Mass Communication

Sunday, July 31, 2005

آدرس مقالات من در فصل نامه سنجش و پژوهش

در اینجا می توانید لیست مقالات و خلاصه ای از آنها را که در فصل نامه سنجش و پژوهش چاپ شده است را ببینید.

چرا اطلاعات خنثی می شود؟

روزنامه آفرینش امروز - دهم مرداد ماه هشتاد و چهار- مقاله من را در صفحه نه چاپ کرده است. این مطلبی است در باره مشکلات روابط عمومی و عدم تعامل خوب روابط عمومی های کشور با رسانه که در بیشتر وقت ها باعث چاپ تکذیبه های در رسانه ها می شود.

متن کامل قانون مطبوعات

متن کامل قانون مطبوعات
قانون مطبوعات در سال 1364 و آنگاه در سال1379 اصلاحات آن نيز در مجلس شوراي اسلامي مورد تصويب نمايندگان قرار گرفت . آنچه در زير مي آيد متن کامل و اصلاح شده ي قانون مطبوعات مي باشد.


"ن "والقلم و مايسطرون ... سوگند به قلم و آنچه مينويسند... .
" قرآن كريم "

نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند، مگر آنكه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آنرا قانون معين مي كند .
"قانون اساسي اصل "24

فصل اول :تعريف مطبوعات
ماده - 1 مطبوعات در اين قانون عبارتند از نشرياتي كه به طور منظم با نام ثابت و تاريخ و شماره رديف در زمينه هاي گوناگون خبري ،انتقادي ،اجتماعي ،سياسي ،اقتصادي ،كشاورزي ،فرهنگي ،ديني، علمي ،فني ،نظامي ،هنري ،ورزشي و نظاير اينها منتشر مي شوند .
تبصره 1- انتشار فوقالعاده اختصاص به نشريهاي دارد كه به طور مرتب انتشار مي يابد.
تبصره 2 - نشريه اي كه بدون اخذ پروانه از هيأت نظارت بر مطبوعات منتشر گردد از شمول قانون مطبوعات خارج بوده و تابع قوانين عمومي است.
تبصره 3 - كليه نشريات الكترونيكي مشمول مواد اين قانون است.
فصل دوم :رسالت مطبوعات
ماده - 2 رسالتي كه مطبوعات در نظام جمهوري اسلامي بر عهده دارند عبارت است از :
الف - روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم دريك يا چند زمينه مورد اشاره در ماده 1.
ب - پيشبرد اهدافي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي بيان شده است .
ج - تلاش برأي نفي مرزبندي هاي كاذب و تفرقهانگيز و قرار ندادن اقشار مختلف جامعه در مقابل يكديگر ،مانند دسته بندي مردم بر اساس نژاد ،زبان ،رسوم ،سنن محلي و...
د - مبارزه با مظاهر فرهنگ استعماري( اسراف ،تبذير ،لغو ،تجمل پرستي ،اشاعه فحشا و ..) و ترويج و تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي و گسترش فضائل اخلاقي.
ه - حفظ و تحكيم سياست نه شرقي و نه غربي .
تبصره - هر يك از مطبوعات بايد حداقل در تحقق يكي از موارد فوقالذكر سهيم و با موارد ديگر به هيچ وجه در تضاد نبوده و در مسير جمهوري اسلامي باشد .
فصل سوم :حقوق مطبوعات
ماده - 3 مطبوعات حق دارند نظرات ،انتقادات سازنده ،پيشنهادها ،
توضيحات مردم ومسئولين را با رعايت موازين اسلامي و مصالح جامعه درج و به اطلاع عموم برسانند .
تبصره - انتقاد سازنده مشروط به دارا بودن منطق و استدلال و پرهيز از توهين ،تحقير و تخريب مي باشد .
ماده - 4 هيچ مقام دولتي و غير دولتي حق ندارد برأي چاپ مطلب يا مقاله اي در صدد اعمال فشار بر مطبوعات بر آيد و يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند .
ماده - 5 كسب و انتشار اخبار داخلي و خارجي كه به منظور افزايش آگاهي عمومي و حفظ مصالح جامعه باشد با
رعايت اين قانون حق قانوني مطبوعات است.
تبصره 1 - متخلف از مواد 4 و 5 به شرط داشتن شاكي به حكم دادگاه به انفصال خدمت از شش ماه تا دو سال و در صورت تكرار به انفصال دائم از خدمات دولتي محكوم خواهد شد.
تبصره 2 - مصوبات شورأي عالي امنيت ملي برأي مطبوعات لازم الاتباع است در صورت تخلف ، دادگاه مي تواند نشريه مختلف را موقتاً تا دو ماه توقيف و پرونده را خارج از نوبت رسيدگي كند.
تبصره 3- مطالب اختصاصي نشريات اگر به نام پديدآوردنده اثر (به نام اصلي يا مستعار) منتشر شود به نام او و در غير اين صورت به نام نشريه ، مشمول قانون حمايت از حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مي باشد.
فصل چهارم :حدود مطبوعات
ماده - 6 نشريات جز در موارد اخلال به مباني و احكام اسلام و حقوق عمومي، خصوصي كه در اين فصل مشخص مي شوند آزادند .
1-نشر مطالب الحادي و مخالف موازين اسلامي و ترويج مطالبي كه به اساس جمهوري اسلامي لطمه وارد كند .
2-اشاعه فحشا و منكرات و انتشار عكسها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي .
3-تبليغ و ترويج اسراف و تبذير .
4-ايجاد اختلاف ما بين اقشار جامعه ،به ويژه از طريق طرح مسائل نژادي و قومي .
5-تحريص و تشويق افراد و گروهها به ارتكاب اعمالي عليه امنيت ،حيثيت و منافع جمهوري اسلامي ايران در داخل يا خارج .
6-فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورها و مسائل محرمانه ،اسرار نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ،نقشه و
استحكامات نظامي ،انتشار مذاكرات غير علني مجلس شورأي اسلامي و محاكم غير علني دادگستري و تحقيقات مراجع قضايي بدون مجوز قانوني .
7-اهانت به دين مبين اسلام و مقدسات آن و همچنين اهانت به مقام معظمرهبري و مراجع مسلم تقليد .
8-افترا به مقامات ،نهادها ،ارگانها و هر يك از افراد كشور و توهين به اشخاص حقيقي و حقوقي كه حرمت شرعي دارند ،اگر چه از طريق انتشار عكس يا كاريكاتور باشد .
9-سرقتهاي ادبي و همچنين نقل مطالب از مطبوعات و احزاب و گروههاي منحرف و مخالف اسلام ( داخلي و خارجي) به نحوي كه تبليغ از آنها باشد ( حدود موارد فوق را آيين نامه مشخص مي كند ).
10-استفاده ابزاري از افراد (اعم از زن و مرد) در تصاوير و محتوي تحقير و توهين به جنس زن ، تبليغ تشريفات و تجملات نامشروع و غير قانوني.
تبصره 1- سرقت ادبي عبارت است از نسبت دادن عمدي تمام يا بخش قابل توجهي از آثار و نوشته هاي ديگران به خود يا غير ولو به صورت ترجمه .
تبصره 2 - متخلف از موارد مندرج در اين ماده مستوجب مجازات هاي مقرر در ماده 698 قانون مجازات اسلامي خواهد بود و در صورت اصرار مستوجب تشديد و لغو پروانه مي باشد.
11-پخش شايعات و مطالب خلاف واقع و يا مطالب تحريف ديگران
12-انتشار مطلب عليه قانون اساسي
ماده - 7 موارد ذيل ممنوع است :
موارد زير ممنوع و جرم محسوب مي شود :
الف -چاپ و انتشار نشريهاي كه پروانه برأي آن صادر نشده و يا پروانهآن لغو گرديده است و يا به دستور دادگاه به طور موقت يا دائم تعطيل گرديده است .
ب - انتشار نشريه به گونهاي كه اكثر مطالب آن مغاير باشد با آنچه كه متقاضي به نوع آن متعهد شده است .
ج - انتشار نشريه به نحوي كه با نشريات موجود يا نشرياتي كه به طور موقت يا دائم تعطيل شده اند از نظر نام ،
علامت و شكل اشتباه شود .
د - انتشار نشريه بدون ذكر نام صاحب امتياز و مدير مسئول و نشاني اداره نشريه و چاپخانه آن .
تبصره- مراكز نشر ،چاپ ،توزيع و فروش نشريات ، مجاز به چاپ و انتشار و عرضه مطبوعات و نشرياتي كه از سوي دادگاه صالح يا هيأت نظارت مغاير با اصول مندرج در اينقانون تشخيص داده شود، نمي باشند.

فصل پنجم :شرأيط متقاضي و مراحل صدور پروانه
ماده 8 - انتشار نشريه به مسئوليت اشخاص حقيقي يا حقوقي با سرمايه ايراني و اخذ پروانه از وزارت ارشاد اسلامي آزاد است .
استفاده نشريات از كمك خارجي مستقيم يا غير مستقيم ممنوع و جرم محسوب مي شود.
تبصره 2- كمك هاي اشخاص حقيقي يا حقوقي خارجي غير دولتي كه با نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و وزارت امور خارجه دريافت گردد مشمول اين ماده نخواهد بود.
تبصره 3 - واگذاري امتياز نشريه به غير اعم از قطعي ،شرطي، اجاره و امثال آن ممنوع است و جرم محسوب مي شود مگر در صورت درخواست كتبي صاحب امتياز و تصويب هيأت نظارت.
ماده - 9 شخص حقيقي متقاضي صاحب امتياز بايد دارأي شرأيط زير باشد :
- 1تابعيت ايران .
- 2دارا بودن حداقل 25 سال .
- 3عدم حجر ورشكستگي به تقلب و تقصير .
- 4عدم اشتهار به فساد اخلاق و سابقه محكوميت كيفري بر اساس موازين اسلامي كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد .
5-داشتن صلاحيت علمي در حد ليسانس و يا پايان سطح در علوم حوزهاي به تشخيص هيأت نظارت موضوع ماده 10 اين قانون .
6-پايبندي و التزام عملي به قانون اساسي .
ب - اشخاص حقوقي متقاضي امتياز بايد دارأي شرأيط ذيل باشد :
1-مراحل قانوني ثبت شخصيت حقوقي طي شده باشد و در اساسنامه و يا قانون تشكيل خود مجاز به انتشار نشريه
باشد.
2-زمينه فعاليت نشريه مرتبط با زمينه فعاليت شخص حقوقي بوده و محدوده جغرافيايي انتشار آن همان محدوده جغرافيايي شخصيت حقوقي باشد.
تبصره - 1 متقاضي امتياز نشريه موظف است خود يا شخص ديگري را به عنوان مدير مسئول واجد شرأيط ندرج در اين ماده معرفي نمايد .
تبصره - 2 برأي نشريات داخلي يك سازمان ،موسسه و شركت دولتي يا خصوصي كه فقط برأي استفاده كاركنان منتشر و رأيگان در اختيار آنان قرار ميگيرد تنها اجازه وزارت ارشاد اسلامي با رعايت ماده 2 اين قانون كافي است .
تبصره - 3 با يك پروانه نميتوان بيش از يك نشريه منتشر كرد.
تبصره - 4 صاحب امتياز در قبال خط مشي كلي نشريه مسئول است و مسئوليت يكايك مطالبي كه در نشريه به چاپ مي رسد و ديگر امور در رابطه با نشريه بهعهده مدير مسئول خواهد بود .
تبصره - 5 نخست وزيران ،وزيران ،استانداران ،امرأي ارتش و شهرباني ،ژاندارمري روساي سازمانهاي دولتي ،مديران عامل و رؤساي هيأت مديره شركتها و بانكهاي دولتي و كليه شركتها و موسساتي كه شمول حكم در مورد آن مستلزم ذكر نام است ،نمايندگان مجلسين ،سفرا ،فرمانداران ،شهرداران ،رؤساي انجمنهاي شهر و شهرستان تهران و مراكز استانها ،اعضاي ساواك ،روساي دفاتررستاخيز در تهران و مراكز استانها و شهرستانها و وابستگان به رژيم سابق كه در فاصله زماني پانزدهم خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357 در مشاغل
مذكور بوده و همچنين كساني كه در اين مدت از طريق مطبوعات ،راديو تلويزيون با سخنراني در اجتماعات خدمتگزار تبليغاتي رژيم گذشته بوده اند ،از انتشارنشريه و هر گونه فعاليت مطبوعاتي محرومند .
تبصره 6- هيأت نظارت موظف است جهت بررسي صلاحيت متقاضي و مدير مسئول از مراجع ذي صلاح (وزارت اطلاعات و دادگستري و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران) استعلام نمايند. مراجع مذكور موظفند حداكثر تا دو ماه نظر خود را همراه مستندات و مدارك معتبر به هيأت نظارت اعلام نمايند. در صورت عدم پاسخ از سوي مراجع مذكور و فقدان دليل ديگر صلاحيت آنان تأييد شده تلقي مي گردد.
تبصره 7- مسئوليت مقالات و مطالبي كه در نشريه منتشر مي شود به عهده مدير مسئول است ولي اين مسئوليت
نافي مسئوليت نويسنده و ساير اشخاصي كه در ارتكاب جرم دخالت داشته باشند نخواهند بود.
تبصره 8- اعضاء و هواداران گروه هاي ضد انقلاب و يا گروههاي غير قانوني و محكومين دادگاههاي انقلاب اسلامي كه به جرم اعمال ضد انقلابي و يا عليه امنيت داخلي و خارجي محكوميت يافته اند و همچنين كساني كه عليه نظام جمهوري اسلامي ايران فعاليت و يا تبليغ مي كنند حق هيچگونه فعاليت مطبوعاتي و قبول سمت در نشريات را ندارند.
ماده - 10 اعضا هيأت نظارت بر مطبوعات كه از افراد مسلمان و صاحب صلاحيت علمي و اخلاقي لازم و مؤمن به انقلاب اسلامي مي باشند ،عبارتند از :
الف - يكي از قضات به انتخاب رئيس قوه قضاييه .
ب - وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي يا نماينده تام الاختيار وي .
ج - يكي از نمايندگان مجلس شورأي اسلامي به انتخاب مجلس .
د - يكي از اساتيد دانشگاه به انتخاب وزير فرهنگ و آموزش عالي .
ه - يكي از مديران مسئول مطبوعات به انتخاب آنان .
و-يكي از اساتيد حوزه علميه به انتخاب شورأي عالي حوزه علميه قم.
ز-يكي از اعضاي شورأي عالي انقلاب فرهنگي به انتخاب آن شورا
تبصره - 2 تصميمات هيأت نظارت قطعي است، اين امر مانع شكايت و اقامه دعواي افرادي ذي نفع در محاكم نخواهد بود.
تبصره -3 دبيرخانه هيأت نظارت با امكانات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تشكيل مي شود و زير نظر آن هيأت انجام وظيفه مي نمايد.
تبصره 5- وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي رياست هيأت نظارت بر مطبوعات را بر عهده خواهد داشت و پاسخگوي عمليات هيأت مذكور در مجلس و ديگر مراجع ذي صلاح خواهد بود.
ماده - 11 رسيدگي به درخواست صدور پروانه و تشخيص صلاحيت متقاضي و مدير مسئول به عهده هيأت نظارت بر مطبوعات است .
تبصره - در صورتي كه صاحب پروانه يكي از شرأيط مقرر در ماده 9 اين قانون را فاقد شود. به تشخيص هيأت نظارت مقرر در ماده 10 و با رعايت تبصره هاي آن پروانه نشريه لغو مي شود.
ماده - 12 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موظف است تخلفنشريات را راساً يا با تقاضاي حداقل 2 نفر از اعضاي هيأت نظارت ظرف مدت يك ماه مورد بررسي قرار داده و در صورت لزوم بطور مستقيم و يا از طريق هيأت نظارت ، مراتب را جهت پيگرد قانوني به دادگاه صالح تقديم نمايد.
تبصره - در مورد تخلفات موضوع ماده 6 به جز بند 3 و 4 و بند ب و ح و د و ماده 7 هيأت نظارت مي تواند نشريه را توقيف نمايد و در صورت توقيف موظف است ظرف يك هفته پرونده را جهت رسيدگي به دادگاه ارسال نمايد.
ماده - 13 هيأت نظارت مكلف است ظرف مدت سه ماه از تاريخ دريافت تقاضا جهت امتياز به يك نشريه درباره صلاحيت متقاضي و مدير مسئول با رعايت شرأيط مقرر در اين قانون رسيدگيهاي لازم را انجام داده و مراتب رد يا قبول تقاضا را با ذكر دلائل و شواهد جهت اجرا به وزير ارشاد گزارش نمايد و وزارت ارشاد اسلامي موظف است حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ موافقت هيأت نظارت برأي متقاضي پروانه انتشار صادر كند .
ماده - 14 در صورتي كه مدير مسئول شرأيط مندرج در ماده 9 را فاقد گردد ،يا فوت شود و يا استعفا دهد صاحب امتياز موظف است حداكثر ظرف سه ماه شخص ديگري را كه واجد شرأيط باشد به وزارت ارشاد اسلامي معرفي كند ،درغير اين صورت از انتشار نشريه او جلوگيري مي شود ،تا زماني كه صلاحيت مدير به تأييد نرسيده است ،مسئوليت هاي مدير به عهده صاحب امتياز است .
ماده - 15 اعلام نظر هيأت نظارت مبني بر تاييد يا عدم تأييد مدير مسئول جديد ،حداكثر سه ماه از تاريخ معرفي توسط وزارت ارشاد اسلامي خواهد بود .
ماده - 16 صاحب امتياز موظف است ظرف شش ماه پس از صدور پروانه ،نشريه مربوطه را منتشر كند و در غير اين صورت با يك بار اخطار كتبي و دادن فرصت پانزده روز ديگر در صورت عدم عذر موجه اعتبار پروانه از بين مي رود ،عدم انتشار منظم نشريه در يك سال نيز اگر بدون عذر(موجه) به تشخيص هيأت نظارت باشد،موجب لغو پروانه خواهد بود .
تبصره – نشريه اي كه سالانه منتشر مي شود سالنامه از ماده فوق مستثني بوده و در صورت عدم نشر ظرف يك سال بدون عذر موجه پروانه صاحب امتياز لغوخواهد شد .
ماده - 17 پروانه هايي كه بر طبق مقررات سابق برأي نشريات كنوني صادر شده است به اعتبار خود باقي است ،
مشروط بر اين كه ظرف سه ماه از تاريخ اجرا اين قانون ،صاحب امتياز برأي تطبيق وضع خود ،با اين قانون اقدام نمايد .
ماده - 18 در هر شماره بايد نام صاحب امتياز ،مدير مسئول ،نشاني اداره و چاپخانه اي كه نشريه در آن به چاپ
مي رسد و نيز زمينه فعاليت و ترتيب انتشار نوع نشريه ديني ،علمي ،سياسي ،اقتصادي ،ادبي ،هنري و غيره )در صفحه معين و محل ثابت اعلان شود ،چاپخانه ها نيز مكلف به رعايت مفاد اين ماده ميباشند .
ماده - 19 نشريات در چاپ آگهي هاي تجارتي كه مشتمل بر تعريف و تمجيد كالا يا خدماتي كه از طرف يكي از مراكز تحقيقاتي كشور كه بر حسب قوانين رسميت داشته باشند ،تأييد گردد با رعايت ماده 12 آيين نامه تأسيس و نظارت بر نحوه كار و فعاليت كانون هاي آگهي تبليغاتي و بندهاي مربوطه مجاز مي باشند .
تبصره - در مواردي كه طبق اين ماده ،مطبوعات مجاز به درج آگهي هاي مشتمل بر تعريف و تشويق از كالا و خدمات هستند ،متن اين تعريف و تشويق نمي تواند از متن تقديرنامه رسمي مراكز قانوني مذكور در اين ماده فراتر رود .
ماده - 20 هر روزنامه يا مجله بايد دفاتر محاسباتي پلمپ شده بر طبق قانون تهيه و كليه مخارج و درآمد خود را در آن ثبت كند و بيلان سالانه درآمد و مخارج را به وزارت ارشاد اسلامي بفرستد ،وزارت ارشاد اسلامي هر وقتلازم بداند ،دفاتر مالي مؤسسات را بازرسي مي نمايد .
تبصره - كليه مطبوعات مكلفند همه ماهه تيراژ فروش ماهيانه خود را كتبا به وزارت ارشاد اسلامي اطلاع دهند .
ماده - 21 مديران مسئول نشريات موظفند از هر شماره نشريه دو نسخه به هر يك از مراجع زير به طور مرتب و رأيگان ارسال نمايند :
الف - وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي
ب - مجلس شورأي اسلامي
ج - دادگستري مركز استان محل نشر
ماده - 22 ورود مطبوعات به كشور و نيز خروج آن بر اساس موازين شرعي و قانون اساسي و نظام جمهوري اسلامي است .
ضوابط ورود و خروج آن ظرف شش ماه توسط وزارت ارشاد اسلامي تهيه و به تصويب مجلس شورأي اسلامي خواهد رسيد .
فصل ششم :جرأيم
ماده - 23 هر گاه در مطبوعات مطالبي مشتمل بر توهين يا افترا ،يا خلاف واقع و يا انتقاد نسبت به شخص(اعم از
حقيقي يا حقوق ) مشاهده شود ،ذينفع حق دارد پاسخ آن را ظرف يك ماه كتباً برأي همان نشريه بفرستد .و نشريه مزبور موظف است آن گونه توضيحات و پاسخ ها را در يكي از دو شمارهاي كه پس از وصول پاسخ منتشر ميشود ،در همان صفحه و ستون و يا همان حروف كه اصل مطلب منتشر شده است ،مجاني به چاپ برساند ،به شرط آنكه جواب از دو برابر اصل تجاوز نكند و متضمن توهين و افترا به كسي نباشد .
تبصره - 1 اگر نشريه علاوه بر پاسخ مذكور مطالب يا توضيحات مجددي چاپ كند ،حق پاسخگويي مجدد برأي معترض باقي است .درج قسمتي از پاسخ به صورتي كه آنرا ناقص يا نا مفهوم سازد و همچنين افزودن مطالبي به آن در حكم عدم درج است و متن پاسخ بايد در يك شماره درج شود .
تبصره - 2 پاسخ نامزدهاي انتخاباتي در جريان انتخابات بايد در اولين شماره نشريه درج گردد .به شرط آنكه حداقل شش ساعت پيش از زير چاپ رفتن نشريه پاسخ به دفتر نشريه تسليم و رسيد دريافت شده باشد .
تبصره - 3 در صورتي كه نشريه از درج پاسخ امتناع ورزد يا پاسخ را منتشر نسازد ، شاكي مي تواند به دادگستري شكايت كند و رئيس دادگستري در صورت احراز صحت شكايت جهت نشر پاسخ به نشريه اخطار مي کند و هر گاه اين اخطار مؤثر واقع نشود پرونده را پس از دستور توقيف موقت نشريه كه مدت آن حداكثر از ده روز تجاوز نخواهد كرد به دادگاه ارسال مي كند.
تبصره 4- اقدامات موضوع اين ماده و تبصره هاي آن نافي اختيارات شاكي در جهت شكايت به مراجع قضايي نمي باشد.
ماده - 24 اشخاصي كه اسناد و دستورهاي محرمانه نظامي و اسرار ارتش و سپاه و يا نقشه هاي قلاع واستحكامات نظامي را در زمان جنگ يا صلح به وسيله يكي از مطبوعات فاش و منتشر كنند به دادگاه تحويل تا برابر مقررات رسيدگي شود .
ماده - 25 هر كس به وسيله مطبوعات ،مردم را صريحا به ارتكاب جرم يا جنايتي بر ضد امنيت داخلي يا سياست
خارجي كشور كه در قانون مجازات عمومي پيش بيني شده است ،تحريص و تشويق نمايد در صورتي كه اثري بر آن مترتب شود،به مجازات معاونت همان جرم محكوم و در صورتي كه اثري بر آن مترتب نشود ،طبق نظر حاكم شرع بر اساس قانون تعزيرات با وي رفتار خواهد شد .
ماده - 26 هر كس به وسيله مطبوعات به دين مبين اسلام و مقدسات آن اهانت كند ،در صورتي كه به ارتداد منجر شود حكم ارتداد در حق وي صادر و اجرا و اگر به ارتداد نيانجامد طبق نظر حاكم شرع بر اساس قانون تعزيرات با وي رفتار خواهد شد .
ماده - 27 هر گاه در نشريه اي به رهبر يا شورأي رهبري جمهوري اسلامي ايران و يا مراجع مسلم تقليد اهانت شود ،پروانه آن نشريه لغو و مدير مسئول و نويسنده مطلب به محاكم صالحه معرفي و مجازات خواهند شد .
تبصره - رسيدگي به جرائم موضوع مواد ،27 ،26 ،25 ،24 تابع شكايت مدعيخصوصي نيست .
ماده - 28 انتشار عكسها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي ممنوع و موجب تعزير شرعي است و اصرار بر آن موجب تشديد تعزير و لغو پروانه خواهد بود .
ماده - 29 انتشار مذاكرات غير علني مجلس شورأي اسلامي و مذاكرات غير علني محاكم دادگستري يا تحقيقات
مراجع اطلاعاتي و قضايي كه طبق قانون افشا آن مجاز نيست ممنوع است و در صورت تخلف طبق نظر حاكم شرع قانون تعزيرات با وي رفتار خواهد شد .
ماده - 30 انتشار هر نوع مطلب مشتمل بر تهمت يا افترا يا فحش و الفاظ ركيك يا نسبتهاي توهين آميز و نظاير آن
نسبت به اشخاص ممنوع است .مدير مسئول جهت مجازات به محاكم قضايي معرفي ميگردد ،و تعقيب جرائم مزبور موكول به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت استرداد شكايت تعقيب در هر مرحلهاي كه باشد متوقف خواهد شد .
تبصره - 1 در موارد فوق شاكي( اعم از حقيقي و حقوقي )ميتواند برأي مطالبه خسارتي كه از نشر مطالب مزبور بر او وارد آمده به دادگاه صالحه شكايت نموده و دادگاه نيز مكلف است نسبت به آن رسيدگي و حكم متناسب صادر نمايد .
تبصره - 2 هر گاه انتشار مطالب مذكور در ماده فوق راجع به شخص متوفي بوده ولي عرفاًً هتاكي به بازماندگان وي به حساب آيد ،هر يك از ورثه قانوني ميتواند از نظر جزايي يا حقوقي طبق ماده و تبصره فوق اقامه دعوي نمايد .
ماده - 31 انتشار مطالبي كه مشتمل بر تهديد به هتك شرف و يا حيثيت و يا افشاي اسرار شخصي باشد ممنوع
است و مدير مسئول به محاكم قضايي معرفي وبا وي طبق قانون تعزيرات رفتار خواهد شد .
تبصره - در مواد 31 ،30 تا زماني كه پرونده در مرحله تحقيق و رسيدگي است ،نشريه مورد شكايت حق ندارد نسبت به مورد رسيدگي مطلبي نشر دهد ،در صورت تخلف رئيس دادگاه بايد قبل از ختم تحقيقات حكم توقيف نشريه را صادر كند ،اين توقيف شامل اولين شماره بعد از ابلاغ مي شود و در صورت تكرار تا موقع صدور رأي دادگاه از انتشار نشريه جلوگيري مي شود .
ماده - 32 هر كس در نشريه اي خود را بر خلاف واقع صاحب پروانه انتشار يا مدير مسئول معرفي كند ، يا بدون داشتن پروانه به انتشار نشريه مبادرت نمايد ،طبق نظر حاكم شرع با وي رفتار خواهد شد .
مقررات اين ماده شامل دارندگان پروانه و مديران مسئولي كه سمتهاي مزبور را طبق قانون از دست داده اند نيز
مي شود .
ماده - 33 هر گاه در انتشار نشريه نام يا علامت نشريه ديگري ولو با تغييرات جزيي تقليد شود ،به طوري كه برأي خواننده امكان اشتباه باشد،از انتشار آن جلوگيري و مرتكب به حبس تعزيري 61 روز تا سه ماه و جزاي نقدي از يك ميليون ريال تا ده ميليون ريال محكوم مي شود، تعقيب جرم ومجازات منوط به شكايت شاكي خصوصي است .
ماده - 34 به جرائم ارتكابي به وسيله مطبوعات در دادگاه صالحه با حضور هيأت منصفه رسيدگي مي شود .
ماده - 35 تخلف از مقررات اين قانون جرم است و چنانچه در قانون مجازات اسلامي و اين قانون برأي آن مجازات تعيين نشده باشد، متخلف به يكي از مجازات هاي ذيل محكوم مي شود:
الف - جزاي نقدي از يك ميليون (1000000) تا بيست ميليون(20000000) ريال .
ب - تعطيل نشريه حداكثر تا شش ماه در مورد روزنامه ها و تا يكسال در مورد ساير نشريات.
ج - محروميت از مسئوليت هاي مطبوعاتي حداكثر تا پنج سال.
ماده - 36 انتخاب هيأت منصفه به طريق ذيل خواهد بود :
هر دو سال يكبار در مهرماه جهت تعيين اعضاي هيأت منصفه در تهران به دعوت وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و با حضور وي و رئيس كل دادگستري استان، رئيس شورأي شهر، رئيس سازمان تبليغات و نماينده شورأي سياستگذاري ائمه جمعه سراسر كشور و در مراكز استان به دعوت مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان و با حضور وي و رئيس كل دادگستري استان، رئيس شورأي شهر مركز استان، رئيس سازمان تبليغات و امام جمعه مركز استان يا نماينده وي تشكيل مي شود. هيأت مذكور در تهران 21 نفر و در ساير استان ها 14 نفر از
افراد مورد اعتماد عمومي را از بين گروه هاي مختلف اجتماعي(روحانيون، اساتيد دانشگاه، پزشكان، مهندسان،
نويسندگان، روزنامه نگاران، وكلاي دادگستري ، دبيران، آموزگاران ، اصناف، كارمندان ، كارگران، كشاورزان، هنرمندان و بسيجيان) به عنوان اعضاي هيئت منصفه انتخاب مي كند.
تبصره 1- چنانچه مفاد موضوع اين ماده در مهلت مقرر انجام نشود، رئيس كل دادگستري مكلف مي باشد نسبت به
دعوت از افراد ياد شده و انتخاب هيأت منصفه اقدام نمايد.
تبصره 2 - چنانچه به هر دليلي اعضاي هيئت منصفه به ده نفر يا كمتر برسد. هيأت مذكور در اين ماده موظف است ظرف يك ماه تشكيل جلسه داده و نسبت به تكميل اعضاي هيأت منصفه اقدام نمايد.
ماده 18 - متن ذيل به عنوان ماده 37 الحاق مي گردد :
ماده 37 - اعضاي هيأت منصفه بايد دارأي شرأيط زير باشند :
1-داشتن حداقل سي سال سن و تأهل
2-نداشتن سابقه محكوميت موقر كيفري
3-اشتهار به امانت ، صداقت و حسن شهرت
4-صلاحيت، علمي و آشنايي با مسائل فرهنگي و مطبوعاتي
ماده 38- پس از انتخاب اعضاي هيأت منصفه ، موضوع ماده 36 اين قانون، مراتب توسط رئيس كل دادگستري استان به اعضا ابلاغ مي گردد .
دادگاه رسيدگي از تمامي اعضاي هيأت منصفه دعوت مي كند تا در جلسه محاكمه حضور يابند. دادگاه با حضور حداقل هفت نفر از اعضاي هيأت منصفه رسميت خواهد يافت. اكثريت آرأي حاضران ملاك تصميم گيري هيأت منصفه خواهد بود. اعضاي هيأت موظفند تا پايان جلسات دادگاه حضور داشته باشند.
تبصره 1- تصميمات هيأت هاي نظارت و منصفه با اكثريت مطلق عده حاضر معتبر خواهد بود.
تبصره 2 - چنانچه در دو جلسه رسيدگي به يك پرونده جرم مطبوعاتي، هيأت منصفه به حد نصاب نرسد، دادگاه در جلسه سوم با حضور افراد حداقل به تعداد پنج نفر رسيدگي نمايد.
تبصره 3 - دبيرخانه هيئت منصفه با بودجه و امكانات قوه قضاييه تشكيل و زير نظر هيأت منصفه انجام وظيفه نمايد.
ماده 39- هر يك از اعضاي هيأت منصفه چنانچه بدون عذر موجه در دو جلسه متوالي يا پنج جلسه متناوب در دادگاه حاضر نشود يا از شركت در اتخاذ تصميم خودداري كند با حكم دادگاه رسيدگي كننده به دو سال محروميت از عضويت در هيأت منصفه محكوم مي شود . رأي دادگاه قطعي است.
تبصره - هر يك از اعضاي هيأت منصفه به علت وجود عدل موجه نتواند در جلسه دادرسي عذر خود را كتباً و به طور مستدل به استحضار دادگاه برساند. در غير اينصورت عذر وي غير موجه محسوب مي گردد مگر عذرهايي كه درأين فاصله تا جلسه دادگاه حادث شده باشد در هر حال موظف است عذر خواهي خود را به دادگاه اعلام نمايد.
عذر موجه همان است كه در آيين دادرسي احضار گرديده است.
ماده 40- اعضاي هيئت منصفه در ابتداي اولين جلسه حضور خود در دادگاه به خداوند متعال و در برابر قرآن كريم سوگند ياد مي كنند بدون در نظر گرفتن گرأيش هاي شخصي يا گروهي و با رعايت صداقت، تقوا و امانت داري در راه احقاق حق و ابطال انجام وظيفه نمايند.
ماده 41 - موارد رد اعضاي هيأت منصفه همان است كه طبق قانون در مورد رد قضاوت پيش بيني شده است.
ماده 42 - هرگاه در حين محاكمه اعضاي هيأت منصفه سؤالاتي داشته باشند. مراتب را كتباً جهت طرح ، تسليم
رئيس دادگاه مي نمايند.
ماده 43- پس از اعلام ختم رسيدگي بلافاصله اعضاي هيأت منصفه به شور پرداخته و نظر كتبي خود را در دو مورد زير به دادگاه اعلام مي دارند :
الف - متهم بزهكار است يا خير ؟
ب - در صورت بزهكاري آيا مستحق تخفيف است يا خير ؟
تبصره 1 - پس از اعلام نظر هيأت منصفه دادگاه در خصوص مجرميت يا برائت متهم اتخاذ تصميم نموده و طبق قانون مبادرت به صدور رأي مي نمايد.
تبصره 2 - در صورتي كه تصميم هيأت منصفه بر بزهكاري باشد دادگاه مي تواند پس از رسيدگي رأي بر برائت صادر كند.
تبصره 3- در صورتي كه رأي دادگاه مبني بر مجرميت باشد، رأي صادره طبق مقررات قانوني قابل تجديد حضور هيأت منصفه لازم نيست.
تبصره 4 - حضور هيأت منصفه در تحقيقات مقدماتي و صدور فرارهاي قانوني لازم نيست.
ماده 44 - هر گاه حكم دادگاه مبني بر برائت يا محكوميتي باشد كه مستلزم سلب حقوق اجتماعي نباشد، از نشريه
در صورتي كه قبلاً توقيف شده باشد بي درنگ رفع توقيف خواهد شد و انتشار مجدد آن بلامانع مي باشد.
فصل هشتم - موارد متفرقه
ماده 45- نظارت دقيق بر عملكرد جرأيد و انجام رسالت مطبوعاتي آنان بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است.
اين امرمانع از انجام وظيفه مستقيم هيأت نظارت نخواهد بود.
ماده 46- صاحب امتياز و مدير مسئول موظفند كليه كاركنان نشريه را بيمه نمايند تا در صورتي كه به حكم دادگاه يا رأي هيأت نظارت يا به هر دليل ديگر نشريه تعطيل مي گردد.تا زمان اشتغال مجدد طبق مقررات قانون كار حقوق قانوني آنان پرداخت شود.
ماده 47-
ماده 48- اين قانون از جمله در مورد نحوه تشكيل هيأت نظارت و هيأت منصفه از تاريخ تصويب لازم الاجراست و نيز از تاريخ تصويب ، كليه قوانين مغاير با آن از جمله لايحه قانوني مطبوعات مصوب 25/8/1358 شورأي انقلاب لغو مي گردد.

مرتبط :آيين نامه اجرايي قانون مطبوعات ، مصوب 1364 و اصلاحات بعدي آن

درك صحيحي از نشريات عامه پسند در جامعه‌ي ما وجود ندارد

روزنامه‌نگاري عامه پسند را نبايد با روزنامه‌نگاري زرد همسطح دانست چرا كه روزنامه‌نگاري عامه پسند با وجه غالب سرگرمي و هيجاني بدنبال جذب مخاطب است، اما روزنامه‌نگاري زرد بيشتر به مطالب دروغين و جنجال‌سازي مي‌پردازدمتن خبر

Friday, July 29, 2005

بي.بي.سي به بلاگرهاي شخصي مجوز استفاده از برنامه‌هاي اين شبكه را داد

شبكه رسانه‌اي بي.بي.سي به پيروي از سه شركت بزرگ "گوگل" و "ياهو" و "آمازون" با انتشار يك نرم‌افزار به بازديدكنندگان از صفحات اينترنتي اين موسسه اجازه مي‌دهد برنامه‌هاي دلخواه را گزينش كنند و به صورت رايگان با برنامه‌هايي كه خود ساخته‌اند بازتركيب كنندکامل

بي.بي.سي به بلاگرهاي شخصي مجوز استفاده از برنامه‌هاي اين شبكه را داد

شبكه رسانه‌اي بي.بي.سي به پيروي از سه شركت بزرگ "گوگل" و "ياهو" و "آمازون" با انتشار يك نرم‌افزار به بازديدكنندگان از صفحات اينترنتي اين موسسه اجازه مي‌دهد برنامه‌هاي دلخواه را گزينش كنند و به صورت رايگان با برنامه‌هايي كه خود ساخته‌اند بازتركيب كنندکامل

بي.بي.سي به بلاگرهاي شخصي مجوز استفاده از برنامه‌هاي اين شبكه را داد

شبكه رسانه‌اي بي.بي.سي به پيروي از سه شركت بزرگ "گوگل" و "ياهو" و "آمازون" با انتشار يك نرم‌افزار به بازديدكنندگان از صفحات اينترنتي اين موسسه اجازه مي‌دهد برنامه‌هاي دلخواه را گزينش كنند و به صورت رايگان با برنامه‌هايي كه خود ساخته‌اند بازتركيب كنندکامل

Saturday, July 23, 2005

آسيب پذيري كودكان در اينترنت

تحقيقات نشان مي دهد بي سوادي والدين در زمينه اينترنت باعث افزايش آسيب پذيري كودكان در مقابل محتويات مخرب اينترنت مي شود.
به گزارش ايلنا، محققان مي گويند: والدين فاقد دانش اينترنتي ممكن است كودكان خود را در طرف منفي شكاف ديجيتال قرار دهند.
بررسي هاي انجام شده از سوي دانشگاه اقتصاد لندن نشان مي دهد بسياري از والدين فاقد مهارت لازم براي كمك به كودكان خود در استفاده از اينترنت هستند. ۸۵ درصد والدين در اين بررسي خواهان تدوين قوانين شديدتر براي جلوگيري از عرضه محتواي غير اخلاقي در اينترنت شدند.همچنين يك پنجم والدين نمي دانند چگونه به فرزندان خود در استفاده سالم از اينترنت كمك كنند.
نتايج اين بررسي كه روي يك هزار و ۵۱۱ نوجوان بين ۹ تا ۱۹ سال و ۹۰۶ نفر از والدين آنها انجام شد نشان داد، در حالي كه ۷۴ درصد افراد در خانه هاي شان به اينترنت دسترسي دارند بيشتر والدين فاقد دانش اينترنتي هستند و اين ناتواني آنها در هدايت كودكان شان در شبكه اينترنت مي تواند به آنها آسيب جدي وارد كند. هم ۸۴۰۲۱۳

گسترش بلاگ نويسي در جهان

رسانه هاي سنتي از جمله روزنامه ها و راديو قصد دارند به هر قيمتي خود را وارد حوزه پرطرفدار بلاگ هاي اينترنتي نمايند تا اينكه از اين قافله پرشتاب و در حال رشد عقب نمانند.
در شرايطي كه تيراژ روزنامه ها در سراسر جهان روند نزولي خود را طي مي كند، روزنامه هاي شخصي آنلاين (بلاگ ها) هر روز ميليون ها خواننده را جذب مي كند و بسيار پرطرفدارتر از روزنامه ها شده است.
اين تغيير و تحول به حدي جدي است كه كارشناسان حوزه رسانه، به سردبيران مطبوعات هشدار داده اند كه ديگر نمي توان نسبت به بلاگ ها بي اعتنا بود.
يكي از اين كارشناسان مي گويد: افراد جوان جامعه علاقمند هستند تا بر رسانه ها تسلط داشته باشند. نه اينكه رسانه ها بر آنها مسلط باشند. آنها قصد دارند از طريق رسانه ها سئوال مطرح كنند و از زواياي ديگري به بيان واقعيت هاي جامعه بپردازند. به همين دليل به جاي مطالعه روزنامه هاي كليشه اي، خود به انتشار روزنامه شخصي و يا همان بلاگ مي پردازند.
به عنوان مثال در سال ۱۹۶۴ در كشور آمريكا از هر ۵ آمريكايي چهار نفر هر روز روزنامه مطالعه مي كرد در حاليكه اين رقم در حال حاضر به نصف كاهش پيدا كرده است و در ميان قشر جوان اين عدد حتي كمتر از اين مي باشد.با توجه به اين شرايط اگر مطبوعات نتوانند در آينده اي نزديك خود را با شرايط جديد تطبيق بدهند در دراز مدت از صحنه رسانه ها محو خواهند شد.آنچه در مورد بلاگ ها بسيار قابل توجه است، سرعت رشد آن مي باشد. در سال ۱۹۹۹ تنها ۲۳ بلاگ در شبكه جهاني اينترنت وجود داشت كه هم اكنون اين رقم به ۳۱ ميليون بلاگ افزايش يافته و پيش بيني مي شود تا پايان سال به ۵۳ ميليون بلاگ برسد.
در واقع نفوذ جامعه بلاگ نويسان به حدي افزايش يافته كه آنها قادر به ايجاد تغيير و تحول در سطوح مختلف هستند. به عنوان مثال يكي از خبرنگاران سرشناس شبكه خبري CNN به دليل انتقادات بلاگ نويسان مجبور به استعفا شد. بلاگ نويسان در بلاگ هاي خود به بيان نقطه ضعف هاي گزارش اين خبرنگار از يك حادثه بسيار مهم پرداختند و به همين دليل اين خبرنگار برجسته چاره اي بجز كناره گيري نداشت.
همچنين اخيراً در كشور كره جنوبي يك روزنامه اينترنتي راه اندازي شد كه خبرنگاران اين روزنامه، ۳۰ هزار نفر بلاگ نويس هستند كه اخبار و نظرات خود را در قالب بلاگ به مردم عرضه مي كنند.نكته مثبت در مورد چنين روزنامه هايي، روان بودن ادبيات آن مي باشد. به عبارتي ديگر ادبيات روزنامه هاي بلاگي مانند ادبيات روزنامه هاي سنتي خشك نيست و خواننده با مطالعه آن خسته نمي شود. همچنين با توجه به اينكه در چنين روزنامه هايي، نظرات متفاوت بلاگ نويسان مطرح مي شود، خواننده حق انتخاب بيشتري دارد در حاليكه مشي روزنامه هاي سنتي در تمام صفحات آن تقريباً يكسان است و تنوع عقايد در صفحات اين روزنامه ها به چشم نمي خورد.
به گفته كارشناسان، بلاگ نويسي در حقيقت انقلاب نويسندگان آماتور به شمار مي آيد كه با اين كار خود از رسانه هاي سنتي انتقام مي گيرند.به همين دليل بسياري از روزنامه هاي سنتي در تلاش هستند تا از بلاگ نويسان در مجموعه خود استفاده بكنند. به عنوان نمونه روزنامه گاردين انگليس در سال ۲۰۰۳ و در دوران اوج جنگ عراق يك بلاگ نويس عراقي را وارد مجموعه خود كرد و از اين طريق صاحب درآمد هنگفتي شد.
اين بلاگ نويس عراقي هر روز در بلاگ خود به شرح وقايع هولناك جنگ در عراق مي پرداخت و به همين دليل حداقل ۲۰ هزار كاربر اينترنت در روز به مطالعه بلاگ اين جوان عراقي مي پرداختند. همين موضوع باعث شد تا روزنامه گاردين بلاگ هاي اين جوان را در لابلاي صفحات اصلي روزنامه بگنجاند و سپس او را به عنوان يكي از خبرنگاران رسمي روزنامه استخدام بكند.
به هر حال در هنگام بروز وقايع خبرساز مانند جنگ، روزنامه هاي سنتي نمي توانند نسبت به بلاگ نويسان بي اعتنا باشند چون اين بلاگ نويسان در كوران اين وقايع قرار دارند و از جزئيات آن مطلع هستند. به همين دليل بسياري از روزنامه ها فضاي رايگان در شبكه اينترنت در اختيار بلاگ نويسان قرار مي دهند تا به شرح وقايع خبرساز بپردازند.
با آنكه امروزه برخي از خبرنگاران روزنامه ها اقدام به طراحي بلاگ شخصي كرده اند اما بلاگ نويسان ديگر نيز در قالب يك مجموعه اقدام به انتشار مجلات الكترونيكي كرده اند.
در اواخر سال ،۲۰۰۲ يك شبكه راديويي در فرانسه اقدام به تأسيس يك بلاگ اينترنتي كرد كه اين بلاگ ويژه افراد ۱۲ تا ۲۴ سال مي باشد. در حال حاضر ۹/۱ ميليون بلاگ افراد جوان در آرشيو اين بلاگ به چشم مي خورد و گفته مي شود كه هر روز بين ۲۵ تا ۱۰ هزار بلاگ شخصي به آن اضافه مي شود.در واقع افراد ۱۲ تا ۲۴ سال كه علاقه به بلاگ نويسي دارند، بلاگ هاي شخصي خود را در اختيار بلاگ اصلي قرار مي دهند. جالب اينكه ۲۰ درصد از درآمد اين شبكه راديويي در سال گذشته متعلق به بخش بلاگ نويسي آن بود.از لحاظ اقتصادي هم، بلاگ نويسي يك حرفه پردرآمد است چون بسياري از شركت هاي حاضرند پول قابل توجهي به بلاگ نويسان بپردازند كه در حوزه آنها فعاليت مي كنند.
در اواخر سال ،۲۰۰۴ يكي از بزرگترين سايت هاي اطلاع رساني در فرانسه، شبكه بلاگ نويسي خود را راه اندازي كرد. اين سايت كه هر ماه ۱۴ ميليون مراجعه به آن صورت مي گيرد هم اكنون ۲۲۰۰ بلاگ نويس دارد و ۶۰ هزار نفر ديگر نيز در فهرست انتظار براي پيوستن به اين شبكه هستند.رئيس اين سايت مي گويد: بلاگ نويسي بهترين مكان براي ابراز وجود روزنامه نگاران آماتور است كه آنها مي توانند ارتباط مستقيم با خوانندگان خود برقرار نمايند. مثلاً پس از فوت پاپ ژان پل دوم، ده ها هزار نفر در بلاگ هاي خود در مورد مرگ پاپ اظهار نظر كردند. همچنين براي اولين بار سه تن از خبرنگاران يك مجله كاتوليك در فرانسه كه ۳۰۰ هزار نسخه تيراژ دارد گزارش مراسم ترحيم پاپ را از طريق بلاگ منتشر كردند. اين كار باعث شد تا خوانندگان لحظه به لحظه در جريان آخرين گزارش ها قرار بگيرند در حاليكه چنين كاري از طريق چاپ مجله امكان پذير نبود. همچنين در بلاگ محدوديتي از نظر حجم اطلاعات وجود ندارد در حاليكه نمي توان صفحات روزنامه را ناگهان اضافه كرد. هم 840213

نگاهى به ارتباطات غير كلامى

مى گويند، شنيده ايم و قبول داريم، «كه آدم به روى باز، جايى مى رود، نه به در باز.»
اگر مهمان خانه اى شويم كه صاحب آن با هزار و يك مدل تعارف (آفتاب از كدام طرف درآمده، راه گم كردى و...) بگويد كه از حضور ما در آنجا خوشحال است، ولى حركات چهره و دست و پايش حرفى ديگر بزند، هرگز راضى نخواهيم بود.
بسيارى از مردم از تأثير ارتباط غير كلامى در روابط اجتماعى خود غافل هستند و تصور مى كنند تنها با استفاده از كلمات و جملات زيبا، مؤدبانه و دوستانه مى توانند حقيقت درون خود را پنهان كنند. حال آنكه بيش از ۵۰درصد از آنچه در درون من و شما مى گذرد را مى توان از طريق ارتباطات غير كلامى كشف كرد.
«زبان گفتارى» نه تنها با «زبان نوشتارى» تفاوت دارد، بلكه الفبايى كه در حركات بدنى از آن استفاده مى كنيم، نشانه هاى رنگارنگى است كه مانند علائم موجود در تلگرام، سيگنالهاى راديويى و زبان ناشنوايان معنا و مفهوم خاصى دارند.
نشانه هايى كه به زبان گفتارى جذابيت و رنگ و روح مى دهند و بدون استفاده از آنها تأثيرگذارى كلام كم مى شود. (براى مثال مى توان موفقيت دو معلم را در كار تدريس با هم مقايسه كرد و دريافت، فرد موفق تر از «زبان بدن» هم به نحو مناسبى در كار تدريس كمك مى گيرد)، بنابراين ارتباط غير كلامى اگر بيش از ارتباط كلامى مؤثر نباشد، حداقل به همان اندازه اهميت دارد، تا جايى كه مى توانيم بدون هيچ كلامى، تنها با استفاده از «زبان بدن» احساسات و نظريات خود را به سايرين نشان دهيم:
حتماً ديده ايد كه چگونه رانندگان در بزرگراهها (جايى كه فرصت فرياد كشيدن بر سر يكديگر را ندارند) با حركات دست يكديگر را تهديد مى كنند و يا چگونه مأمور راهنمايى و رانندگى، رانندگان را با حركت دست راهنمايى مى كند و...
زبان بين المللى يا ملى و قومى؟!
از سالها قبل تأثير «زبان بدن» و تغييرات چهره در ارتباط بين انسانها مشخص شده است، اما سؤالى كه هميشه مطرح مى شود، اين است كه:
«آيا اين زبان بين المللى است يا فرهنگها و آداب و سنن اجتماعى آن را تعيين مى كند؟»
اما در تحقيقاتى كه انجام شده است، دريافته اند كه بسيارى از حركات بدن و اندامهاى ما (درست مانند حيوانات) معنا و مفهومى خاص را بيان مى كند كه شمار زيادى از آنها احساس مشابه در مردمى از ملل مختلف ايجاد مى كند و از ميان تمام اجزاى اين زبان، حركات و تغييرات چهره مفهومى كلى تر و به عبارتى بين المللى تر دارد و مى توان غم، شادى، اضطراب، نگرانى، ترديد و... را در چهره يك فرد به دور از فرهنگ، زبان و... خاص تشخيص داد. البته در مورد حركات ايجاد شده در اندامهاى بدن هم بايد گفت:
در برخى موارد اين اشتراك و به عبارتى بين المللى بودن زبان مورد نظر را مى توان دريافت، اما در مواردى ديگر نقش فرهنگ و آداب و رسوم و... تأثيرگذار است و بايد به آن توجه داشت:
سربازان روسى، زمانى كه به بلغارستان حمله كردند و آنها را به اسارت گرفتند، با تعجب مى ديدند كه اسرا در مقابل دستوراتى كه مى شنوند، سر خود را تكان مى دهند و اين عدم مخالفت صريح براى سربازان روسى تعجب آور بود! اما پس از مدتى متوجه شدند كه اين نوع حركت سر در ميان مردم بلغارستان، نوعى قبول و پذيرفتن آن دستور بوده است!
* الفباى ارتباطات غير كلامى
۱- ارتباط چشمى: پذيرش يا عدم پذيرش سايرين معمولاً از طريق ارتباط و تماس چشمى حاصل مى شود، يك معلم يا سخنران معمولاً به كسى توجه دارد كه در حين صحبت او نگاهش به جاى ديگر نباشد. براى شروع هر نوع بحث، مذاكره و صحبت از چشم هايمان كمك مى گيريم و به جرأت مى توان گفت ارتباط بين دو فرد بدون ارتباط چشمى، فضا را سرد و بى روح مى كند و حتى اگر سراپا گوش باشيم، چون چشم را به كار نگرفته ايم، گوينده را ناراحت و رنجيده خاطر مى كنيم، درست مانند آقايى كه در هنگام صحبت گرم و سراسر هيجان همسرش سراپا گوش است، اما چشم خود را مشغول مطالعه روزنامه كرده است! و بايد منتظر عواقب اين حركت باشد!
* بهتر است در حركات چشم به ترجمه و تفسير هر نوع نگاه توجه كنيد.
- نگاه كردن به گوينده: علاقه مندى به صحبتهاى او را نشان مى دهد.
- چشمهاى خندان! = احساس آرامش در شنونده.
- خيره و بدون حركت نگاه كردن = حضور جسم بدون حضور روح در مكان، حواس پرتى.
- نگاه به روبرو، آسايش و آرامش زياد از حضور در آن فضا.
۲- حركات دستها، پس از چشم، دست ما در ايجاد ارتباط نقش مهمى دارند. ارتباطى تنگاتنگ بين مغز و دست (انديشه و كردار) وجود دارد. تحقيقات نشان مى دهد همه ما در هنگام حرف زدن از دستهايمان كمك مى گيريم و نمى توان كسى را پيدا كرد كه بيش از ۱۵ ثانيه در حين صحبت كردن، به انگشتان و كف دست استراحت دهد.
و شايد جالب باشد بدانيد كه روزگارى حكم مرگ يا زندگى گلادياتورها با پايين و بالا شدن انگشت شست (بدون هيچ كلامى) صادر مى شد و يا در صنعت هوانوردى بالا بردن انگشت شست يعنى اجازه پرواز و يا...
پس بد نيست كمى هم در مورد دستها و حركات آنها بدانيم.
- اگر شخصى در حين صحبت با شما انگشت شست را در ميان ساير انگشتان پنهان كرد، از موضوعى نگران است يا در واقع سعى دارد خود را پنهان كند.
- ديدن دست باز شخصى كه صحبت مى كند، ۲ برابر حس اعتماد، دوستى و مهربانى و خيرخواهى را در مقايسه با ديدن پشت دست ايجاد مى كند.
- نشان دادن روى دست در حين صحبت، به معناى ترديد در صحبت و يا پنهان كردن مطلبى است و معمولاً چنين شخصى، شريك تجارى خوبى نيست.
- و كسى كه دست باز خود را به طرف جلو حركت مى دهد و سخن مى گويد، مى خواهد خود را از شر موضوعى خلاص كند:
در طى جنگ ويتنام «نيكسون» در يك مصاحبه تلويزيونى سعى داشت جوانان مخالف را آرام كند و قولهاى بزرگى مى داد. او درحالى كه مى گفت: «من به شما قول مى دهم خواسته هايتان را عملى كنم» دائماً دستهايش را به طرف جلو فشار مى داد!!
- فشار دادن كف دستها به هم و قفل كردن انگشتان روى هم يك نوع حالت تدافعى است.
- اما نگاه داشتن دستها روى هم به شكل هرم نشانه آمادگى براى موافقت است.
- ماليدن دستها به هم مى تواند معانى مختلفى داشته باشد، از جمله آنكه با گوينده به اشتراك و اتفاق نظر رسيده ايم.
۳- دهان: فشار دادن لبها به يكديگر به معناى عدم موافقت و نشانى از بى علاقگى شخص به صحبت كردن است.
- گاز گرفتن لبها: عدم اعتماد به نفس، دستپاچگى و خجالت.
۴- تماس دست با ساير نقاط بدن و يا اشياء:
- دست به سينه بودن: احتياط، هوشيارى، نوعى حالت تدافعى و شايد هم فرار از سرما.
- چانه را روى كف دست گذاشتن: عدم قبول شخص مقابل.
- به آرامى برداشتن عينك از چشم و با دقت پاك كردن آن: شخص مى خواهد پيش از موافقت يا مخالفت با گوينده كمى فكر كند.
- بازى كردن با برآمدگى بينى، توجه و فكر عميق.
- لمس يا مالش بينى: نشانه اى از شك و در مجموع نوعى واكنش منفى.
- ماليدن اطراف چشم: ارزيابى يك پاسخ.
- جمع كردن شانه ها: فرو نشاندن يك خشم درونى.
- با نوك انگشتان به جايى كوبيدن و صدا درآوردن: پريشانى، خستگى و نوعى نگرانى.
- ماليدن يقه لباس يا گردنبند و بازى كردن با آن: نوعى نا امنى.
- ماليدن و لمس كردن پشت گردن: قرارگرفتن در شرايطى ناخوشايند.
- نگاه داشتن سر با گرفتن بينى بين انگشت نشانه و شست: خستگى.
- كشيدن نرمه گوش با انگشت شست و سبابه: ادامه تمركز بر روى مطلب مورد نظر.
...
خلاصه اينكه معنى و مفهوم و پيام حركات بدن، دنيايى است كه بهتر است كمى به آن دقيق تر باشيم و بدانيم كه براى مثال لبخند زدن بسيار خوب است. اما «لبخندى بزرگ كه دهان را تا پهلوى صورت باز مى كند و مدتى طول مى كشد تا عضلات چهره به حالت اوليه خود بازگردند و دهان بسته شود، لبخندى غير واقعى و تصنعى معنا مى دهد!» ای 840211

درباره دکتر على اكبر فرهنگى

متولد ۱۳۲۱ شهرستان طالقان
تحصيلكرده دانشگاههاى اوهايو و اكلاهماى آمريكا
فوق دكتراى ارتباطات سازمانى در سال ۱۳۶۲ از اوهايو
دكتراى ارتباطات (دكتراى دوم) دانشكده ارتباطات اوهايو
دكتراى مديريت از مدرسه علوم رفتارى كاربرى و رهبرى آموزشى آمريكا
اولين استاد دانشكده مديريت دانشگاه تهران پس از انقلاب
رئيس گروه مديريت دولتى دانشگاه تهران از سال ۷۹ تاكنون
عضو شوراى تحصيلات تكميلى دانشكده مديريت از سال ۱۳۶۷ تاكنون
اولين مؤلف در عرصه ارتباطات انسانى و ارتباطات غيركلامى در ايران
تعدادى از آثار: نظريه هاى ارتباطات سازمانى، تكنولوژى و تكامل فرهنگى، ارتباطات غيركلامى، مديريت تغيير، مديريت بازار و ...


آمن خادمى: توسعه فرهنگى را در قياس با توسعه سياسى ارج تر ارزيابى مى كند و پيشرفت فرهنگى را منجر به توسعه سياسى، اجتماعى و اقتصادى مى داند.
ميهمان امروز مهرگان ما سال ۱۳۲۱ در خانواده اى متوسط در طالقان به دنيا آمده است. مردم طالقان از قديم الايام روحيه سوادجويى و تحصيل داشتند. برمبناى اين خصيصه است كه معلمان كشاورز يا كشاورزان معلم بسيارى در طالقان زيسته اند. اجداد ميهمان امروز ما نيز از اين خصيصه بى بهره نبوده اند. پدر على اكبر فرهنگى، على اصغر، كارمند وزارت بهدارى و مادر از تحصيلات قديمى برخوردار بود و در خانه قرآن و حافظ مى خواند.در خانواده فرهنگى خط و خطاطى و شاعرى ارثى است و پدربزرگ او (مرحوم شيخ مهدى طالقانى) ملقب به غواص از شعراى دوره قاجاريه و مرثيه سرا بوده است؛ به گونه اى كه مرثيه هاى او در ايام محرم هنوز در طالقان و تنكابن مورد استفاده قرار مى گيرد. خود على اكبر نيز از اين قريحه برخوردار است و ديوانى با عنوان «رستم در مغاك» دارد و حتى منتخبى از اشعار اوكتاويوپاژ را هم ترجمه كرده و به چاپ رسانيده است.
على اكبر تحصيلات ابتدايى را در مدرسه جامى واقع در عشرت آباد و متوسطه را در مدرسه مروى خيابان ناصرخسرو سپرى كرد و در سال ۱۳۴۱ ديپلم رياضى گرفت. او در امتحان كنكور رشته دندانپزشكى قبول شد ولى به آن بى علاقه بود و آن را ادامه نداد و يكسال زبان انگليسى خواند. فرهنگى در سال ۱۳۴۲ در رشته مديريت بازرگانى مدرسه عالى بازرگانى (دانشگاه علامه طباطبايى) پذيرفته شد و ليسانس گرفت. بعد از آن به سربازى رفت و به عنوان افسر وظيفه در نيروى هوايى خدمت كرد. او در سال ۱۳۴۸ در كنكور علوم اجتماعى شركت كرد و در رشته جامعه شناسى فوق ليسانس گرفت. فرهنگى با هزينه شخصى خويش به آمريكا رفت وفوق ليسانس دوم خود را در رشته مديريت بازرگانى از دانشگاه «اكلاهما»ى آمريكا در سال ۱۳۵۱ اخذ كرد. او در همين سال به ايران آمد و با مدرك فوق ليسانس در مدرسه عالى مديريت گيلان (دانشگاه گيلان) به عنوان استاديار و مدرس مشغول به كار شد و بعد از چهار سال تدريس در سال ۱۳۵۵ براى تحصيل، مجدداً به آمريكا رفت و در رشته مديريت دانشگاه اوهايو با رساله «بنيادهاى فلسفى و ساختارى سازمانى دانشگاههاى جديد درمقايسه با حوزه علميه ايران» درسال ۱۳۵۷ دكترا گرفت و به مدت هشت سال ونيم در دانشگاه «اوهايو» استخدام شد. او در خلال تدريس در رشته مديريت، در رشته ارتباطات نيز به تعليم مشغول شد و دكتراى دوم خود را در اين رشته و با رساله «واقعيت سازمانى و الگوهاى ارتباطى» اخذ كرد. به علاوه فرهنگى فوق دكتراى خويش را با تحقيق، روى سازمان هاى بازرگانى كشورهاى در حال توسعه و به ويژه خاورميانه در رشته ارتباطات سازمانى در سال ۱۳۶۲ به اتمام رساند.
ماجراى آمدن على اكبر فرهنگى به ايران در سال ۱۹۸۴ و در دوره نخست وزيرى مهندس موسوى اتفاق افتاد. در دوره نخست وزيرى موسوى كميته اى با عنوان «كميته جذب نيروهاى متعهد و متخصص» تشكيل شده بود و از سوى اين كميته از دكتر فرهنگى براى آمدن به ايران دعوت به عمل آمد. با تمام اين توصيفات برگشتن فرهنگى به ايران با شرايط سخت و دشوار همراه بود. «آن زمان من به طور كامل به محيط امريكا خوگرفته بودم. دختر بزرگم وارد مدرسه راهنمايى و دختر كوچكم وارد مدرسه ابتدايى مى شد و زمانى كه به ايران آمديم اين دو هيچكدام فارسى نمى دانستند. همچنين در بحبوحه جنگ در سال ۱۳۶۲ به ايران آمديم و حقوق ۱۲ هزارتومانى دانشگاه كفاف زندگى ما را نمى داد و على رغم تدريس در دانشگاه اوهايو، رتبه مرا استاديار پايه ۱ قرار دادند.»
على اكبر فرهنگى در حوزه مديريت رسانه، ارتباطات سازمانى و علوم رفتارى و مديريت استراتژيك شناخته شده و صاحبنظر است. او در عرصه مديريت رسانه «نظريه هاى ارتباطات سازمانى»، و «ارتباطات انسانى» را تأليف كرده و اولين كسى است كه در ايران در عرصه ارتباطات انسانى و ارتباطات غيركلامى به نوشتن كتاب همت گمارده است. همچنين فرهنگى در عرصه مديريت نيز اصول مديريت در دو جلد، مديريت بازاريابى، تكنولوژى و تكامل فرهنگى، مديريت تحقيق و توسعه، مديريت دگرگونى يا تحول، مديريت استرس و ... را به نگارش درآورده است.
بخشى از زندگى على اكبر فرهنگى در ارتباط با مشاوره سازمانى مى گذرد؛ او تا به حال به سازمانهاى مختلفى چون ايران خودرو، پارس خودرو، ماشين سازى تبريز، تراكتورسازى ايران، فولاد خوزستان، ذوب آهن و فولاد ايران، شركت ملى نفت و ... مشاوره داده و مى دهد. فرهنگى در تمام مباحث مشاوره فرهنگ اجتماعى را مورد توجه قرار مى دهد. او معتقد است تا در سازمانها تحولات بنيادى فرهنگى ايجاد نشود به توسعه و تعالى سازمان دسترسى پيدا نمى كنيم.ای ۸۴۰۳۱۸

نقش مطبوعات در ترويج علم در كشور

رسانه هاى همگانى به خصوص راديو، تلويزيون و مطبوعات با رسوخ سريع در ميان جوامع، نقش همه گيرى در جوامع به عهده دارند. شك نيست كه اين وسايل ارتباطى جديد با گستردگى برد خود مى توانند نقش مهمى در ساخت «فرهنگ جمعى» داشته باشند. چگونگى اين نقش تابع شكل استفاده از آنهاست، كه مثبت يا منفى بودن عملكرد آنها را مشخص مى سازد. يكى از عمده ترين نقش هاى رسانه ها، تاثيرى است كه بر فرهنگ مردم و به ويژه نسل جوان مى گذارند. پس چه بايد كرد كه اين نقش، درست و قابل فهم باشد و حداكثر تاثير مثبت خود را بر جامعه بگذارد؟
تا پيش از همه گير شدن ارتباطات از طريق رسانه هاى همگانى، مدرسه تنها مكان تعليم و تربيت بود و معلم تنها سخنگو و شارح علم، كتاب نيز عمومى ترين وسيله اطلاع از دانش بشرى به شمار مى آمد. بعد از مدرسه، در مقام دوم، خانواده جاى داشت كه در آنجا نيز روابط محدود، حاكميت اخلاقيات و فرمانبردارى و تمكين از بزرگان نقش اساسى داشت. اكنون رسانه هاى همگانى، به دليل تنوع زياد، در برگرفتن تمام اقشار جامعه، نفوذ در كوچكترين واحدهاى اجتماعى و قابل استفاده بودن در هر زمان، آن وضعيت پيشين را بر هم زده اند. در اين ميان، معارضه بين نهادهاى اصلى آموزش و ارتباطات همگانى، به ويژه براى نوجوانان و جوانان حادتر شده است. زيرا آنچه جوان و نوجوان ديروز از طريق معلم و كتاب و با اتكا بر سنت هاى آموزشى ياد مى گرفت، اكنون بدون همه اين تمهيدات در اختيار دارد. در واقع رسانه ها بسيارى از سلسله مراتب و فاصله ها را از ميان برداشته اند و دسترسى به منابع اصلى را آسان تر كرده اند. اين مهمترين خصلت رسانه هاست كه با كوچكترين بى تدبيرى يا خوش تدبيرى مى تواند آثار كاملاً مخرب يا كاملاً سازنده بر جاى گذارد.
ميزان نفوذ وسايل ارتباط جمعى و گستردگى آنها باعث شده است كه مفهومى به نام «فرهنگ جمعى» پديد آيد و لايه هاى مختلف فرهنگ تحت تاثير عمل اين رسانه ها قرار گيرند: كم و كيف اين تاثيرگذارى در جامعه هاى مختلف، متفاوت است. اگر سياست فرهنگى و استراتژى آموزشى مشخصى وجود داشته باشد، رسانه ها نه تنها مى توانند در بارورى «فرهنگ جمعى» نقش اساسى داشته باشند، بلكه به خصوص در كشورهاى در حال توسعه، مى توانند بسيارى از كمبودها را نيز جبران كنند و بر مشكلاتى چون كمبود فضاهاى آموزشى، كمبود ظرفيت دانشگاه ها و دشوار بودن دسترسى به نقاط دور افتاده فائق آيند. در غير اين صورت ناهمسويى رسانه ها با اهداف آموزشى سبب مى شود كه اين هر دو محمل آموزش همديگر را تضعيف يا نفى كنند و نتيجه اى جز هرج ومرج به بار نيايد.
اكنون ميزان توليد اطلاعات، به ويژه اطلاعات علمى و فنى آنقدر زياد است كه متخصصان اطلاع رسانى از واژه هايى چون «انفجار اطلاعاتى» سخن مى گويند. اين اطلاعات در چند كشور پيشرفته صنعتى توليد و به نقاط ديگر دنيا سرازير مى شود. كشور ما متاسفانه سهم عمده اى در توليد اين اطلاعات ندارد پس اين سيل اطلاعات، يا لااقل بخشى از آن كه در حد استفاده ماست، مى بايد به نحوى و در ميان مردم انتشار يابد. اين كار را عمدتاً رسانه هاى همگانى انجام مى دهند. رسانه هاى ما، به ويژه بخش علمى آنها در بيشتر موارد از سياست مشخص و تدوين شده اى پيروى نمى كنند. اين ناهماهنگى گرچه در مطبوعات، راديو و تلويزيون شدت و ضعف دارد، ولى در هر صورت، فرهنگ ، سنت ها و آرمان هاى اجتماعى، حاكم بر اصول كلى فعاليت رسانه هاست. براى نمونه هيچ كدام از رسانه هاى ما از نظر اولويت هاى علمى از موارد تدوين شده در شوراى پژوهش هاى علمى كشور پيروى نمى كنند و يا اينكه هم اكنون براساس چشم انداز ۲۰ ساله كشور توسط مجمع تشخيص مصلحت نظام، تدوين و IT، نانوتكنولوژى و بيوتكنولوژى جزء اولويت هاى علمى كشور قرار گرفته اند، رسانه ها توجهى به آن ندارند.
بررسى كمبودهاى رسانه ها، بدون بررسى سياست هاى علمى و فرهنگى و نحوه عمل نهادهاى رسمى آموزشى ممكن نيست. زيرا هم عمده مخاطبان رسانه ها، هم اكثر كارگزاران آنها و هم اهداف اطلاع رسانى از طريق آنها متاثر از سياستگزارى هاى علمى و فرهنگى هستند. در اينجا تاكيد بر بخشى از مخاطبان رسانه هاست كه جزء عامه مردم و دانش آموزان محسوب مى شوند.
در وهله اول، مخاطبان باسواد رسانه ها را در نظر بگيريم و ببينيم كه وقتى يك اطلاع علمى، به صورت مقاله اى در مطبوعات، به مخاطب ما مى رسد، آمادگى و زمينه آگاهى هاى او براى درك آن اطلاع چگونه است. شرايطمان را محدودتر مى كنيم و در بهترين حالت، مخاطبى را در نظر مى گيريم كه مثلاً در دبيرستان تحصيل مى كند. اطلاع را نيز موضوع جديدى، مثلاً درباره بيوتكنولوژى فرض مى كنيم.
اولين اختلالى كه در اين وضع خود را نشان مى دهد، تاخير آموزشى ماست. يعنى همين مخاطب، آنچه در آموزش هاى رسمى دريافت كرده نسبت به رويدادها، نظريه ها و موضوعات علمى اخير بسيار قديمى است. دانش آموزان دبيرستان، اگر فقط كتاب ها و جزوه هايشان را بخوانند، چشمشان به دنياى امروز باز نمى شود و از رويدادهاى جديد و پژوهش هاى نو به طور كامل مطلع نمى شوند. بنابراين، آنها از طريق آموزش هاى رسمى، با مفاهيم، اصطلاحات و زبان علم امروز آشنايى پيدا نمى كنند بلكه تمام اطلاعات جديد خود را از منبع غيررسمى و عمدتاً از رسانه ها نظير مجلات علمى و اينترنت مى گيرند و زبان رسانه ها بلامنازع پذيرفته مى شود.
در حالى كه پس از گذشت فقط چند روز از شبيه سازى انسان اطلاعات آن بر روى سايت هاى اينترنت مى رود و يا ۶ يا ۷ ماه از كشف ژنوم كامل انسان، يافته هاى آن در مجلات و روزنامه ها منعكس مى شود، پس از گذشت تقريباً ۱۰ سال از كشف روش هاى مهندسى ژنتيك جديد، هنوز اثرى از اين موضوعات در كتاب هاى درسى ما نيست. در نتيجه، مخاطب فرضى ما اين اطلاعات جديد و جالب توجه را غالباً از رسانه ها دريافت مى كند و چون رسانه ها نيز ناهماهنگى ها و مشكلات خود را دارند كه بعداً به آنها اشاره مى شود تشتت در واژه ها، اصطلاحات و مفاهيم به سرعت شيوع مى يابد.
براى مثال، بخش قابل توجهى از نامه هايى كه در مجلات علمى دريافت مى شود از دانش آموزانى است كه پاسخ سئوال هاى خود را درباره موضوعات جديد علمى از معلمان خود نگرفته اند. حتى برخى از دانش آموزان شهرستانى نامه مى نويسند كه معلمان ما برخى از مطالب مجله هاى علمى را قبول ندارند و وقتى ما اين مطالب را در كلاس مطرح مى كنيم ما را متهم به دروغ پردازى مى كنند، در حالى كه اكثر اين مطالب جزء يافته هاى جديد هستند.
همه شركت كنندگان كنفرانس هاى زيست شناسى و بيوتكنولوژى و ژنتيك ديده اند يكى از پرثمرترين بخش هاى اين كنفرانس نشست معلمان با اساتيد است. شوق و اشتياق آنها براى شركت در اين گردهمايى و تبادل نظر با استادان و آشنايى با موضوعات جديد مطمئناً همه را تحت تاثير قرار مى دهد، اگر راه حل هاى اروپايى و آمريكايى براى آموزش هاى عمومى و روزآمد كردن اطلاعات مردم خارج از توان ما باشد، راه حل هاى ديگرى وجود دارند كه در برخى از كشورهاى در حال توسعه به مورد اجرا گذاشته مى شوند. روزنامه هاى چين از سال ،۱۹۸۶ به كمك وزارت آموزش و فرهنگ و وزارت ارتباطات، هر ماهه اقدام به انتشار ويژه نامه هاى علمى براى نوجوانان و جوانان مى نمايند كه اين اقدام تاثير بسزايى در آگاهى هاى عمومى راجع به تكنولوژى هاى نو در كشور ديده است.
متاسفانه تركيب چند عامل سبب شده است رسانه هاى ما در انجام مسئوليت هاى خود موفقيت چشمگيرى نداشته باشند. شايد بتوان گفت بخش علمى رسانه ها اين عدم موفقيت را بهتر نشان مى دهند.
مشكلات بخش علمى رسانه ها، هم نحوه پرداختن به علم و هم زبان ارائه علم، پيامد دو عامل است. يك عامل، همان طور كه گفته شد، به سياست هاى عام فرهنگى و نحوه نگرش جامعه و نهادهاى آن به علم مربوط مى شود و عامل ديگر به سازماندهى و گردش كار رسانه ها. اين دو در واقع دو روى يك سكه اند. اگر اهميت علم و نياز جامعه به آن در تمام ابعادش شناخته شود بالطبع سازماندهى سنجيده اى نيز براى تقويت و ترويج آن پديد مى آيد. اين موضوع با توجه به فاصله زياد ما از علم امروز، اهميت خود را به وضوح نشان مى دهد.


وقتى كه به مطبوعات نگاه مى كنيم و به خصوص به آن دسته از مطبوعات اشاره مى كنيم كه با عنوان علمى _ عمومى بيشترين مخاطبان را دارند پرتيراژترين مجله اى كه با عنوان مجله علمى _ عمومى منتشر مى شود، به گفته اهل فن، مجله اى علمى نيست و مقاله هايى جز چند موضوع سرگرم كننده، خبرهاى جنجالى و مطالب شبه علمى ندارد و اگر گاه مقاله اى علمى چاپ كند، به خاطر كثرت اشتباهات علمى و ترجمه اى، غيرقابل استفاده است. ستون علمى روزنامه هاى كثيرالانتشار معمولاً پراشتباه ترين مطالب اين روزنامه ها هستند. به جز چند روزنامه صفحه علمى پژوهشى در روزنامه ها يا وجود ندارد يا هفته اى ۲ روز است بر عكس صفحه حوادث و ورزش روزبه روز بيشتر مى شود. در ميان مجله هاى علمى _ عمومى ديگر نيز مجلاتى كه خطاهاى علمى كمتر داشته باشند انگشت شمارند، ولى همين چند مجله نيز به خاطر آنكه ژورناليسم علمى در ايران پا نگرفته است و يا رعايت اصول اين فن در آنها مقدور نيست، معمولاً از استانداردها به دورند.
متاسفانه تاكنون در هيچ يك از نهادهاى مسئول امور فرهنگى و آموزش عالى، مراكز تحقيقاتى و فرهنگستان علوم، كوششى صورت نگرفته است كه هدفش تعيين استانداردها، نظارت بر محتواى علمى و آموزشى و ارشاد حرفه اى رسانه ها باشد. وقتى كه از توليد روغن نامرغوبى كه بر سلامتى استفاده كنندگان اثر نامطلوب دارد پيشگيرى مى شود، چرا به ارائه دهندگان مطالبى كه مفاهيم علمى را به صورت نادرست در ذهن مخاطبان جاى مى دهند و علم را به بازيچه مى گيرند حداقل، تذكرى داده نمى شود؟ فرهنگستان زبان فارسى و مجامع و مراكز ديگرى كه حوزه عملشان زبان فارسى است، براى جلوگيرى از ترويج بدآموزى زبان فارسى از طريق رسانه ها، اقدامى نكرده اند. فرهنگستان علوم نيز به محتواى علمى اين روزنامه ها نظارتى ندارد. آيا مى دانيم اكثر خبرنگاران علمى روزنامه نگارانى هستند كه برحسب تصادف به سرويس علمى راه يافته اند. در واقع، رسانه هاى ما كه به خاطر مشكلات زياد كشور در امر آموزش مى توانستند و مى توانند به صورت مدارس موازى با مدارس رسمى عرض اندام كنند و در حل معضلاتى چون كمبود فضاهاى آموزشى، كمبود استاد و كتاب و عقب ماندگى علمى نقش بزرگى داشته باشند، بر اثر تشتت و ناهماهنگى، همه آن معضلات را تشديد مى كنند. نظارت بر مطبوعات علمى به آن معنى نيست كه مفهوم «آزادى مطبوعات» را خدشه دار كند، بلكه به معنى آن است كه در كشورى كه اين همه مسئله و مشكل آموزشى دارد بدآموزى را رايج نكنيم و با ارشاد، بحث و تشريك مساعى متخصصان علم و زبان با كارگزاران رسانه ها، به روش هاى سنجيده ترى دست يابيم.اين گفته به آن معنا نيست كه رسانه ها و بخش علمى آنها را عمدتاً افراد ناآشنا و غيرمتخصص اداره مى كنند بلكه برعكس، تعداد زيادى از كارگزاران آنها را افرادى تشكيل مى دهند كه صاحب دانش و ذوق و علاقه اند و تجربه هايى اندوخته اند كه در صورت سازماندهى درست و آموزش مستمر، بيشترين بهره را مى توان از آنها گرفت.متاسفانه در گردش كار رسانه ها، آموزش كمترين سهم را دارد و غالباً كارها بر پايه آزمون و خطا پيش مى رود. اشتغال مداوم به ترجمه، ويرايش يا توليد نوشته ها و برنامه هاى علمى عمومى، بدون آموزش مستمر، آگاهى تهيه كنندگان، آنها را به سرعت به سطح همان موضوعات علمى عمومى تنزل مى دهد و علاوه بر آن، بى رغبتى رسانه ها به سرمايه گذارى در راه تحقيق و يافتن روش هاى جديد اطلاع رسانى يا انطباق آنها با نيازهاى داخلى، استفاده بهينه از رسانه ها را روز به روز كمتر مى كند. بسيارى از رسانه ها به راحتى مى توانند براى آموزش افراد خود سرمايه گذارى كنند. يادم مى آيد كارگاه آموزشى ويژه خبرنگاران براى آشنايى با مسئله ايمنى زيستى و بيوتكنولوژى در شهريور ۸۲ با همكارى موسسه اطلاع رسانى بيوتكنولوژى و سازمان حفاظت محيط زيست برگزار شد. حدود ۶۰ خبرنگار از روزنامه ها و خبرگزارى ها به كارگاه فوق دعوت شده كه تنها ۱۵ نفر از آنها در كارگاه فوق شركت كردند به طورى كه نيمى از شركت كنندگان حاضر به نشستن بيش از يك ساعت در كارگاه شدند. شايد علاقه مندان به حوزه علم در روزنامه هاى كثيرالانتشار به جرات بيش از ۱۰ نفر باشند و اين براى يك كشور ۷۰ ميليونى مايه تاسف است.استفاده درست از متخصصان داخلى و تلفيق دانش آنها با حرفه روزنامه نگارى و آماده سازى صفحات روزنامه ها با همكارى اصحاب علم موضوع مهم ديگرى است كه ناديده گرفته مى شود. همان طور كه گفته شد منابع اصلى اطلاعات رسانه ها، منابع خارجى اند و ترجمه راحت ترين و سريع ترين كار ممكن ولى در بسيارى از زمينه ها به خصوص در سطح اطلاعاتى كه به عموم ارائه مى شود آنقدر متخصص داريم كه بهره گيرى از دانش آنها مى تواند در رسانه ها تحولى ايجاد كند. غالباً يا متخصصان به همكارى با رسانه ها تن در نمى دهند يا رسانه ها به سراغ آنها نمى روند. با برخورد صحيح مى توان از بيشتر اين نيروها هم در بهبود كيفيت رسانه ها و هم در آموزش كارگزاران رسانه ها استفاده كرد.
پيشنهادها:
۱- رسانه ها مانند بسيارى از مراكز آموزشى كه همكاران خود را پس از انجام آزمون تخصصى انتخاب مى كنند، موظف شوند كه نويسندگان، مترجمان، ويراستاران و گويندگان را پس از موفقيت در آزمون هاى تخصصى از جمله آزمون زبان فارسى، به همكارى بپذيرند.
۲- فرهنگستان زبان و فرهنگستان علوم مركزى را براى كنترل كيفيت و ارشاد رسانه ها تشكيل دهند.
۳- رسانه ها با افزايش حق الزحمه مترجمان، نويسندگان و ويراستاران امكان آن را فراهم كنند كه كار با آرامش و حوصله انجام گيرد و از ترجمه هاى سريع و مكانيكى پرهيز شود.
۴- مركز نشر دانشگاهى، فرهنگستان علوم و فرهنگستان زبان، همت كنند و دايره المعارف علمى مناسبى انتشار دهند.
۵- باز همين مراكز همت كنند و سالى يكى دو بار مديران مسئول، سردبيران و ويراستاران مطبوعات و تهيه كنندگان برنامه هاى صدا و سيما را جمع كنند و آنها را از تصميم گيرى ها و كارهاى خود آگاه سازند و همچنين از نتايج اين همكارى ها- كه انشاء الله در محصول رسانه ها ظاهر خواهد شد _ و از عكس العمل مخاطبان رسانه ها آگاه شوند.
۶- همكارى بين محققين و اساتيد دانشگاه ها و اصحاب مطبوعات به خصوص سرويس هاى علمى بيشتر شود.
۷- روزنامه ها اهتمام بيشترى به امر توليد علم و وضعيت علوم در كشور نمايند و صفحات علمى هم از نظر كمى و هم از نظر كيفى پربارتر شود.
۸- روزنامه ها براى تصحيح مطالب علمى خود از مشاوران مسلط به زبان فارسى و حوزه علمى مرتبط استفاده كنند.
۹- مطالب علمى ارائه شده در روزنامه ها بايد با اولويت هاى علمى كشور هماهنگ باشد.
۱۰- در پايان آرزو مى كنيم روزنامه نگاران علمى اى داشته باشيم كه به پيشرفت فناورى كشور كمك كنند و ارائه مطلب جهت تكميل ستون ها براى چاپ با علاقه بيشترى صورت پذيرد.ش 840228
منابع:
۱- توفيق حيدرزاده «نقش رسانه هاى همگانى در ترويج زبان علم» فصلنامه رهيافت، شماره ۶۹ سال ۷۴.
۲- گفت و گو درباره مجله هاى علمى، نشر و دانش، سال پنجم، شماره ششم، مهر و آبان ۱۳۶۴.

نگاهى به تاريخچه و ساختار لپ تاپ

از روزگارى كه داشتن كامپيوترهاى كيفى، يك آرزوى «لوكس» براى دانش پژوهان محسوب مى شد، زمان زيادى نمى گذرد. لپ تاپ (Laptop) ها، يا همان كامپيوترهاى كيفى _ كه البته از نظر چگونگى تاشويى، بيشتر كتابچه (Notebook) هستند- كامپيوترهايى هستند بسيار جوان كه عمر آنها به زحمت به سه دهه مى رسد. با اين حال رشد كمى و كيفى آنها تاكنون شتاب زيادى داشته است و افق روشن ترى هم براى اين صنعت پيش بينى مى شود.
• نگاهى به گذشته
آلن كاى (Alan Kay) از شركت زيراكس، احتمالاً اولين كسى بود كه در دهه ۱۹۷۰ طرح يك كامپيوتر قابل حمل دستى را به طور اصولى پايه ريزى كرد. او در اين طرح رويايى، كامپيوتر هايى به اندازه يك دفترچه يادداشت را با نام پيشنهادى داينابوك (Dynabook) ترسيم كرد كه به راحتى قابل حمل بوده و توانايى حفظ و نگهدارى تمام اطلاعات مورد نياز هر شخص را داشته باشند.
كاى معتقد بود چنين كامپيوترهاى قابل حملى بايد چنان ساخته شوند كه هر شخص بتواند يكى از آنها را از آن خود داشته باشد و حتى براى داينابوك، امكانات و قابليت هاى شبكه بى سيم را نيز در نظر گرفت. با اين حال نه او و نه كمپانى متبوعش، هيچكدام جزء اولين سازندگان كامپيوترهاى كوچك قابل حمل نبودند، بلكه اولين لپ تاپ را يك انگليسى به نام ويليام مگريج براى كمپانى گريد سيستمز، در سال ۱۹۷۹ ساخت. اين كامپيوتر داراى ۳۴۰ كيلوبايت حافظه از نوع حبابى (bubble) و نمايشگرى از نوع اكترولومينسنت بود. اختراع گريد بيش از يك پنجم وزن سبك ترين كامپيوترهاى كاربردى آن زمان را نداشت و ناسا آن را براى برنامه شاتل فضايى در اوايل دهه ۱۹۸۰ به كار گرفت.
با اين حال تا چند سال بعد لپ تاپ ها به طور جدى براى بازار طراحى نشدند تا اينكه در سال ۱۹۸۳ شركت كامپيوترى گاويلان لپ تاپى ساخت كه ۶۴ كيلوبايت حافظه با دسترسى تصادفى (random access memory) ياRAM داشت و از يك ريزپردازنده ۸۰۸۸ به علاوه يك ماوس لمسى بهره مى برد. اين لپ تاپ سيستم عامل مخصوص به خود داشت و يك چاپگر قابل حمل نيز آن را همراهى مى كرد كه ۴ كيلوگرم وزن لپ تاپ و ۴/۶ كيلوگرم وزن چاپگر بود. درايو فلاپى هم براى آن در نظر گرفته شده بود اما با ديگر كامپيوترها همساز نبود.
با تمام اين مزايا گاويلان در اين پروژه شكست خورد!
سال بعد، غول صنعت كامپيوتر «اپل» Apple IIc را روانه بازار كرد، كه هرچند كامپيوترى در ابعاد يك نوت بوك بود اما به راستى يك لپ تاپ محسوب نمى شد. Apple IIc داراى ۱۲۸ كيلوبايت حافظه، درايو فلاپى ۲۵/۵ اينچى، دو درگاه سريال، يك درگاه براى ماوس، كارت مودم، منبع تغذيه خارجى و به صورت تاشونده بود.۵ كيلوگرم وزن داشت اما نمايشگر ۹ اينچى مونوكرومى آن جدا و سنگين تر بود. با اين وجود كل اين كامپيوتر قابليت حمل نسبتاً آسانى داشت و هرچند در مقايسه با لپ تاپ هاى امروزى شايد غيرقابل تحمل به نظر آيد ولى در آن زمان براى كار در منازل و فروشگاه ها استقبال خوبى از آن شد و تا پنج سال بعد هم همچنان در اوج ماند.
در سال ۱۹۸۶ نيز IBM كامپيوتر شخصى چندكاربردى خود (IBM PC Convertible) را به بازار فرستاد كه برخلاف Apple IIc يك لپ تاپ واقعى بود. اين لپ تاپ همچون لپ تاپ گاويلان از يك ريزپردازنده مدل۸۰۸۸ استفاده مى كرد اما داراى ۲۵۶ كيلوبايت حافظه، يك درايو فلاپى ۵/۳ اينچى، نمايشگر LCD، درگاه هاى موازى و سرى چاپگر و فضايى براى نصب مودم داخلى بود. كامپيوتر شخصى چندكاربردى IBM همراه با يك سرى از نرم افزارهايى كه ويژه آن طراحى شده بودند، نظير ويرايشگر متن، تقويم، ماشين حساب و دفترچه تلفن عرضه مى شد. وزنى حدود ۴/۵ كيلوگرم داشت و ۳۵۰۰ دلار فروخته مى شد. موفقيت اين دستگاه بى نظير بود و طليعه دار تجارتى نو در عرصه لپ تاپ ها شد به طورى كه توشيبا به زودى دنباله رو IBM شد و به دنبال آن شركت هاى متعددى با پشتوانه هاى قوى علمى و مالى به اين قافله پيوستند.
از آن زمان تاكنون سازندگان بسيارى به اين عرصه وارد شده و هر كدام در حد خود به بهبود لپ تاپ ها كمك كرده اند. لپ تاپ هاى امروزى پيچيده تر، سبك تر، شكيل تر و خلاصه به آنچه كه «كاى» در نظر داشت نزديكترند.
•آناتومى لپ تاپ ها
لپ تاپ ها مانند تمامى كامپيوترها از ريزپردازنده كه در حكم مركز فرماندهى كامپيوتر است، فرمان مى گيرند. پردازنده لپ تاپ از نوعى انتخاب و يا طراحى مى شود كه كمترين ميزان مصرف برق را داشته باشد. امروزه وجود نرم افزار و سخت افزارى كه در فواصل عدم كار با ريزپردازنده لپ تاپ، آن را اصطلاحاً «به خواب ببرد»، ضرورى مى نمايد.
آنها داراى صفحه نمايشى اى هستند كه عموماً از نوع LCD است و ماوس آنها به صورت لمسى و مسطح است، هرچند كه همواره براى كارهاى ظريف تر و يا كسانى كه ماوس هاى معمولى دارند، درگاه ماوس در نظر گرفته مى شود. لپ تاپ ها از برق AC و يا باترى به عنوان منبع تغذيه استفاده مى كنند كه هر چقدر مصرف آنها كمتر و نيز توانايى ذخيره انرژى در باترى بيشتر باشد، اين براى يك لپ تاپ مزيت محسوب مى شود.
امروزه درگاه هاى زيادى به منظور اتصال لپ تاپ به شبكه محلى (LAN)، خط تلفن، چاپگر و ديگر ابزار انتقال داده در لپ تاپ ها قرار داده مى شوند. علاوه بر ديسك سخت كه جز در برخى لپ تاپ هاى ويژه بسيار كوچك، در درون هر لپ تاپى قرار دارد، درايوهاى جانبى سازگار با ساير كامپيوترها، نظير درايو فلاپى (۵/۳ اينچى)، درايوCD و DVD (فقط براى خواندن اطلاعات و يا خواندن ونوشتن، بسته به نوع نياز) به صورت بسيار فشرده (از نظر فيزيكى) بر روى لپ تاپ قرار داده مى شوند. البته برخى لپ تاپ ها فقط داراى يك درايو جانبى هستند اما امكان اضافه كردن يا تعويض آن درايو با نوعى ديگر (در برخى موارد حتى بدون روشن و خاموش كردن لپ تاپ)، پيش بينى شده است. ديسك سخت، RAM و ساير اجزاى درونى لپ تاپ ها به طور كلى جز در اندازه ظاهرى (كه كوچكتر و سبك ترند) از نظر طرز كار تفاوتى با اجزاى مشابه در ساير كامپيوترها ندارند.


صفحه كليد لپ تاپ ها معمولاً شبيه ساير صفحه كليد ها و برخى موارد به صورت لمسى (لمس تصوير هر كليد بر روى نمايشگر و ذخيره برابر نهاد آن كليد مجازى در حافظه و در نتيجه شبيه سازى عمل تايپ توسط يك صفحه كليد واقعى) است. شكل عمومى لپ تاپ ها نيز به صورت تاشو است كه در يك طرف نمايشگر و در مقابل آن صفحه كليد و ماوس قرار دارند. ساير اجزا نظير بلندگو ها و درايوهاى جانبى نيز بسته به طراحى سازندگان در طرفين جاسازى مى شوند. حجم يك لپ تاپ عموماً با اندازه نمايشگر آن سنجيده مى شود. وزن سبكتر نيز مزيت مهمى است كه به شدت مورد توجه خريداران است.
امروزه لپ تاپ ها طورى ساخته مى شوند كه امكان upgrade كردن آنها به سادگى امكان پذير باشد.
• سازندگان
شركت هاى چندمليتى با محوريت آمريكا و ژاپن در ساخت انواع لپ تاپ ها پيشگام اند و قسمت اعظم اين بازار را در اختيار خود دارند. از اين جمله مى توان به شركت هاى، اپل، كامپك، دل، اچ پى، آى بى ام، سونى و توشيبا اشاره كرد.
با اين حال برخى شركت هاى آسيايى نيز در اين حوزه وارد شده و هرچند محصولات آنها هنوز به كيفيت محصولات شركت هاى مشهور نرسيده است، اما حضور آنها هر روز پررنگتر مى شود كه از اين ميان نيز ال جى، سامسونگ و مگزونت قابل اشاره اند. نكته اى كه در اين ميان قابل ذكر است آن است كه عموماً يك لپ تاپ از يك كامپيوتر شخصى همسان كيفيت بهترى دارد. چرا كه هر لپ تاپ به طور كامل در شركت سازنده، با لوازم اصلى ساخته شده و نرم افزار ارژينال نيز روى آن نصب مى شود؛ اما در مورد كامپيوترهاى شخصى - به خصوص در كشورهاى جهان سوم - اينگونه نيست.
قاعدتاً نظر به پيشرفتگى و پيچيدگى ساخت لپ تاپ نمى توان از كشورى چون ايران انتظار داشت در صف سازندگان قرار داشته باشد اما اخيراً در زمينه مونتاژ برخى لپ تاپ هاى ارزان قيمت، اقداماتى در كشور صورت گرفته است. ش 840128

نگاهى به جنبش لوطى گرى در ايران معاصر

لوطى گرى در دو قرن اخير در كشور ما نمود چشمگيرى داشته است و در حوادث سياسى تاثير مى نهاده است. اين بدان معنا نيست كه اين پديده به يكباره شكل گرفته و خاص اين دوره است، بلكه لوطى گرى نيز مانند بسيارى از پديده ها ريشه اى كهن دارد و شايد تاريخ آن به قبل از اسلام نيز برسد.
گفته شده است كه در دوره ساسانى فرزندان طبقات فرودست جامعه به تقليد از فرزندان ذكور فرادستان كه اسواران بودند و خود را به آئين جوانمردى آراستند رفتار آنها را در پيش گرفتند و با يكديگر جمع شدند و خود را ايار (برادران) ناميدند و ايارى پيشه كردند و از درماندگان حمايت كردند. (تحفه الاخوان) پس از اسلام نيز عيار ناميده شدند كه بازمانده همان سنت ايارى پيش از اسلام بودند و نمونه شاخص آن يعقوب ليث صفار است. (تاريخ سيستان) به مرور زمان در حالاتشان تغييراتى به وجود آمد و دگرگون شدند. اما بسيارى از خصوصيات گذشته دور را با خود حمل مى كردند.
اين گروه خيل بيكاران و جوانان حاشيه شهر هاى بزرگ بودند كه زورمندى بضاعتشان بود كه از آن در هرج و مرج ها استفاده مى كردند و شهر را به آشوب مى كشيدند. در حوادث تاريخى كه در اثر رقابت ميان مردان سياسى و جوياى برترى سر مى گرفت اين گروه شيرازه جامعه را از هم مى گسلاندند و به نفع يكى از طرف هاى درگير وارد كارزار مى شدند. اما در نزاع قدرت بهره اى نمى گرفتند مگر مالى كه در اثر غارت نصيب آنها مى شد. با قدرت جنگاورى خود جامعه را دچار آشوب و بدين وسيله آن را اداره مى كردند و با قدرت گرفتن يكى از ارباب قدرت از صحنه سياست محو مى شدند. اين گونه برآمدن ها و فروشدن ها در سرتاسر تاريخ ايران ديده شده است. برآمدنشان در اثر تزلزل هاى سياسى و پنهان شدنشان با شكل گيرى حكومت قدرتمند بود.
•دوران قاجار
نويسندگان دوره قاجار لوطى را به معناى نامقيد، بى باك، شرابخوار، قمارباز و كم تعقل معنا كرده اند و همچنين آنها را بخشنده، دستگير ضعفا و جوانمرد ناميده اند. (دهخدا) از اين تعاريف برمى آيد كه لوطى ها نيك و بد، زشت و زيبا را توام داشته اند. در ميانشان خصوصيت دستگيرى از درمانده و زورگويى هر دو وجود داشته است. آنها مردانى بودند كه در برابر بيداد مى ايستادند و با مامور دولتى درگير مى شدند اما از جانب ديگر به دليل زورمندى مردم آزارى نيز از آنان سر مى زد. (كسروى، تاريخ مشروطه) در منابع دولتى قاجار، از آنها به عنوان شرور، فاسد و برهم زننده امنيت ياد شده است. (وقايع اتفاقيه)
لوطى ها از امتياز اجتماعى بى بهره بودند، شغل هاى كم اهميت چون طبق كشى، توت فروشى، فالوده ريزى و... از اين قبيل داشتند (خاطرات مستوفى الممالك) و نيز از راه باج خواهى و گردن كلفتى و كار هاى غيرمعمول روزگار را مى گذراندند.
از نظر ظاهرى لباس شان با افراد عادى تفاوت داشت. عباى نازك و ماهوت انگليسى، عرق چين و شب كلاه مخصوص داشتند. شال، گيوه تخت نازك، دستمال ابريشم كاشان، چاقو، قمه و چپق از لوازم ضرورى آنها بود. كارهايشان غيرعادى بود و جنبه خودنمايى داشت. سر و وضع مهيج و محرك براى خود درست مى كردند. معمولاً داراى اسم هاى تركيبى بودند چون عبدالله بيغم، باقر بيخون، اكبر بلند، على نيزه اى، حسن ببرى، مهدى گاوكش، رمضان شاه و... نوعى گويش اختراعى داشتند كه به هنگام ضرورت و زمانى كه مايل نبودند كسى از صحبت هايشان سردرآورد به آن گويش صحبت مى كردند. (يادداشت هاى ملك المورخين)
مركز تجمع آنها در محلات شهرها و تكيه محلات بود. معمولاً تكيه به امر باباشملى كه رياست آنها را داشت اداره مى شد. در محلات شهر هاى ايران تكيه هاى متعددى بود كه در ايام عزادارى لوطى ها بر سر تكيه رقابت مى كردند و اين رقابت بر تجمل تكيه مى افزود و گاهى كار رقابت به زدوخورد مى انجاميد كه روز ها ادامه مى يافت و به سنگربستن و تيراندازى مى كشيد. روز سيزده نيز از روز هاى شرارت آنها بود و هر ساله در اين روز جنگ راه مى انداختند. (وقايع اتفاقيه) و نيز در روز عيد قربان شترى را آذين مى بستند و دور آن جمع مى شدند و شتر را زنده زنده تكه تكه مى كردند و در اين مراسم نيز به جان يكديگر مى افتادند. (يادداشت هاى ملك المورخين)
لوطى ها از خود انديشه و آرمان خاصى نداشتند، انديشه آنان بستگى داشت به اينكه به چه گروهى نزديك شوند. رنگ آنها را مى گرفتند و با ايجاد آشوب و درگيرى راه را براى خواسته هاى فرد يا جريان مورد نظر باز مى كردند.
لوطى ها از حكومت مقررى منظم نمى گرفتند بنابراين عامل حكومت محسوب نمى شدند اما متنفذان محلى براى رسيدن به منويات خود از آنان استفاده مى كردند. در واقع آنها به وسيله اعيان به فساد كشيده مى شدند. خاندان قوام در شيراز براى حفظ قدرت به لوطى هاى خود متكى بودند.
در اواخر سلطنت فتحعلى شاه (۱۲۴۰ ه ق) حاجى هاشم خان از لوطى هاى محله لنبان اصفهان همراه لشكر لوطى هايش سر به شورش برآوردند و شهر را در وحشت فرو بردند. آنان روز ها از مردم اخاذى مى كردند و تحت حمايت صدراعظم و حاكم اصفهان بودند و اين دو براى تحميل خواسته هايشان به شاه بدين وسيله فشار مى آوردند. فتحعلى شاه با سپاه سنگينى عازم اصفهان شد. محله لنبان را ويران كرد و هاشم خان را كشت و اطرافيانش تار و مار شدند. (ناسخ التواريخ)
پس از مرگ فتحعلى شاه (۱۲۴۷ ه ق) سران شهر اصفهان كه بر عدم انسجام حكومت محمدشاه واقف بودند، براى تعويض حاكم اصفهان خسروخان گرجى لوطى ها را به ميدان آوردند. سركرده لوطى ها رمضان شاه بود كه پس از شورش حاكم واقعى شهر شد و به نام او سكه زده شد و لوطى ها هر يك امير محله اى شدند. او دستور داد لوطى ها به بازار حمله كنند و اموال مردم را غارت و آنها را در مسجد جمعه انبار كنند. (خاطرات ظل السلطان)
او از مردم به زور ماليات مى گرفت و اگر كسى مقاومت مى كرد اموال و زن و فرزندش به يغما مى رفتند. اين شورش يك سال و نيم طول كشيد. مردم اصفهان براى شكايت راهى تهران شدند. شاه ناچار شد خود به اصفهان لشكر بكشد. لوطى ها دروازه هاى شهر را بستند، اما به دستور سيدمحمدباقر شفتى از روحانيان اصفهان ناچار دروازه شمالى را گشودند. سپاه شهر وارد شهر شد و لوطى ها را دستگير كرد. دادگاهى تشكيل شد. مردم به شكايت جمع شدند و ماجرا را شرح دادند. طى مدت شورش لوطى ها زنان را شكنجه كردند و گيسوانشان را بريدند. عده اى را كور كردند. برخى را با سر در خاك فرو كردند و دسته اى نيز به قتل رسيدند. سرانجام سران شهر آنها را به شاه تحويل دادند و محمدشاه نيز دستور داد دست و پاى آنها را بريدند. هنگام مرگ محمدشاه (۱۲۶۴ ه ق) بار ديگر لوطى ها شورش كردند، اين بار در يزد به دروازه هاى شهر حمله كردند و دروازه را بستند. سربازان را از بالاى برج و بارو به زير انداختند. در هر محله يك لوطى امير شد. رئيس آنها محمد نام داشت شغل او پيش از شورش شمع فروشى بود و پدرش دهليزبان كاروانسرا بود. اشرار گرد او جمع شدند. محمد ابتدا از بازرگانى سيصد تومان طلا به زور گرفت و سپس دستور غارت شهر را داد. شهر را زير فرمان گرفت و بازاريان از ترس به او هديه مى دادند. (ناسخ التواريخ، جهانگير ميرزاسپهر)
چون ناصر الدين شاه (۱۲۶۴ ه ق) بر تخت نشست اميركبير سپاهى عازم يزد كرد و شورش آنها را خاموش كرد. سپس دستور داد بست نشينى متوقف شود زيرا لوطى ها از بست نشينى سوءاستفاده مى كردند و پس از هر ظلم و جنايتى براى در امان ماندن از مجازات در بقاع متبركه پناه مى گرفتند. اميركبير درباره لوطى ها و شورش هاى دائمى آنها تدابيرى انديشيده بود كه از شورش هاى آنها كاسته بود. امير به آنان اجازه داده بود با خود قمه حمل كنند اما گفت: «كو آن جرات كه به آن دست ببرند.» (عباس اقبال، اميركبير) در دوره اميركبير بين امام جمعه اصفهان و امير اختلاف بروز كرد و لوطى هاى اصفهان به سركردگى نواب احمد ميرزا صفوى (از نوادگان صفويه) شورش به راه انداختند و اميركبير در نامه اش به لوطى بازى و آشوب اين جماعت اشاره صريح داشت و سرانجام اين شورش را از ميان برداشت. (آدميت، اميركبير) پس از اميركبير بار ديگر بست نشينى مورد استفاده لوطى ها قرار گرفت. در ۱۳۱۴ ه ق چند تن از لوطى هاى محله سيداسماعيل (بقعه) طلبه اى را كتك زدند، طلبه ديگرى سرش را بيرون آورد او را نيز با قمه مجروح كردند. ضارب در بقعه سيداسماعيل متحصن شد. طلبه ها جمع شدند، سربازان و فراشان نيز رسيدند تا بستى را بيرون بكشند كه حاج معصوم و مهدى گاوكش از سركردگان لوطى هاى آن محل سر رسيدند و عده اى لوطى با قمه و قداره همراه آوردند. در امامزاده را گرفتند و به كسى اجازه تعرض به بستى را ندادند و صد نفر سرباز را فرارى دادند. احدى از ترس جلو نمى رفت، طلبه زخمى و از بستى در كمال عزت پذيرايى مى شد. (سالور)
در دوره ناصرالدين شاه از لوطى ها رفتار هايى در جهت خواست مردم نيز ديده شده است از جمله در تحريم تنباكو (۱۳۱۰- ۱۳۰۹ ه ق) سيد عبدالله بهبهانى با اين قرارداد مخالفت كرد. سران لوطى ها مهدى گاوكش و حاج معصوم كه به سيدعبدالله بهبهانى نزديك بودند سردسته مردم شدند و در ارك همراه مردم بودند. نظاميان كه شليك كردند آنها دست به سنگ بردند و در و پنجره عمارت نايب السلطنه را شكستند و شورش عليه قرارداد رژى را رهبرى كردند. مهدى گاوكش در محله سرپولك زندگى مى كرد و چون هوادار بهبهانى بود بى باكانه در قهوه خانه از عين الدوله بد مى گفت. سرانجام عين الدوله كه با بهبهانى دشمن بود كينه اش را بر مهدى گاوكش فرود آورد. شبانه فراشان به خانه اش ريختند زنش را كتك زدند، پسرش را در حوض حياط خانه خفه كردند، اموالش را تاراج كردند و او را به زندان افكندند. (كسروى، تاريخ مشروطه)
•لوطى ها و انقلاب مشروطه


پس از آنكه محمدعليشاه به پادشاهى رسيد (۱۳۲۷- ۱۳۲۵) مخالفت خود را با مشروطه آغاز كرد. او علاوه بر آنكه از ترفند هاى گوناگون براى سركوب استفاده مى كرد به لوطى ها و داش ها نيز اجازه تعرض به مجلس و مشروطه را داد. اين گروه به سركردگى صنيع حضرت رئيس لوطى هاى سنگلج و مقتدر نظام رئيس لوطى هاى چاله ميدان در ميدان توپخانه جمع مى شدند. روز ها به مدرسه مروى مى رفتند و در مسجد شاه جمع مى شدند و به مشروطه خواهان و سخنوران آن دشنام مى دادند. بيشتر از هر كس با ملك المتكلين و واعظ اصفهانى دشمنى مى كردند. پس از آنكه در مسجد شاه زد و خورد كردند و به مسجد سپهسالار هجوم بردند و دشنام را نثار مشروطه خواهان كردند، با هياهو به در مجلس رفتند و در آن جا تيراندازى را آغاز كردند. سپس به ميدان توپخانه رفتند در آنجا چادر زدند و ديگ هاى پلو را بار گذاشتند و شعار مى دادند: «ما ديگ پلو مى خواهيم. مشروطه نمى خواهيم». قزاق هاى حكومتى در اطرافشان گشت مى زدند اگر طلبه يا سيدى يا فكلى در آن ميان بود كتك مى خورد. هر كس كلاه ماهوت كوتاه به سر و سردارى به تن داشت فكلى و مشروطه خواه شمرده مى شد، جيبش را خالى مى كردند و آزارش مى دادند. رهگذران را به بهانه مشروطه خواه بودن لخت مى كردند. به اداره روزنامه ريختند و آنجا را تاراج كردند. از ورامين به تحريك اربابان جمعيتى حركت كردند و به لوطى ها پيوستند. فرياد مى زدند «مجلس را خراب مى كنيم و فرش هايش را پالان الاغ مى كنيم.» در بلواى ميدان توپخانه ميرزا عنايت نامى كه مبلغى پول در جيب و ساعتى طلا با زنجير طلا همراه داشت مورد هجوم لوطى هاى مستقر در توپخانه قرار گرفت. نخست پول و ساعتش ربوده شد پس از آن چشمانش را بيرون آوردند بعد او را به درختى بستند و هر يك از آن جماعت به او قداره زدند و شرحه شرحه اش كردند و اين همه را در مخالفت با مشروطيت انجام دادند. از آن پس هيچ طلبه و هيچ فردى كه ظاهر مرتبى داشت جرات نمى كرد از خانه بيرون رود. تجمع ميدان توپخانه زمينه مساعدى شد براى كودتاى محمد عليشاه و به توپ بستن مجلس (۱۳۲۵ ه ق) و مشروطه در تهران به پايان سيد.
اما در آذربايجان جنگ براى ادامه حيات مشروطه ادامه يافت. در آن شهر دو نمونه از خصائل نيك و ناشايست لوطى ها در برابر هم صف آرايى كردند. يكى در دفاع از مشروطه جانفشانى مى كرد و ديگرى در هماهنگى با قزاق هاى روسى و نيرو هاى مخالف مشروطه به جنگ و خونريزى مى پرداخت.
ميرهاشم دوه چى كه در انتخابات مجلس اول موفق نشد به مجلس راه پيدا كند، بنابراين مخالف مشروطه شد به تبريز رفت و حاج محمد صراف نيز او را در مخالفت با مشروطيت تقويت مى كرد. لوطى ها دوه چى مخالف مشروطه و دشمن طرفداران آن شدند و شورش عليه مشروطيت را آغاز كردند. سواران قره جه داغ به آنان پيوستند رحيم خان چلپيانلو آنان را هدايت مى كرد. محلات سرخاب، ششكلان و باغميشه نيز عليه مشروطيت بودند و در بالاى مناره هاى مساجد سيد حمزه و صاحب الامر سنگر گرفته بودند و مردم را گلوله باران مى كردند. آنان با تهران و طرفداران محمد عليشاه ارتباط داشتند. (كسروى، تاريخ مشروطه)
محله اميرخيز با رهبرى ستارخان و باقرخان كه از قديم در دليرى در تبريز شهره بودند و از لوطى هاى اين محله بودند به كمك مجاهدان ويجويه در برابر سياهكارى هاى طرفداران محمد عليشاه ايستادند و جنگى طولانى را با هدايت آن دو ادامه دادند و با آنكه در محاصره كامل بودند و نان و آذوقه در محلات طرفداران مشروطه ناياب شده بود، به مبارزه عليه استبداد و كودتاى محمد عليشاه ادامه دادند و كوى اميرخيز با هدايت ستارخان يكه و تنها در برابر قواى دولتى ايستاد، در حالى كه در سراسر ايران حتى همه محله هاى تبريز مشروطيت پايان يافته بود. تنها ستارخان و اميرخيز پاى فشردند و سرانجام پيروز شدند و با فتح تهران محمد عليشاه خلع شد.ش 840124

خواجه نصرالدین طوسی

پنجم اسپند ماه را روز بزرگداشت خواجه نصيرالدين طوسى و روز مهندسى نام داده اند.
خواجه نصير الدين اين دانشمند شهره خطه پارس كه آوازه اش اينجا و آنجا بسيار ورد زبان ها بوده، روزگارانى بس دورترك، وزارت هلاكوخان مغول را برعهده داشته است. او در خانواده اى اهل ذوق و دانش در جهرود، جايى نزديك هاى شهر قم چشم به جهان مى گشايد. گفته اند كه چون در طوس باليد و روئيد و به مقامات بزرگ علمى رسيد، به طوسى شهره اش كردند. آنگونه كه مورخان و محققان صاحب نام از سيماى خواجه نصير پرده برداشته اند، گويى باز با يكى از اعجوبه هاى تاريخ رو به روئيم.آنگونه كه در واكاوى چهره بزرگان اين ملك در رشته مقالات پيشين نيك ديده ايد، مجال واكاوى ژرف اين همه نبوده و نيست، اما با هم مى رويم و در نگاهى بس گسترده و پر شتاب چون سياه نوشته هاى ماقبل سيماى خواجه نصير را به بهانه روز بزرگداشت او پرشتاب وامى كاويم.سيماى خواجه نصير در كنار فارابى، رازى، بيرونى، ابن سينا، خيام، غزالى و... بس خوش درخشيده است.تاريخ است و تكرار ناگزير سيكل هميشگى در بطن آن. هم از اين رو است كه وقتى استبداد هر روزنه را يك به يك سد مى كند و جان به لب مى رساند توده هاى بينوا را اميد به منجى تازه اى، هموتا كه بيايد نان و آزادى را تقسيم كند، توده هاى مستاصل را به راه بى راه مى كشاند و مردم را در سوداى رهايى به هر وادى مى كشاند!
روزگاران خواجه نصير نيز چنين مختصاتى داشته است. حمله قوم مغول به ميهن جان به لب رسيده!
پربى راه نيست كه هم عصرانش يك به يك «استاد البشر» نامش دادند و شاگرد دانشمند و شهره اش علامه حلى او را در كنار «عقول عشره» اى كه خداوند پديد آورده، عقل يازدهم «عقل حادى عشر»خوانده است. خواجه كه همزمان با هجوم مغول به ايران نقش تاريخى خود را برعهده گرفت سخت در كار آموختن بود و آموزاندن!آن هنگام كه نزد اسماعيليه بود، «خواجه كائناتش» نام دادند و آن هنگام كه به وادى فلسفه شد «محقق طوسى اش!» حالا مغول حمله ور شده است و آن نخست كه در كار ويرانى اش كوشا است، فرهنگ است و كتاب سوزان! خواجه نصير در اين برهه تاريخى در دربار ناصر الدين عبدالرحيم، حكمران قهستان و از سران اسماعيليه در اسارت و در بند مى زيسته! جالب آنكه در واكاوى سيماى اين دانشمند ايرانى خيلى زود در مى يابيم كه تقريباً همگى پژوهندگان كهن و نوين، ايرانى و عرب و اروپايى در كار واكاوى سيماى او بوده اند و اينان همگى با شور و حيرت شخصيت وى را ستوده اند...و اما آنچه بيش از پيش نام خواجه را تداعى ذهن مى كند آن رصدخانه مشهور در شهر مراغه است، همان كه برفراز تپه اى همچنان استوار ايستاده و در طول سال هاى ششصد و پنجاه تا ششصد و هفتاد هجرى قمرى به همت خواجه نصير پى ريخته شده است. گفته اند كه دستور ساخت اين رصدخانه مشهور توسط «منگوقاآن» مغول، نوه چنگيز خان صادر شده است. خواجه نصير در ستاره شناسى شهرت بسيار داشته است اما محققان تنها از اين رو نيست كه ابعاد شخصيت او را چنين پردامنه واكاويده اند، بلكه گوناگونى اين شخصيت است كه بحث و جدل را نيز تودرتو مى نمايد. خواجه نصيرالدين سياستمدار، حكيم، فقيه، متكلم، رياضيدان، منجم، طبيب، اديب و نيز يكى از موثر ترين فقيهان جهان تشيع «زندگى پرفراز و نشيبش در دژ هاى محتشمان اسماعيلى و سپس در دربار هلاكو و آباقاخان و نقش شگرفى كه در تاريخ ايران بازى كرده است در خور مطالعه و سزنده تحليل و تعليل علمى ژرفى است.» (برخى بررسى ها درباره جهان بينى ها و جنبش هاى اجتماعى در ايران- ص۴۲۴) به گفته يك محقق صاحب نام معاصر، تاليفات خواجه متجاوز از صد مى شده و مطالعات او در جبر و حساب و مثلثات به بررسى ويژه اى نياز دارد...به هرحال اين خواجه نصير دانشمند است كه وقتى آتش مغول به جان ميهن مى افتد و هلاكوخان قلعه الموت را به تصرف در مى آورد، چشم در چشمش مى شود و هلاكوخان نيز نه تنها هيچ گزندى به وى وارد نمى كند كه به گفته مورخان بسيار گرامى اش مى دارد.گفته اند كه زين پس اين خواجه است كه تا پايان زندگانى پرمخاطره اش در دربار هلاكو و ما بعديانش به كار سياست، تاليف كتب و اداره رصدخانه بزرگ مراغه كه وى رياست آن را برعهده داشته مشغول بوده است. گفته اند كه نفوذ كلام و جذبه شخصيت خواجه نصير تا به آن حد بوده كه هلاكوخان هيچ گاه بى مشاوره او دست به حركتى نمى زد. از ديگر نقش هاى تاريخى او بايد به احياى نام فلسفه و حكمت پس از خذلان موقت اشاره كرد.
در برخى منابع مى خوانيم كه برخلاف شيعه (اعم از سبعيه يا اسماعيليه و اثناعشريه يا اماميه) كه به فلسفه راغب بوده اند سنيان حنبلى و حنفى و شافعى و مالكى از آن احتراز داشتند و آن را مايه بى دينى مى دانستند.
«بيهوده نبود كه فقيهان و متكلمين سنى از آن جمله فخررازى معروف به ابن الخطيب متوفى سال ۶۰۶ كه «امام المتشككين» لقب گرفته به دنبال «تهافت الفلاسفه» غزالى كتاب «تعجيز الفلاسفه» را نوشته و به بهانه نگاشتن «شرح» بر اشارات ابوعلى در واقع و به قول معروف «جرح» بر آن نوشته و همه جا عقايد ابن سينا را رد كرده است...» (همان _ ص۴۲۵) و در فصل كتاب سوزان است كه شمار بسيارى از كتب مهم علمى كتابخانه الموت و ديگر قلعه هاى اسماعيليه توسط خواجه نصير از سوختن در امان مانده و بسيارى از دانشمندان شهرهايى كه توسط هلاكو به تصرف در مى آمدند، با وساطت او از مرگ رهايى مى يابند. محققان تعداد كتب علمى را كه توسط خواجه نصير در كنار رصدخانه مشهورش در مراغه پى ريخته شد، بالغ بر چهارصد هزار نسخه برآورد كرده اند.
در واكاوى تاريخى چهره خواجه نصير اما به چند نكته كليدى نيز برمى خوريم كه باز به زدودن غبار از سيماى او فراوان كمك خواهد كرد.
در پژوهش هاى صورت گرفته به اين پرسش بر مى خوريم كه چرا براى يك متكلم شافعى مانند فخررازى رد فلاسفه و به ويژه ابن سينا مطرح است و چرا براى يك عالم شيعى مانند خواجه نصير تجليل فلاسفه و به ويژه همان ابن سينا؟«خواجه در «شرح اشارات» خود وارد مباحثه شديدى با فخررازى مى شود و به اصطلاح «امام المتشككين» را به طور منطقى خرد مى كند و پايه حكمت را كه با عقايد شيعى سازگارى داشت تحكيم مى نمايد... البته بعدها روحانيت شيعه [در دوران صفوى] به اصطلاح «روى در تراجع نهاد» خود با فلسفه در افتاد، ولى تا دورانى پس از خواجه فلسفه اى كه به نظر مى رسيد در زير ضربات از غزالى گرفته تا فخررازى تعطيل شده است، جان گرفت و به رونق مجدد رسيد.» (همان، ص ۴۲۶)
به هرحال سيماى خواجه نصير را در كنار ابن رشيد به عنوان احياگران خردگرايى فلسفى بيش از اين واكاويد.
گفته اند كه پس از موافقت هلاكوخان با قرار گرفتن موقوفات ايلخانى در اختيار خواجه نصير، او با اين موقوفات نه تنها رصدخانه و كتابخانه ۴۰۰ هزار جلدى كه به آن اشاره شد، بلكه مدرسه و حجرات خاصى نيز براى فقيهان، طبيبان، محدثان و حكما احداث مى كند. براى همگى اين افراد از جانب خواجه نصير، حقوقى مقرر شده است!خواجه نصير مولف كتاب «اخلاق ناصرى» و «اوصاف الاشراف» است. گفته اند كه او «اخلاق ناصرى» را ابتدا در قهستان به نام «ناصرالدين عبدالرحيم اسماعيلى» نوشته و بدين سبب ناصرى خوانده شده است، اما گويا پس از پيوستن به هلاكوخان مغول، وى مقدمه اى ديگر بر كتاب افزوده است.درباره اين اقدام خواجه، يعنى افزودن مقدمه ديگر به كتابى كه ترجمه و تهذيب كتاب «تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق» يكى از تئوريسين هاى مهم اخلاق در فرهنگ ايرانى يعنى، «ابوعلى مسكويه» است، حرف و سخن بسيار شده. به همين دليل برخى محققان او را فردى فرصت طلب خوانده اند و در باور او به اصول اخلاقى كه در كتاب خود به تفصيل به آنها پرداخته، ترديد روا داشته اند.بارى، پيرامون نقش خواجه در بسط علم اخلاق نيز حرف و سخن فراوان است.
«خواجه در سراسر كتاب خود، مانند ديگر آثارش، مردى است دقيق و استدلالى، جملاتش فشرده و زبانش علمى است.»به باور محققان مفاهيم مورد استفاده خواجه نصير، داراى تعاريف جامع و مانع و دقيقى است. «كاملاً ديده مى شود كه با افكار سنجيده و حساب شده يك فيلسوف آگاه و ورزيده روبه رو هستيم و نيز كاملاً روشن است كه مباحث اخلاقى و جامعه شناسى سنت محكمى دارد و بحث ها پخته و سايه روشن ها از هم تميز داده شده است. به حدى كه گاه مايه اعجاب است...»ش 831205

نگاهى به ارتش دولت فاشيستى اسپانيا در دهه ۱۹۳۰

از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۰ ژنرال «پريمودو ريورا» ديكتاتورى نظامى را بر اسپانيا تحميل كرد و از مقام خويش دست برنداشت مگر آن گاه كه دريافت پادگان هاى نظامى با او به مخالفت برخاسته اند. در همين احوال جنگ مراكش با آنكه از نظر نظامى فاجعه بود، ليكن از سال ۱۹۰۹ تا ۱۹۲۷ افتخارها و عظمت هاى متعدد نصيب ارتش ساخته بود. در اولين جمهورى (۱۹۳۳-۱۹۳۱) آزانا مبارز جمهوريخواه بسيار فعال به مقام وزارت جنگ مى رسد. وى به كاستن قدرت ارتش مصمم مى شود و با استعداد جمله پردازى معمول خويش اعلام داشت كه به «سائيدن» گروه نظاميان خواهد پرداخت. نخست به الغاى امتيازات قضايى ارتش كه براساس قوانين دادرسى سال ۱۹۰۵ تفويض شده بود دست زد و ديوان عالى ارتش و نيروى دريايى را منحل ساخت و قواى مسلح را از جهت قضايى در اختيار دادگاه هاى معمولى كشور نهاد. بعد هشت فرماندهى ارتش را كه تا آن زمان در هشت استان كشور اسپانيا اختياراتى معادل نيابت سلطنت داشتند از ميان برداشت. افسران را آزاد گذاشت تا از ميان سوگند وفادارى به رژيم جمهورى يا بازنشستگى با استفاده از كليه حقوق و مزايا يكى را برگزينند. آزانا به چند مورد اخراج از خدمت نيز دست زد به قصد آنكه ارتش را به ابزارى موثرتر و كمتر دست وپاگير مبدل سازد. (جنگ داخلى اسپانيا، صص ۹۱-۹۰)
در تمامى دوران جمهورى تعداد افسران ارتش اسپانيا ۱۵۰۰۰ تن بود. اين گروه بر ۱۵۰۰۰ سرباز فرمان مى راندند. سربازان به استثناى افراد «لژيون خارجى» و سربازان مراكش كه ارتش «آفريقا» ناميده مى شد، همه جوانانى بودند كه دوران خدمت نظام خود را مى گذراندند. دوران خدمت نظام اصولاً دو سال بود ليكن عملاً كمتر اتفاق مى افتاد كه از هجده ماه تجاوز كند. اين ارتش -باز هم به استثناى آفريقا - هشت لشكر پياده نظام، يك لشكر سوار، دو تيپ كوهستانى و دو تيپ توپخانه را شامل مى شد كه بين پادگان هاى پايتخت و استان هاى كشور تقسيم شده بودند. (همان، ص ۹۲)
در جنگ هاى مراكش و قلع و قمع قبايل ريف دو سپاه پيروز در جنگ باقى ماند. يكى از اين دو سپاه «لژيون خارجى» بود كه به رغم نام آن اصولاً از اسپانيولى هاى مخلوط با گروهى اندك پرتغالى، فرانسوى و آلمانى تشكيل شد و از سال ۱۹۲۰ به عنوان واحدى ضربتى به كار پرداخته بود: سپاه ديگر سربازان دائمى مراكش بودند كه به ماموريت هاى نيمه نظامى - نيمه پليسى به منظور حفظ نظم در سرزمين هاى فتح شده گمارده مى شدند. لژيون خارجى به خشونت و قساوتى نادر، شهره بود و شعار آن «زنده باد مرگ» بود. اين دو تشكيلات نظامى را افسران اسپانيايى هدايت و رهبرى مى كردند و در سال ۱۹۳۶ جمع تعداد افراد آنها به ۳۴۰۰۰ تن مى رسيد. (همان، ص ۹۲)
• ارتش در دوران فرانكو
فرانسيسكو فرانكو در خانواده اى به دنيا آمد كه به صورت سنتى در خدمات دريايى به كار اشتغال داشتند. پدر فرانكو به عنوان افسر در قسمت تداركات نيروى دريايى به كار اشتغال داشت. (اسپانياى فرانكو، ص ۱۹)
فرانكو تحصيلات خود را در آكادمى نيروى زمينى در «تولدو» آغاز كرد و در سال ۱۹۱۰ در سن ۱۸ سالگى فارغ التحصيل شد و به درجه ستوان دومى نائل گرديد. در سال ۱۹۱۲ خواستار خدمت در شمال مراكش يعنى تنها نقطه اى كه ارتش اسپانيا فعاليت چشمگير داشت، شد. يك سال بعد معاهده اى به امضا رسيد كه بر طبق آن ۵ درصد از شمال امپراتورى سابق مراكش، تحت الحمايه اسپانيا قرار مى گرفت. در اين منطقه قبايل محلى زندگى مى كردند كه سرسختانه مبارزه مى كردند و تصرف اين منطقه، به زودى به صورت يك مسئله حاد براى ارتش درآمد. از اين رو دولت اسپانيا براى رهبرى فعاليت هاى ارتش و جلوگيرى از تلفات احتمالى آن اقدام به تشكيل واحدهاى زبده پليس محلى و نيروى ويژه كرد. يكى از اولين افسران جوان و داوطلب براى فرماندهى جوخه اى از نيروهاى محلى فرانسيسكو فرانكو بود.(همان، صص ۲۱-۲۰)
بعد از آنكه در نبرد سال ۱۹۲۳ فرمانده كل لژيون كشته شد فرانكو به جانشينى او برگزيده شد و به مقام سرهنگ دومى ارتقا يافت و اندكى نگذشت كه سمت سرهنگ تمامى را نيز نصيب خود كرد و سرانجام فرانكو در سى سالگى در راس نخبه ترين بخش ارتش اسپانيا قرار گرفت. جرات و شهامتش در جنگ ها، انضباط آهنين و خصوصيات رهبرى اش از او چهره اى معروف و زبانزد خاص و عام ساخته بود.
در سال ۱۹۲۸ ديكتاتورى «پريموريورا» اقدام به تاسيس دانشگاه نظام در «زاراگوزا» كرد و فرانكو عنوان رئيس اين دانشگاه را به دست آورد. بعضى از افسرانى كه تحت نظر فرانكو در سال هاى ۳۱-۱۹۲۸ در اين دانشگاه به كار تدريس اشتغال داشتند، بعدها يعنى بعد از ۱۹۳۶ مناصب بالاى ارتش اسپانيا را در دست گرفتند. (همان، ص ۲۴)
اصلاحات «آزانا» نااميدى و سرخوردگى دردناكى را - چه از نظر شخصى و چه از نظر شغلى - براى فرانكو به همراه آورد. فرانكو از نقطه اوج به پائين افكنده شد و از درجه ارشديت ساقط و تنها درجه سرتيپى وى محفوظ ماند.
وقتى كه ليبرال ها از مسند قدرت به زير افتادند، دولت ميانه رو ها در ۱۹۳۴ گام هاى آشتى جويانه ترى را با ارتش در پيش گرفت. يكى از نشانه هاى اين پيشرفت ارتقاى فرانكو به مقام سرلشكرى ارتش بود.
در سال ۱۹۳۵ فرانكو به نهضت جوانان (CEDA) كه ناسيوناليست بودند، پيوست. سپس به سمت فرماندهى نيروهاى «ويژه ارتش» در مراكش برگزيده شد. در مدت ۹ ماهى كه او رهبرى ستاد ارتش را بر عهده داشت اهم كوشش هايش در دو جهت شكل مى گرفت:
يكى بالا بردن قدرت رزمى ارتش و دوم تضمين استيلاى محافظه كاران، تحكيم مواضع افسران ضد چپ و خنثى كردن اصلاحات «آزانا» در ارتش بود. (همان، ص ۲۷)
در فوريه ۱۹۳۶ وقتى كه كاملاً آشكار شد كه جبهه ائتلافى انتخابات را از نيروهاى ملى برده است، اكثريت رهبران دست راستى فرانكو و وزير جنگ را تحت فشار قرار دادند تا اعلام حكومت نظامى كند و پيروزى چپ ها را خنثى سازد. اما فرانكو از دخالت در امور امتناع ورزيد. بازگشت ليبرال ها به صحنه قدرت به رهبرى آزانا خط مشى ارتش را ديگر بار دگرگون كرد. تصفيه ها آغاز شد. فرانكو از راس ستاد ارتش كنار گذاشته شد و به عنوان تبعيدى به سمت فرماندهى پادگانى كوچك در جزيره «تنريف» كه صدها مايل آن سوى جزاير قنارى قرار داشت، منصوب شد.
كوشش هايى پنهانى براى گسترش خرابكارى و دسيسه از جانب ارتش در حال تكوين بود. رهبر اسمى توطئه ارتش، ژنرال «خوزه سان خورخو» نام داشت. بسيارى از افسران از طرح مزبور حمايت مى كردند، هر چند اختلاف نظر زيادى با هم داشتند. اكثريت شركت كنندگان در توطئه افسران طبقه متوسط بودند كه بدون هيچ گونه ايدئولوژى صرفاً خواهان پايان دادن به هرج و مرج و از ميان بردن چپ ها بودند. اما به جهت تغييراتى كه جبهه ائتلاف ملى در ارتش به وجود آورده بود و با دادن امتيازاتى به آنان بسيارى از افسران عالى رتبه و در سطح فرماندهى را به وفاداران و حاميان رژيم جمهورى تبديل كرده بود: اميليومولا كه هماهنگ كننده طرح توطئه بود و همچنين بسيارى ديگر از رهبران توطئه به فكر افتادند تا حمايت فرانكو را به خود جلب كنند. (همان، صص ۹-۲۸)


فرانكو و مولا كه از رهبران نيروهاى شورشى در شمال اسپانيا بودند و نظرات مولا كه برگرفته از تئورى هاى نظامى كلاوزويتس افسر پروسى لهستانى الاصل كه در كتاب خود به نام «در باب جنگ» جنگ را يك عمل سياسى مى داند؛ الهام گرفته بود و در روايتى كه در مورد آموزش هاى نظامى و تئورى هايشان فرانكو نقل مى كند، مى گويد: ما در آكادمى نظامى آموخته بوديم: «در امر خطيرى مثل جنگ، اشتباهات ناشى از رحم و شفقت و علو طبع دقيقاً بدترين اشتباهات است!» (منم فرانكو، ص ۲۲۴) تصميم گرفتند با استفاده از ۳۲۰۰۰ نفر نظامى در مراكش پايتخت را به تصرف درآورند. فرانكو براى آنكه نيروهاى مذكور را به سرزمين هاى اصلى برساند تصميم گرفت از نيروهاى خارجى كمك بگيرد. دولت هاى ليبرال با شورش ارتشيان مخالف بودند و از نيروهاى ائتلاف ملى حمايت مى كردند. مثلاً فرانسه ابتدا به دولت جمهورى يارى كرد ولى به دليل هراس از آلمان و ايتاليا كمك ها را قطع كرد. انگلستان و آمريكا هم خواهان جلوگيرى از هرگونه بحران جهانى بودند. (جهان ميان دو جنگ، ص ۲۴۶) در حالى كه نمايندگان آلمان و ايتاليا هر نوع كمك و مساعدت قدرت هاى فاشيست اروپاى مركزى را اعلام كرده بودند.
در ماه جولاى ۱۹۳۲ اولين هواپيماهاى جنگنده بمب افكن و حمل ونقل ارتش آلمان و ايتاليا وارد مراكش تحت الحمايه اسپانيا شد و بزرگترين ساز و برگ مدرن ارتش آن تاريخ را وارد كردند. در ظرف مدت ۲ ماه بعد تقريباً ۲۰۰۰۰ تن از نفرات ارتش و مقادير معتنابهى از ساز و برگ نظامى و با مساعدت بمباران هاى ايتاليا سد نيروى دريايى جمهوريخواهان درهم شكسته شد. (اسپانياى فرانكو، صص ۳-۳۲)
سرآغاز كمك هاى ايتاليا و آلمان به رژيم فرانكو از همين زمان بود. هفتصد و شصت و سه فروند هواپيما، پنجاه هزار سرباز، هزار و نهصد و سى عراده توپ و بيش از ۲۴۰ هزار اسلحه سبك از كمك هاى موسولينى به اسپانيا بود و همچنين آلمان نيز با اعزام نيرو و كمك هاى تسليحاتى پشتيبانى خود را نشان داد. (جهان ميان دو جنگ، ص ۲۴۶)
فرانكو توانست با حمايت هاى داخلى و خارجى نهايتاً در اول ماه اكتبر ۱۹۳۶ رسماً رياست كشور اسپانيا را بر عهده بگيرد و لقب كونديلو را به قرينه القاب فوهر در آلمان و دوچه در ايتاليا به او دادند. (تاريخ اسپانيا، ص ۴۲۶)
در اواخر سال ،۱۹۳۶ نيمى از اسپانيا در دست نيروهاى شورشى ارتش فرانكو قرار داشت. فرانكو براى آنكه ارتشى ناسيوناليست، توده اى و منضبط به وجود آورد متوسل به منابع خارجى شد. دولت هاى فاشيست آلمان و ايتاليا آماده چنين خدمتى بودند. در ۱۸ نوامبر ۱۹۳۶ آنها بالاتفاق رژيم شورشيان ارتش اسپانيا را به عنوان تنها دولت قانونى كشور مورد شناسايى قرار دادند و آن را به طور رسمى سازماندهى كردند. نيروى هوايى آلمان ۱۰۰ فروند هواپيما را تحت عنوان «لژيون كركس ها» به اسپانيا اعزام و به دنبال آن سازوبرگ نظامى به طور پيوسته به سوى اين كشور سرازير شد. مدارس تربيت افسر با دستيارى آلمان ها تاسيس شد. كانديداهاى رشته تربيت افسر از بين طبقات متوسط كه داراى سواد و خواهان جنگ با جمهوريخواهان بودند، تشكيل شد تا پايان جنگ اين مدارس حدود ۲۵۰۰۰ ستوان ۲ و تقريباً به همين نسبت گروهبان و به طور كلى بدنه نيروهاى مسلح ارتش ناسيوناليست فرانكو را تربيت كرده بود. (سياست اقتصادى آلمان در جنگ داخلى اسپانيا، صص ۳۰-۲۵)
آلمان ها اعتبارات هنگفتى در اختيار ناسيوناليست ها قرار دادند اما در عوض تقاضاى كمك متقابل كردند. به طورى كه سال ۱۹۳۷ صدور موادمعدنى اسپانيا به صورتى بى سابقه به آلمان افزايش يافت. فرانكو اصلاحيه اى از قانون سرمايه گذارى خارجى را تصويب كرد كه در آن شركت هاى آلمانى در اسپانيا مى توانستند در ازاى دادن سلاح تا ميزان ۴۰ درصد از سهام چندين معدن اسپانيا را خريدارى كنند.(همان)در طول عمليات تصرف مادريد در سال ۱۹۳۶ نيروهاى ويژه داوطلب ايتاليايى فرانكو را در كسب پيروزى يارى دادند. «نيروهاى داوطلب ايتاليا» بالغ بر ۲۵۰۰۰ نفر از نيروهاى رزمى مى شدند و اكثريت نفرات مزبور از «پيراهن سياهان» شبه نظامى تشكيل مى شدند كه حتى فاقد تعليمات نظامى كافى بودند و عده اى را سربازان عادى ارتش تشكيل مى دادند. وضع جغرافيايى ايتاليا براى كمك به اسپانيا پس از فرانسه از هر دولتى مساعدتر بود. انگيزه عمده موسولينى از كمك هايش به فرانكو، گرفتن امتيازات بزرگ اقتصادى مشابه آلمان در اسپانيا بود. (موسولينى، ص ۱۳۰)در مجموع فرانكو كارش را با ارتشى ابتدايى و ناآزموده آغاز كرد و سرانجام نيز موفق شد. يكى از تناقضات سياسى حكومت فرانكو در اين بود كه اين رژيم قدرت را توسط ارتشيان متمرد و ياغى و انقلابى به دست گرفت. اما در تمام طول حكومت خود هرگز با مشكلى و يا قيامى در درون ارتش مواجه نشد. نقطه قوت ارتش فرانكو در روحيه، انضباط و حرفه اى بودن آن بود و در مقابل نقطه ضعف ارتش جمهوريخواهان در فقدان چنين روحيه اى بوده است. افسران ارتش از دخالت در امور سياسى كشور اجتناب مى ورزيدند. از سال هاى ۱۹۵۰ به بعد حرفه اى كردن زندگى ارتش شتاب بيشترى به خود گرفت. برنامه هاى موثر آموزشى، ساز و برگ نظامى مدرن و كمك هاى فنى كه از آمريكا ارسال مى شد، همگى آهنگ اين حركت را بيشتر كرد. مذاكرات رسمى براى كمك هاى نظامى و تاسيس پايگاه هاى نظامى توسط آمريكا در سال ۱۹۵۱ آغاز شده بود. (سياست و نظامى گرى در اسپانياى مدرن، ص ۱۳۰) ش 831105

وبلاگ و عرصه ادبیات جهانی

اينترنت امكانات و ابزارهاى متعددى را به منظور ارائه خدمات و سرويس ها در اختيار علاقه مندان قرار مى دهد . يكى از ويژگى هاى بسيار جذاب اينترنت ارائه سرويس ها و خدماتى است كه شما را قادر مى سازد با مخاطبان خود ارتباطى پويا و متقابل برقرار كرده و از نقطه نظرات آنان در رابطه با يك مطلب ، آگاه شويد . در اين راستا هر يك از كاربران مى توانند دانش و تجارب خود را در اختيار ديگران قرار داده و خود نيز به عنوان عضوى از يك جامعه شبكه اى مطرح گردند ( اشتراك دانش ) . فرض كنيد ابزارى ارزان قيمت براى انتشار مطلب در اختيار هر نويسنده و يا صاحب قلمى باشد كه بتواند با استفاده از آن عقايد، اخبار ، ديدگاه ها و نقطه نظرات خود را در رابطه با موضوعات مورد علاقه ، بدون محدوديت هاى مرسوم بيان نمايد. آيا شما علاقه مند به استفاده از چنين ابزارى هستيد ؟

آيا تمايل به داشتن يك روزنامه شخصى داريد كه در آن بتوانيد مطالب خود را در ارتباط با موضوعات مورد علاقه ، بيان نماييد؟ بشريت طى چند سال گذشته قدم در دنياى جديدى گذاشته است كه بدون شك يكى از مهم ترين دستاوردهاى آن تحول و دگرگونى اساسى در ارتباط با نحوه نشر اطلاعات است. وبلاگ ( Weblog ) و يا بلاگ ( Blog ) نمونه اى در اين زمينه بوده كه با توجه به ماهيت اينترنت ، ويژگى دو طرفه بودن وب و تنوع خواسته استفاده كنندگان، در كانون توجه علاقه مندان قرار گرفته و ما امروزه شاهد رشد و گسترش چشمگير آن هستيم . واژه «بلاگ» ، از جمله واژه هاى جديدى است كه قدم در عرصه ادبيات جهانى اينترنت گذاشته است و...

•وبلاگ نويسى از گذشته تا امروز

برخى بر اين عقيده هستند كه اولين وبلاگ توسط «تيم برنرزلى» ( مخترع وب ) ايجاد، كه در آن وى به سايت هاى جديدى كه در آن زمان ايجاد و بر روى اينترنت فعال مى شدند ، اشاره مى كرد و دومين وبلاگ توسط

Marc Andreessenشs درNCSA ايجاد شد كه در آن نيز عملياتى مشابه وبلاگ «برنرزلى» انجام مى شد. در فاصله بين سال هاى ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۷ كه از آن به عنوان «انفجار وب» ، نام برده مى شود ، چندين وبلاگ جديد ديگر نيز ايجاد گرديد . از وبلاگ هاى اوليه مى توان به وبلاگ متعلق به Dave Winer ( اخبار مربوط Scripting ) ، وبلاگ Barger و Cameron Barrett، اشاره كرد . محتويات وبلاگ هاى اوليه اغلب شامل مجموعه اى از لينك ها و توضيحاتى بود كه متناسب با علاقه نويسنده ، ايجاد مى شد. در ادامه وبلاگ نويسان ، علاقه مند به ايجاد وبلاگ هايى شدند كه در آن مطالبى را درج مى كردند كه خود تمايل به خواندن آن را در آينده داشتند ( نظير دفترچه خاطرات شخصى ) . بدين ترتيب ، وبلاگ ها داراى شخصيتى خاص براى خود شدند كه اين شخصيت را مستقيماً از مولف خود به ارث مى بردند . اكثر وبلاگ هاى اوليه توسط طراحان وب و نرم افزار و به عنوان يك فعاليت جانبى كه در منزل دنبال مى شد ، ايجاد و محتوا و ماهيت اطلاعاتى آنان در رابطه با توانمندى و پتانسيل هاى فناورى هايى بود كه در آن زمان يكى پس از ديگرى مطرح مى شدند .

تعداد وبلاگ ها در ابتدا بسيار اندك و محدود بود تا اين كه در سال ۱۹۹۹ با راه اندازى چندين سرويس رايگان و يا ارزان قيمت در رابطه با وبلاگ و وبلاگ نويسى ، تعداد آنان رو به افزايش گذارد . سرويس هايى نظير: Pitas, Livejournal ، Blogger و EditThisPage.com ، نمونه هايى در اين زمينه هستند . استفاده از سرويس هاى فوق، مستلزم دانش فنى بالايى نبوده و علاقه مندان به ايجاد وبلاگ مى توانستند به سرعت اقدام به ايجاد وبلاگ مورد نظر خود نمايند و تا اواسط سال ۲۰۰۰ ، بيش از يكهزار وبلاگ ايجاد و اين رقم تا اواسط سال ۲۰۰۲ به بيش از نيم ميليون رسيد. بر اساس آمار موجود، تعداد وبلاگ هاى ايجاد شده توسط سيستم هاى وبلاگ نويسى به بيش از چندصدهزار رسيده و هر چهل ثانيه يك وبلاگ جديد ، ايجاد مى شد.

يكى از مهم ترين تحولات مهم در ارتباط با وبلاگ ها ، تبديل آن به يك رسانه محاوره اى بود. تعداد زيادى از مولفين و نويسندگان وبلاگ ها از وبلاگ خود براى بحث در ارتباط با موضوعات مورد علاقه و يا موضوعات گفته شده توسط ساير نويسندگان در وبلاگ هاى ديگر استفاده و با به كارگيرى لينك هاى متعدد، امكان دنبال كردن مباحث مورد نظر را در اختيار خوانندگان قرار مى دادند. بدين ترتيب ، خوانند گان علاقه مند ، مى توانستند در مباحث مورد نظر شركت و علاوه بر آگاهى از ساير ديدگاه هاى موجود ، نقطه نظرات خود را بيان و يا شخصاً اقدام به ايجاد وبلاگ و دنبال كردن مباحث مورد نظر در وبلاگ خود نمايند . از لحاظ ظاهرى ، شايد وضعيت فوق را بتوان مشابه ارتباطات «چندين نفر با چندين نفر» در نظر گرفت كه تاكنون به اشكال متفاوتى نظير newsgroups ( گروه هاى خبرى ) و يا mailing lists ( ليست هاى نامه) ، پياده سازى شده است . در اين رابطه يك تفاوت اساسى وجود دارد : با توجه به اينكه نظرات ارائه شده بر روى فضاى متعلق به مولف وبلاگ ارسال مى شود ، پاسخ به ساير افراد ضرورى نبوده و آنان پاسخ خود را با مراجعه به وبلاگ ، مشاهده خواهند كرد. يكى ديگر از تحولاتى كه همزمان با رشد و گسترش وبلاگ ها محقق شد، مطالعه وبلاگ ها توسط ساير وبلاگ نويسان بود كه باعث ايجاد پديده اى با نام blogrolling ، شد . ( بخشى از يك وبلاگ كه ليست سايت هايى را كه مولف وبلاگ - بلاگر - آنان را به طور منظم و هميشه مطالعه و اصطلاحاً به آنان سر مى زند مشخص مى نمايد. اين بخش معمولاً در بخش سمت راست و يا چپ صفحه بلاگر وى يا در يك صفحه مجزا قرار مى گيرد ) . يكى از خصايص جالب اين لينك ها ، ايجاد يك جامعه ارتباطى ( شبكه اى ) بين وبلاگ نويسان است .

به هر حال وبلاگ و وبلاگ نويسى همچنان روند توسعه و گسترش خود را ادامه داده و هر روز بر تعداد وبلاگ نويسان افزوده مى شد . جامعه وبلاگ نويسان را اقشار متفاوت جامعه تشكيل مى دهند . ( پياده كنندگان نرم افزار ، طراحان وب ، متخصصين و كارشناسان فناورى هاى اطلاعات و ارتباطات ، معماران اطلاعاتى ، روزنامه نگاران ، وكلا ، متخصصين آموزشى ، مشاوران و محققين فناورى اطلاعات ، سياستمداران و ... ) . با توجه به جايگاه بسيار مهم وبلاگ نويسى براى روزنامه نگاران ، دانشگاه MIT در پائيز سال ۲۰۰۲ ، اقدام به ارائه يك واحد خاص براى دانشجويان كرده است .

• وبلاگ چيست

وبلاگ ، يك صفحه وب ( مشابه يك روزنامه شخصى ) و با قابليت دستيابى عموم كاربران به آن است . وبلاگ ها ، بر اساس يك نظم خاص بهنگام شده و محتواى بلاگ نشان دهنده شخصيت مولف و يا مولفان آن است . اولويت استقرار و يا نشر مطلب بر اساس يك ساختار زمانى شكل مى گيرد. در اين حالت خوانندگان بلاگ ها همواره در ابتدا جديدترين مطلب و يا مطالب منتشر شده را مشاهده و در صورت تمايل آن را مطالعه مى نمايند . اكثر وبلاگ ها داراى يك خط فكرى خاص بوده و به نوعى آن را دنبال مى نمايند . مثلاً در صورتى كه يك بلاگر علاقه مند به فناورى باشد ، با جمع آورى مطلب از منابع متفاوتى نظير : نمايشگاه ها ، سمينارها و يا سايت هاى ديگر ، آنان را با فرمت مورد نظر در بلاگ خود ثبت و در اختيار مخاطبان خود قرار مى دهد . درصورتى كه يك بلاگر علاقه مند به يك بيمارى خاص بوده و مسائل علمى آن را به نوعى دنبال مى نمايد ، مى تواند مقالات و موضوعات جديد منتشر شده در رابطه با بيمارى مورد نظر را بر روى بلاگ خود منتشر نمايد .

در صورتى كه يك بلاگر ، علاقه مند به مسائل اقتصادى است ، مى تواند با جست وجو و يافتن مقالات جديد در رابطه با اقتصاد، آنان را بر روى بلاگ خود منتشر نمايد . برخى از وبلاگ نويسان از بلاگ خود به منزله يك آلبوم عكس و يا بريده روزنامه ها ( شكل خاصى از يك حافظه online ) استفاده مى نمايند. زمانى كه بلاگر يك لينك مناسب را در اين خصوص پيدا نمايد و يا اطلاعاتى خاصى را كه قصد دارد آن را به خاطر بسپارد ، آن را بر روى بلاگ خود قرار مى دهد . بلاگ يك محيط الكترونيكى قابل جست وجو را فراهم مى كند كه علاقه مندان مى توانند با استفاده از يك مرورگر وب و در هر نقطه اى از جهان به محتويات آنان دستيابى داشته باشند. يكى از ويژگى هايى كه در تمامى بلاگ ها به نوعى رعايت مى شود ، ماهيت انتشار و استقرار اطلاعات بر روى بلاگ بر اساس يك نظم زمانى خاص است ( تقويم اطلاعاتى ) . وبلاگ مشابه يك مجله و يا روزنامه online است كه مولف آن مى تواند در ارتباط با موضوعات متفاوت در زمان دلخواه ، در آن اطلاعاتى را درج و منتشر نمايد. تعداد زيادى از بلاگ ها داراى مجموعه اى جالب و ارزشمند از لينك ها به ساير بلاگ ها و يا سايت هايى هستند كه مولف بلاگ آنان را مثبت و مفيد ارزيابى مى نمايد.

برخى از ويژگى هاى وبلاگ ها عبارتند از :

• سبك و شيوه بلاگ ها عموماً شخصى ، غيررسمى و يا خودمانى است . با استفاده از ابزارهاى رايگان موجود بر روى وب مى توان به سادگى اقدام به ايجاد و نشر اطلاعات بر روى وبلاگ ، كرد.

• وبلاگ ها از لحاظ كيفيت ، محتوا و اهداف داراى گونه هاى متعددى بوده و هر يك مى توانند مخاطبان خاص خود را دارا باشند ( نظير تيراژ روزنامه ) .

• وبلاگ ها در اواسط دهه ۹۰ مطرح و به سرعت و همزمان با ارائه ابزارهاى ساده نشر و ايجاد وبلاگ ، نظير Blogger.com رشد و مورد استقبال قرار گرفتند. در اين راستا وبلاگ هاى متعددى ، ايجاد گرديده است (از بلاگ هايى كه شامل دفترچه خاطرات online بوده كه منعكس كننده فعاليت ها و تجارب روزانه نويسنده بوده تا بلاگ هايى خصوصى و يا كوچك كه صرفاً شامل توضيحاتى اندك و لينك به ساير موضوعات است ) . اكثر وبلاگ ها مبتنى بر متن هستند .

• هر موجوديت در يك وبلاگ به نوعى به ساير اطلاعات ، اشاره مى نمايد. مولفين وبلاگ ها به ساير وبلاگ ها لينك و به گونه اى آنان را بر اساس موضوعات متفاوتى تقسيم بندى كرده تا امكان استفاده مناسب و سريع از ساير وبلاگ ها باتوجه به موضوعات مربوطه در اختيار كاربران قرار گيرد. خوانندگان يك وبلاگ مى توانند از هر نقطه اى در وبلاگ كه تمايل دارند ، مطالعه خود را شروع نمايند: در ابتدا مطالب و نوشته هاى جديد منتشر شده بر روى بلاگ را مشاهده نمايند و يا با استفاده از امكان جست وجو و يا لينك به ساير بلاگ ها ، اطلاعات قديمى منتشر شده را مطالعه نمايند . در زمان مطالعه يك بلاگ ، خوانندگان مى تواند آن را با اولويت هاى متفاوتى مطالعه نمايند : زمانى ( مطالعه بر اساس زمان و تاريخ انتشار مطلب ) ، موضوعى و يا جست وجو بر اساس كليدواژه هاى خاصى . وبلاگ ها ، اغلب شامل يك Blogroll بوده كه شامل ليستى از لينك ها به ساير وبلاگ هايى است كه مولف وبلاگ آنان را پيشنهاد ، مى نمايد . تعداد زيادى از وبلاگ ها اين امكان را براى خوانندگان خود فراهم مى نمايند كه نقطه نظرات خود را در رابطه با موضوع منتشر شده بر روى سايت اعلام نمايند .

• يكى از نكات جالب در رابطه با بلاگ ها ، سادگى آنان است .

• يك وبلاگ شامل صفحه اى مشتمل بر مجموعه اى از Entry ، است. يك وبلاگ ممكن است داراى آرشيو مطالب منتشر شده قديمى نيز باشد، ولى صفحه اصلى يك بلاگ داراى جايگاهى خاص بوده و توجه تمامى مخاطبان را به خود جلب مى نمايد .

• يك وبلاگ معولاً حالت عمومى داشته و امكان مشاهده و مطالعه آن در اختيار عموم خواهد بود .

• موجوديت هاى موجود در بلاگ معمولاً متعلق به يك و يا چندين مولف است .

• موجوديت هاى منتشر شده در يك بلاگ از تفكرى هوشمندانه ، تبعيت مى نمايند. مثلاً در صورتى كه مولف يك بلاگ، لينك مناسبى را پيدا نمايد ، مى تواند در صورت تمايل آن را در وبلاگ خود معرفى نمايد .

• ابزارهاى استفاده شده توسط مولفين وبلاگ ها ،عموماً ساده بوده و امكان افزودن موجوديت هاى متفاوت در زمان دلخواه ، وجود خواهد داشت .

• يك وبلاگ بر اساس اولويت و نظم زمانى خاصى سازماندهى مى شود ( از جديد ترين مطالب منتشر شده به سمت قديمى ترين مطالب منتشر شده ).

• در حال حاضر وبلاگ هاى متعدد و در زمينه هايى گوناگون نظير : سياسى ، حقوقى ، اجتماعى ، فرهنگى ، علمى و ساير موارد وجود دارد .

• ايجاد وبلاگ متعلق به يك قشر خاص از جامعه نبوده و اقشار متفاوت جامعه با موقعيت شغلى متفاوت اقدام به ايجاد وبلاگ مى نمايند ( رئيس جمهور برخى كشورها ، دانشجويان،اساتيد دانشگاه، هنرمندان ، روزنامه نگاران ).

• شايد اين سئوال مطرح شود كه چرا وبلاگ ها تا اين اندازه متداول شده اند ؟ يكى از توليد كنندگان نرم افزار بلاگر در اين رابطه مى گويد كه «من فكر مى كنم علت اين موضوع به اين مطلب برمى گردد كه آنان چيزى براى گفتن دارند. در دنيايى كه شايد فرصتى براى گفتن به آنان داده نمى شود و يا امكان بيان عقايد و نقطه نظرات خود را ندارند ولى مى دانند كه مى بايست بگويند. شايد وبلاگ بهترين گزينه در اين رابطه باشد»

• وبلاگ ها به سرعت متداول شده و برخى از وبلاگ ها داراى صدها هزار خواننده طى يك روز هستند. خوانند گان متعددى اخبار مورد نظر خود را قبل از مطالعه روزنامه از طريق وبلاگ ها به دست مى آورند . مثلاً مى توان با مراجعه به يك وبلاگ از آخرين اخبار مربوط به چاپ كتب جديد و

دنبال كردن آخرين پيشرفت ها و اكتشافات ايجاد شده در زمينه هاى متفاوت علوم ، آگاه شد .

• يك وبلاگ به ندرت اهداف مالى را دنبال مى نمايد. از جمله اهداف وبلاگ نويسان مى توان به تمايل آنان به منظور برقرارى ارتباط با ديگران ، معرفى توانمندى ها و سرگرمى ، اشاره كرد (شايد هم تركيبى از سه مورد) .

• بلاگ ها ، تبعيض ها و محدوديت هاى موجود در ارتباط با منابع رسانه اى ديگر را از ميان بر مى دارند . تعداد زيادى از خوانند گان روزنامه ها بر اين اعتقاد هستند كه روزنامه ها و ايستگاه هاى سخن پراكنى ، داراى شرايط بهينه و مناسبى براى آزادى هاى مدنى نيستند .اين موضوع در رابطه با وبلاگ ها صدق نمى نمايد . وبلاگ ها در عرصه هاى متفاوتى و در ارتباط با مسائل متفاوت سياسى ، اجتماعى و فرهنگى ،اقدام به نشر اطلاعات كرده و مخاطبان با رويكردى كاملاً آزادانه قادر به مطالعه مطالب منتشر شده و در صورت تمايل بيان ديدگاه خود در ارتباط با آن هستند.

• متداول ترين وبلاگ ها به منزله بهترين وبلاگ نبوده و اين موضوع كاملاً نسبى است .

• از امكانات ارائه شده توسط مراكز متعددى مى توان به منظور ايجاد يك وبلاگ رايگان استفاده كردhttp://www.blogger.com

• اولين نرم افزار جامع و سيستماتيك به منظور ايجاد وبلاگ در سال ۱۹۹۹ ارائه و از آن زمان تاكنون ، ميليون ها بلاگ جديد ايجاد شده است . در بخش دوم اين گزارش به بررسى كاربرد وبلاگ ها ، نقش فناورى هاى اطلاعات و ارتباطات در توسعه وبلاگ ها ، خواهيم پرداخت .

منبع:Srco