضر ۱۳ ميليون كاربر دارد و ادعا مى كند كه سياست سختگيرانه اى را اعمال مى كند كه كاربران كمتر از ۱۶ سال از خدمات آن استفاده نكنند. «بنت رتكليف» سخنگوى سايت مذكور مى گويد براساس مرامنامه اين سايت در صورتى كه احراز شود وبلاگى بيش از حد اطلاعات شخصى و خانوادگى در اختيار گذاشته است از گردونه خارج مى شود اما طبيعى است كه كاربران در مورد سن خود دروغ مى گويند. سايت خبرى مايكروسافت موسوم به MSNBC تحقيقى در اين زمينه انجام داده و به اين نتيجه رسيده كه كودكان هنگام ورود به اين سايت ها ابتدا سن خود را به دروغ بالا عنوان مى كنند اما زمانى كه اطلاعات شخص شان را براى دوستان خود مى فرستند سن حقيقى خود را آشكار مى كنند.
سايت اينترنتى محبوب ديگرى كه خدمات مشابه Myspace در اختيار مى گذارد Live Journal نام دارد كه نوجوانان ۱۳ تا ۱۶ سال را مى پذيرد. ۴۰۰ هزار نفر از هفت ميليون كاربر اين سايت زير ۱۶ سال دارند. مجريان و مديران اين سايت بر اين باورند كه سايت آنها فرصتى بى نظير در اختيار نوجوانان مى گذارد تا به دوست يابى بپردازند و ياد بگيرند چگونه ابراز وجود كنند. اين سايت محتواى مطالب كاربرانش را مورد بازبينى قرار نمى دهد. «كريم كوين» مسئول مشتركان اين سايت مى گويد: «درست مثل فراهم كنندگان خدمات اينترنت (ISP) نه تنها به لحاظ فناورى ممكن نيست بلكه از لحاظ اخلاقى هم صحيح نيست كه ما نقش ويراستار، سانسورچى يا قضاوت كننده را ايفا كنيم.»
اما هوفيكر اعتقاد دارد كه اين سايت ها مستحق سرزنش و مواخذه اند و به خاطر انتشار اطلاعات شخصى و خانوادگى افراد مستوجب كيفرند. حتى كاربران هنگام ورود به اين سايت ها مجبورند آدرس اينترنتى خود را تايپ كنند. اين كار از چند جهت غلط است. يكى اين كه كودكان تصور مى كنند هرجا كه از آنان آدرس اينترنتى درخواست شد آنها مى توانند با خيال راحت آدرس خود را بدهند. دوم آنكه ممكن است همان آدرس اينترنتى از سوى متخصصان كامپيوتر كه قصد سوءاستفاده دارند مورد بهره بردارى قرار گيرد.
• وبلاگ جنبه مثبت هم دارد
«هندى» مى گويد متاسفانه والدين به محض آن كه متوجه مى شوند نوجوانان آنها وبلاگ نويسى مى كنند و عكس و اطلاعات شخصى شان را در آن به نمايش مى گذارند از كوره در مى روند و اولين واكنش آنها اين است كه آب را از سرچشمه مى بندند و جلوى دسترسى فرزندشان به اينترنت را مى گيرند يا ديگر اجازه ارتباط با دوستانشان از طريق اينترنت را نمى دهند. اما واكنش هاى هوشمندانه تر و موثرترى هم وجود دارد. وى تاكيد مى كند: «اولين واكنش والدين قطع كردن ارتباط فرزندشان با اينترنت و دوستان اينترنتى است. كودكان و نوجوانان هم اين را خوب مى دانند بنابراين براى از دست ندادن اينترنت چاره اى جز مخفى كارى پيدا نمى كنند. يعنى واكنش احساسى نتيجه بدترى دارد. هيچ پدر و مادرى دوست ندارد كه فرزندانشان پنهان كارى كنند بنابراين بايد راه هاى ارتباطى را مسدود نكنند.»
از نظر هندى به جاى رفتارهاى قهرآميز والدين بايد بياموزند چگونه اعتماد فرزندانشان را جلب كنند و به اين وسيله در جريان مسائل خصوصى آنها قرار بگيرند و در جاى لازم و به روش مناسب هشدارهاى لازم را به آنها بدهند. در ضمن پدران و مادران بايد دقت بيشترى را به فرزندانشان اختصاص دهند. اين كافى نيست كه براى فرزندشان كامپيوتر بخرند و شرايط اتصال آن به اينترنت را فراهم آورده و از آن به بعد كودك يا نوجوان را به حال خود رها كنند.
هندى مى گويد: «چه طور تا مطمئن نشويد كه فرزندتان از عهده رانندگى برمى آيد خودرويتان را در اختيارش نمى گذاريد اما در مورد كامپيوتر و اينترنت اين حساسيت را نشان نمى دهيد؟» «ساندرا كالورت» همكار هوفيكر در مطالعه انجام شده توسط مركز رسانه هاى ديجيتالى مخصوص كودكان در دانشگاه جورج تاون كه استاد روان شناسى دانشگاه نام برده است مى گويد: «والدين نبايد بى اعتنا باشند يا رفتار طردكننده از خود نشان بدهند و به طور كلى وبلاگ يا وبلاگ نويسى را تخطئه كنند. انكار نمى توان كرد كه استفاده از اين ابزارها، مهارت هاى دانش آموزان را افزايش مى دهد و به يادگيرى كمك مى كند، انگيزه استفاده از اينترنت و كامپيوتر را در آنان تقويت كرده و خلاقيتشان را فزونى مى بخشد.»
• در دفاع از وبلاگ نويسى
«كريم كوين » هم مثبت انديش است و مى گويد: «اگر وبلاگ هاى نوجوانان را ببينيد، ممكن است با عكس هاى شرم آور مواجه شويد اما به همان اندازه هم مى توانيد انتظار جنبه مثبت داشته باشيد بسيارى از كودكان از اين ابزار درست استفاده مى كنند و حتى سخنانى كه ميان آنها ردوبدل مى شود جنبه معنوى دارد، آنها صادقانه احساس خود را نسبت به جنگ و ناامنى ابراز مى كنند و با اين وسيله دايره ارتباط خود را افزايش مى دهند.»
• والدين چه كار كنند
به جاى آنكه اينترنت و دنياى وبلاگ نويسى ميان والدين و فرزندان فاصله بيندازد اگر درست مورد استفاده قرار بگيرد، مى تواند به عنوان پلى ميان دو نسل عمل كند. والدين مى توانند از اين فرصت استثنايى بهره بگيرند و با دنياى فناورى بيشتر آشنا شوند و از همين فرصت مى توانند براى القاى ارزش ها به فرزندانشان استفاده كنند. اگر والدين با دنياى فناورى بيشتر آشنا شوند، بهتر مى توانند راه هاى تامين امنيت كودكانشان را به كار بگيرند. طبيعى است كه كودكان و نوجوانان در سنين خاصى حاضر به همكارى با والدين خود نيستند و حاضر نمى شوند والدين خود را در مسائل خصوصى خود شريك كنند. به هر حال پدر و مادر بايد به كودكان و نوجوانان خود فرصت بدهند كه با خود خلوت كنند. بايد پدر و مادر تحمل خود را بالا ببرند و اجازه بدهند فرزندانشان با دوستانشان رازهايى داشته باشند. گاهى هم لازم مى شود والدين به طور غيرمستقيم و نامحسوس فرزندان خود را چك كنند [البته منظور جاسوس بازى نيست]. كافى است گاهى اوقات اطلاعات فرزندانتان از جمله نام، تاريخ تولد و اطلاعات شخصى را در اينترنت مورد جست وجو قرار دهيد. اما اگر با سايتى مواجه شديد كه اطلاعات شخصى و خانوادگى فرزندتان در آن منتشر شده، زود از كوره در نرويد و با فكر و انديشه دنبال راه حل بگرديد. واكنش نسنجيده چند اثر يا نتيجه مخرب دارد. اول آنكه روابط صميمانه بين والدين و فرزندان را به تيرگى مى كشاند. دوم آنكه به مخفى كارى يا پنهان كارى دامن مى زند. چون اگر كودكان و نوجوانان حس كنند كه حريم خصوصى شان مورد بى احترامى يا بى توجهى قرار گرفته است واكنش نشان مى دهند. موثرترين واكنش آنها مخفى كارى و قطع ارتباط سالم با والدين است.
متاسفانه بسيارى از خانواده ها به خصوص والدين ميانسال پا به پاى فرزندانشان با نوآورى هاى عصر فناورى آشنا نمى شوند و همين فاصله ميان دو نسل را عميق تر مى كند. بسيارى از والدين هنوز با مسنجرها (نرم افزارهاى پيام رسان آنى مثل ياهو مسنجر كه در آن كاربران مى توانند در هر كجاى دنيا كه هستند بلافاصله پيام خود را از قبيل متن، صوت يا تصوير به دوستشان برسانند) آشنا نشده اند كه اكنون متخصصان حوزه كامپيوتر و اينترنت در مورد وبلاگ ها هشدار مى دهند. به بيانى ديگر تا والدين تلاش مى كنند با فناورى هاى روز آشنا شوند، فناورى جديدى جايگزين شده و فرصت برقرارى ارتباط با فرزندانشان را از آنها مى گيرد.
منبع: MSNBC

وظيفه رسانه ها كسب و انتشار خبر براى آگاهى عمومى

وظيفه رسانه ها كسب و انتشار خبر براى آگاهى عمومى با رعايت اصول و مقررات كارى است و آنها را نمى توان جز در چارچوب قانون از پرداختن به وظايف حرفه اى شان بازداشت. روزنامه شرق با غلامحسين اسلامى فرد معاون خبر ايرنا مصاحبه ای انجام داده است کامل

زرد یک دست

روزنامه شرق امروز نوشته که روزنامه سان يكى از پرتيراژ ترين روزنامه هاى جهان است كه در انگلستان منتشر مى شود. اين روزنامه زرد با چاپ مطالب جنجالى از سياست گرفته تا مسائل خصوصى مشاهير تيراژ كسب مى كند. سان در آخرين حركت خود عكس هايى از ديكتاتور سابق عراق را منتشر كرده است كه او را در لباس زير نشان مى دهد. اين حركت سان، آمريكايى ها را به تكاپو براى يافتن عامل خروج اين عكس ها از بازداشتگاه صدام واداشته است.از سويى صدام را به اقامه دعوا براى اعاده حيثيت خود تحريك كرده است. همچنين جام جم آن لاين گزارش مى دهد كه سان براى دفاع از خود در برابر اين اقامه دعوا آمادگى كامل دارد. از سوى ديگر يك نماينده مجلس انگلستان حمله شديدى به نمايندگان سناى آمريكا داشته است.روزنامه تلگراف اين سخنان نماينده بريتانيايى را اينگونه تيتر كرده است: «حمله به كنگره آمريكا». در برابر اين تيتر تند اما مودبانه سان تيتر زده است: «اردنگى به يانكى ها». نشريات زرد در تمام بخش هايشان جنجالى هستند. از انتخاب عكس گرفته تا تيترزنى و انتخاب اخبار و موضع گيرى در برابر تهديدات حقوقى.

بيلان كارى شبكه خبر در سال ۸۳


ايسنا: از بين هفت گروه برنامه ساز شبكه خبر، گروه سياسى با ۸۴ و گروه علمى با ۶۵ طرح بيشترين عناوين پيشنهادى را دارند. در سال گذشته ۲۷۴ طرح به شوراى طرح و برنامه شبكه خبر رسيد كه ۱۰۷ طرح تصويب و ۱۴۷ طرح مردود شده است و ۱۰ طرح نيز براى اعلام نظر مديران به گروه ها ارسال شده است. طى اين دوره، طرح هاى مصوب گروه هاى سياسى و علمى به ترتيب ۳۵ و ۳۰ طرح بوده است كه از اين حيث هم در بين گروه هاى ديگر بيشترين طرح هاى تصويبى را دارا هستند. اين طرح ها هر ماهه به شوراى «طرح و برنامه شبكه خبر» فرستاده مى شوند كه تنها مشخص كننده خطوط كلى برنامه هستند و در صورت تصويب، به گروه ها براى تكميل و تبديل شدن به يك برنامه منسجم فرستاده مى شوند. جمع كل توليدات سال ۸۳ شبكه خبر، ۳۶۴۷ برنامه معادل۴۶۳ ساعت و ۴۹ دقيقه و ۴۸ ثانيه بوده است. توليدات اين شبكه در مهرماه به ۴/۵ برنامه برابر با ۵۱ ساعت و ۴۲ دقيقه و ۳۹ ثانيه افزايش مى يابد. ماه شهريور نيز حجم توليدات بالا است به گونه اى كه ۳۵۷ برنامه معادل ۴۱ ساعت و ۲۷ دقيقه برنامه توليد مى شود. كمترين مقدار توليد مربوط به دى ماه است كه تنها ۱۹۵ برنامه برابر با ۳۷ ساعت و۲۹ دقيقه و ۵ ثانيه توليد مى شود.